بیشتر نوجوانان به دلیل ترس از پذیرفته نشدن از طرف گروه دوستان و یا تمسخر آنها راضی به انجام خواستههای دوستان خود میشوند و به زبان دیگر میشود، همرنگ جماعت میشوند، ولی این رفتار مختص گروه سنی نوجوانان نیست و هر فردی در سنین مختلف میتواند این نقص را داشته باشد.
برخی قاتلان به دلیل نداشتن این قدرت مرتکب قتل میشوند و زندگی و جان خود را پای این نقص رفتاری میبازند. این افراد بعد از دستگیری افسوس میخورند که چرا به دوستشان «نه» نگفتند. البته این حرف را از زبان متهمانی که در مهمانیهای شبانه دستگیر میشوند نیز زیاد میشنویم.
در گفتوگویی با دکتر«فربد فدایی»، روانپزشک دلیل ناتوانی برخی نوجوانان و جوانان در گفتن کلمه «نه» را بررسی کردهایم.
چرا بعضی افراد نمیتوانند به خواستههای نابجای دوستانشان نه بگویند و به قول معروف توانایی نه گفتن را ندارند؟
در اینجا واژه کلیدی اعتماد به نفس به میان میآید، اگر کسی اعتماد به نفس داشته باشد آنچه را که به صلاح میبیند انجام میدهد و در غیر این صورت به خواستههای نابهجای دیگران تن میدهد و خود و دیگران را به زحمت میاندازد و در نهایت حس میکند مورد سوءاستفاده قرار گرفته است.
ریشه این اعتماد به نفس را میتوانیم در کودکی افراد پیدا کنیم. اگر پدر و مادر با احترام با کودک ارتباط برقرار کنند و خواستههای او را انجام دهند یا دست کم به خود زحمت دهند که نظر او را هم در مسائل مختلف بپرسند، کودک اعتماد به نفس پیدا میکند .در این صورت دیگران داشتن عقیده شخصی را برای کودک طبیعی میدانند و کودک هم بعدها نظر خود را به راحتی بیان میکند و اگر چیزی را برخلاف صلاح خودش یافت انجام نمیدهد ولی کودکی که همیشه تحقیر شده از ترس تنبیه هرچه بخواهند انجام میدهد و در بزرگی گرچه برای بیان نظر او تنبیه وجود ندارد ولی ترس کودکی در فرد گسترش مییابد و در نتیجه کارهایی را انجام میدهد که از نظر قلبی راضی به انجام آنها نیست و این ترس در او تنش ایجاد میکند.
به وجود آمدن ترس از تنبیه و ابراز نکردن عقاید برای فرد چه عواقبی دارد؟
همانطور که اشاره کردم وجود ترس از تنبیه برای ابراز عقیده در فرد تنش ایجاد میکند و او دچار استرس میشود و از طرف دیگر برای آنکه کاری که دیگران میگویند و او راضی به انجامش نیست را انجام میدهد احساس بیارزشی میکند. چنین فردی خشمگین میشود ولی از ترس تنبیه خشم را فرو میخورد و منجر به افسردگی میشود. در نتیجه این افراد احساس اضطراب، خشم، افسردگی و بیارزشی دارند.
چرا در بسیاری از مواقع افراد قدرت نه گفتن را در برابر خانواده خود دارند ولی نمیتوانند در برابر خواسته دوستانشان مقاومت کنند؟
گاهی اوقات موقعیت به این صورت است که کودک یا نوجوان در برابر افراد آشنا احساس راحتی بیشتری دارد و در برابر غریبهها به دلیل ترس از واکنش آنها نمیتواند نظر و مخالفت خود را ابراز کند. چنین فردی در برابر دیگران همیشه خود را مثل کودک ناتوانی حس میکند که اگر خواستههای نابجای دیگران را اطاعت نکند، له میشود.
بیشتر کودکان و نوجوانان با دوستان خود صمیمی هستند و با آنها احساس راحتی دارند پس چرا به خواستههای آنها تن میدهند؟
قرار نیست که همه افراد یک مدل رفتار کنند.اگر در فرد ترس از تنبیه وجود نداشته باشد عقیده خود را ابراز میکند و آنچه را که دوست دارد انجام میدهد.این تضاد رفتاری کودکان از رودربایستی و ترس از واکنش دیگران یا ترس از پذیرفته نشدن در گروه دوستان سرچشمه میگیرد.
افراد برای رهایی از این وضع چه باید انجام دهند؟
برای رهایی از این وضع اول آنکه افراد باید بدانند که رد مودبانه خواسته نابجای دیگران کار صحیحی است و کسی این اقدام را بد نمیداند و مورد دوم آن است که هیچ کس دیگری را برای بیان عقیده خود و رد عقیده دیگران نمیتواند تنبیه کند.
در مورد کودکان نیز با استفاده از داستانها و کتابهای مصور میتوان جراتآموزی را به کار برد، یعنی کودک از طریق قهرمانهای داستانها که حرف خود را میزنند و در برابر خواستههای نابجا مقاومت میکنند، اعتماد به نفس و جرات مخالفت با نظر دیگران را پیدا میکند.
در بسیاری از موارد خود فرد قبول نمیکند که نمیتواند با نظر دیگران مخالفت کند یا حتی این کار را امری طبیعی میداند. برای آگاه شدن اینگونه افراد از نادرست بودن رفتارشان چه باید کرد؟
برای آگاه کردن این افراد در واقع کاری جز حرف زدن با آنها نمیشود انجام داد. به طور مثال میتوانیم به آنها بگوییم که به نظر میآید شما خیلی هم مشتاق به انجام فلان رفتار نبودید و اگر من جای تو بودم نظرم را به راحتی بیان میکردم. برای کمک کردن به آنها باید به این افراد جرات و اعتماد به نفس بیان عقیده شخصی را داد.
این ناتوانی در کودکان بیشتر دیده میشود یا بزرگسالان؟
در هر دو به یک میزان دیده میشود. کودکان از یک و نیم سالگی تا سه سالگی به هر چیز نه میگویند زیرا که تازه متوجه فردیت خود شدهاند و به وسیله مخالفت کردن میخواهند بر این فردیت تاکید کنند و اگر از همان سال اطرافیان به نظر کودک احترام بگذارند، او در آینده هم دچار مشکل نمیشود. این دوره سنی به سن، نه گفتن معروف است. بهطوری که رفتار معکوس به نحوی در اکثر عملکردهای کودک دیده میشود و او به نحوی میخواهد بر خلاف خواسته والدین خود عمل بکند. این ویژگیها بهطور طبیعی در این سنین آغاز میشوند و میتوان گفت تمرینات اولیهای برای پیدا کردن مهارتهای مرتبط در سنین بزرگسالی هستند.
مشابه این حالت را ما یکبار دیگر در دوره نوجوانی مشاهده میکنیم. در این دوره سنی نیز فرد بویژه نسبت به خواستههای والدین فرد حالت عناد و منفی کاری به خود میگیرد و تلاش میکند بیشتر مطابق با خواستهها و نظرات خود عمل کند. این کار روشی برای نشان دادن حس استقلال در نوجوان است.
ناتوانی ابراز عقیده در سنین مختلف چه عواقبی را در پی دارد؟
طبیعی است که فرد درگیر مخاطرات، گاهی ناخواسته درگیر اعتیاد میشود. مثلاً دوست او میگوید اگر این سیگار را بکشی حالت بهتر میشود و او هم به دلیل رودربایستی با این که میداند کار درستی انجام نمیدهد ولی به خواسته دوست خود تن میدهد.
وظیفه اطرافیان به خصوص والدین چیست؟
کاری که پدر و مادر باید انجام دهند آن است که به عقاید کودک خود توجه کنند و احترام بگذارند و اگر در رفتار کودک نقصی بود با لطافت و مهربانی به کودک گوش زد کننند. خواستههای معقول کودک را انجام دهند تا او جرات کند که باز هم خواسته خود را بیان کند.
غزاله مالکی
کاش ترسو نبودم
بیست چهار سال دارد و به اتهام قتل مرد میانسالی دستگیر شده است. میگوید؛ خودش قربانی شده و اگر میتوانست در برابر وسوسههای دوستش مقاومت کند، حالا به اتهام قتل محاکمه نمیشد. وقتی برای دفاع در برابر پنج قاضی جنایی قرار گرفت، گفت: روز حادثه دوستم سراغ من آمد و مدعی شد مردی او را کتک زده و قصد دارد انتقام بگیرد.
من هم برای اینکه فکر نکند، ترسیدهام قبول کردم اما کاش قبول نمیکردم. وقتی به مقابل خانه مقتول رسیدیم، سامان زنگ در را زد و مرد میانسال در را باز کرد. ابتدا سامان با چوب ضربهای به آن مرد زد و گریخت. من هم به دنبال او فرار کردم اما مرد صاحبخانه مرا گرفت. خیلی ترسیده بودم به همین دلیل از جیبم چاقویی بیرون آوردم و با آن ضربهای به مقتول زدم. حالا من باید قصاص شوم و دوستم بعد از چند سال از زندان آزاد میشود.
«نه» گفتن را بلد نیستم
سیما 24 سال دارد و به اتهام حمل موادمخدر دستگیر شده است. او هم خودش را قربانی توطئه دوستش میداند و میگوید: در یکی از شهرهای شرقی کشور دانشجو بودم. در آنجا با دختری دوست شدم که همه میگفتند خانوادهاش قاچاقچی هستند. او وضع مالی خوبی داشت و هر وقت برای تفریح به گشت و گذار در شهر میرفتیم مهمان او بودم. بعد از امتحانات پایان ترم فرصتی پیش آمد تا به تهران بیایم. شب آخر که برای خداحافظی پیش نسترن رفته بودم، او بستهای به من داد و خواست که آنها را به یکی از دوستان پدرش در تهران برسانم. ابتدا خواستم قبول نکنم. میدانستم که خانوادهاش در کار قاچاق هستند اما بعد برای اینکه ناراحت نشود آن را داخل چمدانم گذاشتم. در میان راه ماموران به بازرسی چمدان من پرداخته و بعد از اینکه دستگیر شدم متوجه شدم داخل آن بسته موادمخدر بوده است. حالا هم به دنبال راهی برای اثبات ادعایم هستم.
تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد