در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
داستانهای بسیاری ازین ملاقات نقل شده از جمله مؤلف ریحانة الادب، به یک واسطه موثق از خود ناصرالدین شاه نقل می کند که که در سفر خراسان به هر شهری وارد می شدیم اهالی آن شهر، حسب الوظیفه استقبال می کردند، موقع حرکت نیز مشایعت را معمول می داشتند، در سبزوار هم معلوم شد افراد هر طبقه وظیفه خود را معمول داشته اند، فقط حاجی ملا هادی ، استقبال که سهل است به دیدن شاه هم نیامده است، به علت اینکه او شاه و وزیر نمی شناسد، شاه گوید که من بسیار پسند کردم و گفتم اگر او شاه نمی شناسد،شاه او را می شناسد.
بعد از تعیین وقت روزی در حدود موقع ناهار به خانۀ حاجی ملا هادی فقط با یک نفر پیشخدمت ( نه با ترتیبات مقرری سلطنتی که اسباب زحمت اهل علم است)رفتم تا در انجا ناهاری هم صرف کرده باشم، بعد از پاره ای مذاکرات متفرقه گفتم که خداوند عالم تمام نعمت را در حق من تکمیل فرموده و هر نعمتی شکر مناسب خود را لازم دارد، چنانچه شکرانه علم تدریس و ارشاد عباد، شکرانه مال دستگیری فقرا، شکرانه قدرت و سلطنت نیز انجام حوائج آحاد مردم است، از شما خواهش دارم مرا خدمتی محول فرمایید، که با انجام آن ادای شکر نعمت سلطنت را کرده باشم.
حاجی اظهار غنا و بی حاجتی کرد و اصرار من مؤثر نیفتاد، تا آنکه من خودم تذکرش داده و گفتم شنیده ام شما یک زمین زراعتی دارید، خواهش می کنم برای آن مالیات دولتی ندهید، که اقلاًبه این خدمت جزئی موفق شده باشم،آن را نیز با عذر موجهی رد نموده ملزمم گردانید و گفت کتابچه دولتی هر ایالتی کماً و کیفاً یک صورت قطعی گرفته که اساس آن با تغییرات جزئی بر هم نمی خورد، اگر من مالیات ندهم ناچار مقدار آن به سایر آحاد مردم از طرف اولیای امور سر شکن خواهد شد و ممکنست یک قسمت ازآن به فلان بیوه زن برسد، و یا بر یتیمی تحمیل گردد، اعلیحضرت همایونی راضی نباشند که تخفیف یا معافیت مالیات من سبب تحمیل بریتیمان و بیوه زنان شود، بعلاوه دولت مخارج هنگفتی دارد که تأمین آن وظیفه حتمی افراد ملت است، ما با رضا و رغبت خودمان این مالیات را می دهیم.
شاه گوید که من گفتم بفرمایید ناهار بیاورند، تا خدمت شما صرف طعام هم کرده باشیم، حاجی بدون اینکه از محل خود حرکتی بکند ، خادم خود را امر به آوردن ناهار کرد، خادم فوراً یک طبق چوبین، با نمک و دوغ و چند قاشق و چند قرص نان پیش ما گذاشت، حاجی نخست آن نانها را با کمال ادب بوسید و بر روی پیشانی گذاشت، و شُکرهای بسیار از تَه دل بجا آورد ، سپس آنها را خُرد کرده و در دوغ ریخت، یک قاشق پیش من گذاشت و گفت شاها بخور که نان حلال است، زراعت و جفتکاری آن دسترنج خودم می باشد، شاه گوید که من یک قاشق صرف کردم دیدم که خوردن آن برای من دشوار است، اینک بعد از اجازه بقیه نانها را به دستمالم بسته و به پیشخدمت دادم که موقع مرض و کسالتِ یکی از افراد خانواده سلطنتی از آن نانِ حلال استشفا نمایند.
ناصرالدین شاه در خاطرات سفر خراسان که با خط خود نوشته حاج ملا هادی را چنین توصیف میکند:
"....مردیست بلند بالا، کمر راست،خوش سیما، ریش سیاه نه بلند نه کوتاه،چشمها قدری مایل به احولی، خوش سیما، خوش صحبت، مرتاض ،ازهمه جهت ممتاز، عمامه سفیدی داشت......" حکیم المالک که ازملتزمین رکاب بوده تعریف بسیاری از حاجی نموده ،ازجمله "....جناب حاجی از اجله حکما و از جمیع صفات غیر حسنه عاری و مبرا و در حکمت الهی بحریست بی پایان و نامتناهی و در سایر علوم صاحب بصیرت و آگاهی..."حاجی سبزواری در سال 1289 یعنی در حدود 78 سالگی وفات یافت.
در مورد تاریخ وفاتش یکی از شاگردانش چنین سرود:
اسرار چو از جهان بدر شد/ از فرش به عرش ناله سر شد
تاریخ وفاتش ار بپرسند/گویم نمرد زنده تر شد.
منبع: فاطمه قاضیها، حاج ملاهادی سبزواری از نگاه و قلم ناصرالدین شاه ، گنجینه اسناد زمستان 1380 شماره 44
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد