کیهان:توطئه بینالمللی کردن پرونده سیاسی یمن
«توطئه بینالمللی کردن پرونده سیاسی یمن»عنوان یادداشت روز روزنامه کیهان به قلم سعدالله زارعی است که ر آن میخوانید؛مطبوعات درونمرزی و فرامرزی آلسعود از چند روز قبل، ایران را به عنوان کشوری مسلمان و موثر که خیر مسلمانان را میخواهد، مورد خطاب قرار داده و از رهبری معظم آن خواستهاند که برای متوقف کردن جنگی که شعلهور ماندن آن به نفع رژیم صهیونیستی است، اقدام نماید! همزمان با این لحن مسلماندوستانه و آشتیجویانه، هواپیماهای جنگی رژیم عربستان طی یک هفته اخیر که بحث برقراری آتشبس مطرح شده است، بر شدت حملات علیه منازل، اماکن و شهروندان مظلوم یمنی افزوده و طی 48 ساعت گذشته به اوج خود رساندهاند.
روزهای گذشته روزنامههای الحیات و شرقالاوسط که لندن آن را از جانب عربستان منتشر میکند و روزنامه «عکاظ» چاپ داخل عربستان، در مقالات متعدد خود از ایران و بخصوص رهبر معظم انقلاب اسلامی خواستهاند که به حل منازعه یمن کمک نماید. الحیات روز دوشنبه گذشته در مقالهای با عنوان «یا قادت تعالوا الی کلمه سواء» نوشته است: «ما و شما- ایران- فقط در بعضی از روشها با هم اختلاف داریم و این در حالی است که ما هر دو با رژیم صهیونیستی دشمن هستیم و آن را دشمن اول مسلمین میدانیم پس چرا باید بر موارد اختلاف با یکدیگر تاکید نمائیم». روزنامه عکاظ نیز در همین روز و طی مقالهای نوشته است: «خونریزی ما را به هدف نمیرساند و این به نفع ایران یا عربستان نیست که جنگ استمرار داشته باشد». درخواست عربستان برای وساطت ایران در این جنگ در حالی است که در آغاز جنگ وزیر خارجه وقت عربستان در هنگام پاسخ به سوالات درباره جنگ یمن گفت این جنگ ارتباطی به ایران ندارد و مسئلهای عربی است. کما اینکه مقامات دیگر عربستان نیز طی هفتههای اول جنگ با وابسته خواندن نیروهای انصارالله به ایران، علیه کشور ما موضع گرفتند با این وصف امروز به کار بردن مکرر عباراتی مثل «یا سماحهًْالامام المرشد علی الخامنهای» در مقالات «الحیات» به خودی خود نشان میدهد که عربستان در این جنگ به بنبست رسیده و برای برونرفت از آن چشم به ایران دوخته است.
عربستان به خوبی میداند که این جنگ نمیتواند ادامه پیدا کند و اگر یک ماه دیگر هم ادامه یابد، نتیجهای به دست نمیآید، بنابراین ناچار است فکری برای پایان دادن به آن بنماید. در این صحنه عربستان بطور جدی نگران حذف شدن از روند مذاکرات سیاسی و جایگزین شدن تهران به جای ریاض است. همین دو روز پیش آمریکاییها بروز دادند که مذاکرات یمنیها از ریاض به ژنو منتقل میشود. این را کری در گفتگوی تلفنی به وزیر خارجه ایران اطلاع داده و البته خواسته است که به نوعی به ظریف بفروشد. این در حالی است که آمریکا در این جابجایی که البته هنوز درباره شکلگیری این گفتگوها تردیدهای جدی وجود دارد، نقشی ایفا نکرده است.
جابجایی مذاکرات از ریاض به هر جای دیگر، خلاف قطعنامه 2216 شورای امنیت سازمان ملل میباشد و این آغاز اعتبارزدایی از قطعنامههای ضد یمنی شورای امنیت و بویژه مهمترین آن یعنی قطعنامه 2216 است. در متن این قطعنامه بر محوریت شورای همکاری خلیجفارس و نقش عربستان تاکید زیادی شده است. مقامات سعودی میدانند انتقال مذاکرات از ریاض به معنای حذف و یا به حاشیه رفتن نقش عربستان و شورای همکاری است. با این وصف عربستان در این صحنه علامت میدهد که حاضر است نقش منطقهای ایران را به رسمیت بشناسد مشروط بر اینکه ایران نیز برای عربستان در منطقه نقشی قایل باشد. الحیات در مقالهای به قلم سردبیر که با نام مستعار عبدالسلام منتشر شده، نوشته است«اعراب نمیتوانند بر ایران سیطره پیدا کنند کما اینکه ایران نیز نمیتواند بر سرزمین عرب مسلط شود حالا که اینگونه است رهبران ایران کمک کنند تا فتنههای طایفهای مهار شوند.»
اما رژیم سعودی همزمان با این زبان رسانهای، در صحنه یمن بر شدت عملیات نظامی خود افزوده است. از روز پنجشنبه گذشته که بحث آتشبس 5 روزه مطرح گردید، شهرهای شمالی یمن بیش از هر روز دیگر در دوره جنگ مورد حمله واقع شدهاند و حال آنکه براساس برنامه کار «اعادهًْ الامل» که از روز بیست و هشتم جنگ آغاز شد، حملات هوایی روی مناطق درگیری انصارالله با عوامل جریان اصلاح و هادی و... متمرکز شد. تمرکز عملیات روی صعده، مران و عمران و بخصوص حمله به مراکز مذهبی و تاریخی زیدیه در این روزها برای آن است که انصار کوتاه بیاید کما اینکه در همین روزها جنگ روانی گستردهای که مبتنی بر پیشروی تروریستهای وابسته به عربستان یعنی جبهه النصره در سوریه و در معرض تهدید قرار گرفتن دمشق راه افتاد، همه دروغ بود و با این هدف دنبال شد که ایران با احساس خطر از تغییر شرایط در سوریه، انصارالله یمن را برای پذیرش برنامه سیاسی آلسعود برای آینده یمن تحت فشار قرار دهد.
به طور کلی تشدید عملیات نظامی در زمان نزدیک به اعلام آتشبس، ارزش نظامی ندارد و با یکی از دو هدف صورت میگیرد: تثبیت پیروزی برای ارتشی که پیروزیهایی را بدست آورده یا پیروزینمایی ارتشی که علیرغم هزینه زیاد، شکست خورده است. حملات این روزهای ارتش عربستان به مناطق شمالی یمن برای آن است که ضمن تحت فشار قراردادن ایران و انصارالله، وانمود شود که ارتش سعودی کماکان ابتکار عمل را در جنگ در دست دارد و این در حالی است که اگر فرض بر پذیرش عربستان بعنوان یک طرف در گفتوگوهای بعد از جنگ پیرامون یمن باشد، این سؤال پیش میآید که الان عربستان چه چیزی را برای آوردن بر سر میز دارد؟
با فرض اینکه بطور واقعی، آتشبس در جنگ علیه یمن اتفاق افتاده و رژیم آل سعود پذیرفته باشد که شلیک به یمن را ولو برای 5 روز متوقف کند، انصارالله در صحنه میدان کاملاً دست برتر را دارد. دو روز پیش یکی از مقامات دولت اوباما از قول او گفت «هرکس در هر کجاست در همانجا باشد، ما میگوئیم شلیک متوقف شود». انصارالله در این میان سه شهر تعز، عدن و مأرب که جریان وابسته اخوانی - وهابی اصلاح در آنها نفوذ زیادی داشت را تحت سیطره درآورده و جایی برای عوامل سعودی باقی نمانده است. ارتش یمن که یک نهاد قانونی است در کنار انصارالله قراردارد و لااقل 15 حزب کوچک و بزرگ یمنی با انصارالله در ائتلاف میباشند و اینکه قبایل یمنی نیز نوعاً با انصار همراهی دارند با این وصف اگر مذاکرهای شکل بگیرد و این مذاکره یمنی- یمنی باشد عربستان و عوامل آن در کجای ماجرا میتوانند قرار بگیرند؟
با توجه به اینکه عربستان، شورای همکاری و اتحادیه عرب عملاً نمیتوانند نقش مؤثری در روند سیاسی داشته باشند، بینالمللی شدن پرونده اگر چه یک فرصت محدود به حساب میآید ولی برای آل سعود مغتنم است. هر چند بینالمللی کردن پرونده یمن با روح و اصول حاکم بر قطعنامه 2216 و اهداف منطقهای آلسعود در مغایرت کامل میباشد و از این جهت بزرگترین ضربه به این قطعنامه به حساب میآید، اما عربستان بین حل یمنی- یمنی پرونده و حل بینالمللی پرونده، دومی را کم ضررتر میداند.
درباره اینکه آیا پرونده سیاسی یمن بینالمللی میشود یا نه تردید جدی وجود دارد چرا که جریانات پیروز صحنه یمن از جمله انصارالله هیچ تمایلی به خارج شدن پرونده سیاسی از داخل یمن ندارند. بینالمللی شدن باعث زمانبر شدن حل پرونده میشود. سابقه گفتگوهای بینالمللی درباره سوریه،کره و پرونده هستهای ایران به خوبی بیانگر آن است که بینالمللی کردن، یک پروسه فرسایشی است و حال آنکه یمنیها همین الان به یک «دولت مسئول» که معرف کل جغرافیای یمن باشد احتیاج دارند!
شاید روسیه اولین کشوری بود که بحث «حل بینالمللی» رامطرح کرد اما درباره اینکه نگاه روسیه به یمن چیست هم ابهامات زیادی وجود دارد. چینیها معتقدند برای روسیه که نیازی به بابالمندب، دریای سرخ و خلیج عدن ندارد، طولانی شدن پروندهای که یک طرف آن آمریکا و رژیمهای وابسته به آن باشد، فرصتی مهم به حساب میآید. بسیاری از تحلیلگران آشنا به مسایل روسیه نیز «رأی ممتنع» نماینده مسکو به قطعنامه 2216 را ناشی از این نگرش میدانند.
بهرحال طرح بینالمللی کردن پرونده سیاسی یمن به نفع یمنیها نیست و ایران بعنوان صادقترین حامی مردم مظلوم یمن باید مانع شکلگیری یک روند سیاسی بینالمللی بنام حل بحران سیاسی یمن شود.
مردم یمن همانگونه که خود هوشمندانه این جنگ نابرابر را به دفاعی مقدس تبدیل و اداره کردند، میتوانند روند سیاسی را نیز به خوبی در داخل شکل داده و سریعتر به یک دولت کارآمد برسند.
خراسان:راه تفسیر پذیری پروتکل را ببندیم
«راه تفسیر پذیری پروتکل را ببندیم»عنوان یادداشت روز روزنامه خراسان به قلم امیرحسین یزدان پناه است که ر آن میخوانید؛مدیرکل آژانس انرژی اتمی در اظهارات صریحی که سه شنبه شب مطرح کرد، گفت: «توافق هسته ای تهران با 6 کشور این حق را برای بازرسان آژانس ایجاد می کند که به دنبال بازرسی از تاسیسات نظامی ایران باشند.» ایران اما این ادعای او را رد کرد و بهروز کمالوندی، سخنگوی سازمان انرژی اتمی این اظهارات آمانو را «تفسیر» آمانو از پروتکل الحاقی توصیف کرد. خواسته آمانو هم یک چیز است؛ «نظارت و شفاف سازی برنامه هسته ای ایران.» موضوعی که ایران هیچ مشکلی با آن ندارد و اساسا چون به دنبال ساخت سلاح اتمی نیست (که بیان دلایل آن در این مجال نمی گنجد) در نتیجه نه با بازدیدهای آژانس از تاسیسات هسته ای خود مشکل دارد و نه با شفاف سازی بیشتر این روند. اصولا اگر غیر از این می بود، ایران 3 سال (در فاصله سال های 2003-2006 که هجمه ها علیه ایران بیشتر بود) پروتکل الحاقی را به صورت داوطلبانه اجرا نمی کرد.
با این حال نگرانی جدی این است که با وجود این که محمد جواد ظریف وزیر خارجه کشورمان پیشتر تاکید کرده بود که «طبق هر توافقی، تاسیسات نظامی خارج از محدوده بازرسی ها هستند» اما در آینده و با اجرای توافق احتمالی هسته ای، «تفسیر»های آمانو و امثال او، ملاک بازرسی از تاسیسات ایران شود و دامنه این «تفسیر»ها آن قدر موسع شود که مراکز نظامی ایران را در بر گیرد. اصولا همین نگرانی، یعنی نگرانی از درز اطلاعات امنیتی، نظامی و تکنولوژیکی و به خطر افتادن امنیت ملی کشورها، موضوعی است که پروتکل الحاقی را مهم کرده است. چرا که براساس برخی تفسیرها «روح اصلی پروتکل بازرسی های گسترده و تقریبا نا محدود است و کشوری که پروتکل را اجرا می کند باید درِ تاسیسات اتمی و "غیر اتمی" خود را به روی بازرسان باز کند.» (بی بی سی- 10 فروردین 1394) آن قدر مهم که حتی آمریکا وقتی درسال 1998 پروتکل را امضا کرد، 6 سال طول کشید که سنا و مجلس نمایندگان به اجرای آن رضایت دهند و اجرای آن در سال 2009 آغاز شد و تازه در موافقت نامه ای که میان آمریکا و آژانس امضا شده به صراحت آمده که «آژانس حق اعمال شرایط پادمان مطابق با این شرایط را دارد ... به استثنای فقط آن دسته از امکانات مرتبط با فعالیت های با اهمیت که به طور مستقیم به امنیت ملی آمریکا ارتباط دارد...».
این نگرانی ها آن قدر مهم است که دکتر روحانی، در سال 1382 زمانی که دبیر شورای عالی امنیت ملی بود در نشست خبری مرتبط با پروتکل اعلام کرد: «جمهوری اسلامی پروتکل الحاقی را امضا خواهد کرد البته با ملاحظاتی که قبلا به آن اشاره کردیم. ملاحظات این است که پروتکل نباید امنیت ملی، منافع ملی و حیثیت ملی ایران را خدشه دار کند.» به این ترتیب واضح است که این نگرانی ها جدی است و اگر قرار باشد آن طور که اخیرا یکی از اعضای تیم هسته ای ایران اعلام کرد کشورمان «درچارچوب "تفسیرهایی" که ازپروتکل الحاقی می شود اقدام به اعتمادسازی کند» سوال این است که آیا ممکن نیست این تفسیرها، که قطعا غرب مطرح کننده آن خواهد بود، آن قدر موسع باشد که مراکز نظامی و دفاعی ایران را نیز شامل شود؟ دراین باره توجه به 3 نکته مهم و تعیین کننده لازم به نظر می رسد:
1- پذیرش اجرای پروتکل باید تفسیرناپذیر باشد: واضح است که ایران با پذیرش بازرسی های مرسوم و قانونی براساس پروتکل های آژانس از تاسیسات هسته ای خود هیچ مشکلی ندارد. بنابراین در تنظیم سند توافق برای اجرای این پروتکل باید، مراقب ابعاد امنیتی آن بود و راه را بر تفسیرهای شخصی بست. برای این منظور نیز باید شرایط جدی و صریحی را در توافق اجرای پروتکل لحاظ کرد به نحوی که هنگام بروز هر اختلافی، براساس مفاد کاملا صریح بتوان جلو تفسیرهای زیاده خواهانه که نقض کننده استقلال کشور و به گفته دکتر روحانی خلاف منافع ملی باشد را گرفت.
2- ایران با سایر کشورها متفاوت است: براساس آپدیت 2 هفته پیش لیست کشورهایی که پروتکل را پذیرفته اند، 147 کشور در این لیست دیده می شود که بیش از 100 کشور آن را اجرا می کنند. بنابراین همان طور که آمانو اخیرا اشاره کرده ایران نیز وقتی آن را اجرا کند مانند همین کشورها با آن برخورد خواهد شد. نکته مهم اما این جاست که کدام یک از کشورهای این لیست مثلا نروژ، نیکاراگوئه، ایرلند، کنیا و ... شرایط ما را دارند که یک کشور مانند آمریکا مدام از گزینه های روی میز علیه شان سخن بگوید و تهدید نظامی شوند؟ کدام یک از کشورهای جهان، به پشتوانه اقتدار دفاعی که دارند، استقلال سیاسی خود را حفظ کرده و مقابل توفان های سهمگین ناامنی منطقه ما قرار دارند؟ تکلیف کشورهایی مثل آمریکا،فرانسه ، انگلیس و ... نیز که معلوم است. آیا در شرایطی که شبح تهدید حتی در دوران مذاکرات ایران را رها نمی کند، شرایط این را داریم که با تفسیر آمانو مجبور شویم یک بازرس آژانس را به مراکز نظامی مان راه دهیم؟ضمن این که برخی از همین 100 کشوری که پروتکل را اجرا می کنند شرایطی را برای اجرای این پیمان قرار داده اند و حتی برخی بازرسی های فیزیکی را نیز نپذیرفتهاند.
3- اعتمادناپذیر بودن آژانس: «جی سالمون» نویسنده روزنامه «وال استریت ژورنال» 4 سال پیش در می 2011 در گزارشی درباره فشار آژانس به سوریه نوشت: «تلاش های دولت اوباما و متحدانش برای تحت فشار گذاشتن اسد از طریق شورای امنیت تاکنون با موانعی مواجه شده است ... بنابراین آژانس کانال جداگانه ای است که از طریق آن می توان دمشق را تحت فشار قرار داد.» این رویکرد غرب در مقابل کشورهایی است که مقابل خواسته های او می ایستند. یعنی حتی از یک نهاد فنی که ماموریتش چیز دیگری است در راستای منافع سیاسی بهره می برد. حتی مباحث مربوط به سیاسی کاری (politicization) آژانس در دوران مدیریت آمانو تا آن جا بالا گرفت که روزنامه گاردین در مارس 2012 گزارشی با عنوان «رئیس دیده بان هسته ای متهم به طرفداری از غرب در موضوع ایران» کار کرد. این روزنامه انگلیسی در این گزارش به نقل از مقامات سابق آژانس و برخی دیپلمات های بازنشسته نوشته بود که «آژانس از مسیر خود دور شده است.» با این پیش زمینه های ذهنی و تجربی در باره کارکردهای بعضا نامتعارف آژانس قطعا باید در هرگونه توافقی راه های تفسیر پذیری جملات، عبارت ها و رویه ها را بست تا به این ترتیب بتوان به «توافقی خوب» دست یافت.
جمهوری اسلامی:تحلیل سیاسی هفته
«تحلیل سیاسی هفته»عنوان سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی است که ر آن میخوانید؛در واپسین روزهای ماه پرفضیلت رجب و در آستانه بزرگترین حادثه آفرینش قرار داریم. مبعث عصاره خلقت و تجلی اعظم، پیامبر خاتم حضرت محمد مصطفی(ص) در پیش روی ما قرار دارد، رسالت وجود شریفی که واسطه فیض خالق فیاض و مظهر اسمای حسنای الهی است. باید این روزها به استقبال این موهبت بزرگ الهی به بشریت و بعثت پیامبر اکرم(ص) رفت و با تمام وجود، آئین او را که به فرموده خود آن حضرت مبتنی بر مکارم اخلاق، احیای فضائل و حسن معاشرت است، شناخت و به آن عمل کرد زیرا آنچه میتواند به عنوان دریچه معرفی اسلام به تشنگان حقیقت و جذب آنان به این دین سعادتبخش باشد، حسن رفتار و برخورد نیکوی ما مسلمانان با یکدیگر در جامعه است که ما سخت به آن محتاجیم و امروز نیز که متاسفانه سلفیهای متحجر و تکفیریهای جنایتکار چهرهای خشن و وارونه از اسلام به جهان معرفی کردهاند، تعالیم دلنشین و حکمتهای ناب اخلاقی پیامبر رحمت همراه با رافت و عطوفت میتواند جانهای تشنه را با اسلام آشنا سازد.
امروز همچنین سالروز شهادت هفتمین ستاره پرفروغ آسمان هدایت، اسوه حلم و شکیبایی، باب الحوائج حضرت امام موسی کاظم علیه السلام است؛ امام همامی که در دوران حیات خویش علیه تباهیها و انحرافات حاکمیت عباسیان مبارزه کرد و نفاق و تزویر آنان را برملاء ساخت. ایشان به دلیل افشای فریبکاری و نفاق حکام ظالم و انتقال فضائل و ارزشهای اخلاقی به جامعه سالها در حبس و زندان بسر برده و سرانجام در بغداد به شهادت رسیدند.
این هفته کشورمان میزبان فواد معصوم رئیسجمهور عراق بود که عصر سه شنبه به منظور سفری سه روزه به تهران آمد. این سفر که نخستین مسافرت وی پس از ریاست جمهوری است درحالی انجام میشود که عراق با زنجیرهای از مشکلات، بویژه توطئه خارجی در قالب حملات تروریستهای داعش روبروست. از این رو همکاری دوجانبه برای مقابله با تهدیدهای امنیتی و تقویت روابط تجاری و اقتصادی از جمله اهداف این سفر میباشد. واقعیت اینست که ایران و عراق پس از سالها جنگ و تیرگی روابط که ناشی از اجرای سیاستهای استکباری توسط صدام به منظور تخریب ظرفیتهای دو کشور بود، در سالهای اخیر یکی از نمونههای موفق همکاری سازنده را در فضایی که منطقه هر روز شاهد تنشهای مختلف است، تجربه میکنند.
واقعیت اینست که به اذعان مقامات عراقی، جمهوری اسلامی ایران تنها کشوری بود که پس از یورش تروریستهای داعش به عراق که تا پشت دروازههای بغداد رسیده بودند، به محض درخواست کمک دولت مرکزی، دست یاری به سوی ارتش و مردم این کشور همسایه دراز کرد و از این آزمون سربلند بیرون آمد.
شهر وین از روز سه شنبه به مدت چهار روز میزبان گفتگوهای هستهای در راستای ادامه نگارش پیشنویس برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) و کم کردن پرانتزها و توافق بر روی موارد اختلافی است. در همین راستا تیم مذاکره کننده هستهای ایران به ریاست سید عباس عراقچی معاون امور حقوقی و بینالمللی وزارت خارجه و مجید تخت روانچی معاون اروپا و آمریکای این وزارتخانه و دیگر اعضای گروه فنی ایران در وین بسر میبرند. این مذاکرات از روز سه شنبه به ریاست معاونان وزیر خارجه ایران و هلگا اشمیت معاون فدریکا موگرینی مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا در راستای ادامه نگارش پیشنویس توافق آغاز و روز جمعه نیز قرار است سایر اعضای 1+5 در سطح معاونان و مدیران کل سیاسی به مذاکرات بپیوندند. البته در چنین شرایطی برخی کشورهای منطقه و دولتهای غربی نیز به همراه رژیم صهیونیستی به دنبال سنگاندازی در مسیر مذاکره هستهای هستند زیرا که میدانند توافق هستهای به ارتقای جایگاه ایران کمک کرده و شناسایی ایران دارای انرژی صلح آمیز هستهای بهبود روابط ایران و جهان را در پی خواهد داشت.
از رویدادهای فرهنگی این هفته ادامه برپایی بیست و هشتمین نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران بود که رهبر انقلاب دیروز به مدت دو ساعت و نیم از آن بازدید کرده و در جریان فعالیتهای نشر و تازههای کتاب قرار گرفتند.
در صحنه بینالمللی، تحولات یمن و سوریه، این هفته نیز در صدر رویدادهای خبری قرار داشتند. در یمن، این هفته نیز جنایات رژیم سعودی روز به روز گسترده شد، این درحالی بود که واکنش قابل ذکری از سوی مجامع بینالمللی و سازمانهای به اصطلاح حقوق بشری نسبت به این جنایات مشاهده نشد و همین بیتفاوتی، به مثابه چراغ سبزی است که دست سعودیها را در کشتار ملت یمن باز گذاشته است.
درحالی که روز پنجشنبه هفته گذشته، وزیر خارجه عربستان در دیدار با همتای آمریکائیش نسبت به برقراری آتش در جنگ یمن تاکید کردند ولی اعلام آتش بس از سوی ریاض تا روز سه شنبه به طول کشید و همچنان هم تضمین جدی برای رعایت آتش بس از سوی سعودیها وجود ندارد. در جریان حملات عربستان به یمن، بیش از 1200 نفر شهید و دهها هزار نفر زخمی و آواره شدهاند.
آنچه که ریاض را به پذیرش آتش بس پنج روزه در یمن واداشت، دلایل انسان دوستانه نبوده است بلکه علت آن را باید در روند تحولات یمن جستجو کرد. سعودیها با وجود 40 روز هجوم هوایی به یمن و به کارگیری امکانات سایر متحدان عرب و غیرعرب خود، به اهداف خود در یمن، که اصلیترین آن، باز گرداندن «منصور هادی» به قدرت بوده است، نرسید. دوم اینکه حملات متقابل یمنیها به خاک عربستان، به خصوص در شهرهای نجران و جیزان، ضربه مهلک و تحقیر کنندهای بود که به ریاض وارد شد و مبارزان یمنی نشان دادند که میتوانند درگیری را به داخل عربستان بکشانند. در واقع، رژیم عربستان با پذیرش آتش بس، درصدد است خود را از سردرگمی و رسوایی که در یمن دچار آن شده است نجات دهد.
از سوی دیگر، تشدید اختلاف میان ریاض و متحد سنتیاش، آمریکا، که اوج آن غیبت ملک سلمان در اجلاس کمپ دیوید بروز یافته است، بعد دیگری از بحران یمن است. قرار بود سران شش کشور حوزه خلیج فارس به آمریکا بروند ولی اعلام شد تنها سران قطر و کویت در آن اجلاس شرکت میکنند.
بسیاری از ناظران معتقدند که آمریکا آنچنان که مورد انتظار عربستان بود در قضیه یمن از ریاض حمایت نکرده است و همچنین موضوع هستهای ایران، از عوامل تیرگی روابط ریاض و واشنگتن به شمار میرود. با اینحال عربستان چندین دهه است که با اتکا به مناسبات نزدیکش با آمریکا، ثبات خود را حفظ کرده و بعید است بخواهد به طور جدی این مناسبات را به خطر اندازد.
این هفته، نیروهای دولتی سوریه به همراهی حزبالله لبنان ضربات سنگینی را به تروریستها وارد ساختند که نکته بارز آن، کسب پیروزیهای چشمگیر در منطقه راهبردی «قلمون» است. در همین حال دولتهای دشمن سوریه، توطئه جدیدی را آغاز کردند تا به گمان خود، دولت سوریه را تحت فشار قرار دهند و دمشق را به پذیرش خواستههای زیادهطلب خود وادار سازند. آنچنانکه اعلام شد آمریکا آموزش نظامی شبه نظامیان مخالف دولت سوریه را در خاک اردن آغاز کرده و قرار است این طرح در ترکیه، قطر و عربستان نیز اجرا شود.
آمریکا مدعی شده است که در این طرح، نیروهای «میانهرو» آموزش داده میشوند و حتی این گروه با داعش نیز رویارو خواهد شد. با اینحال، این یک ادعای دروغ و فریبکارانه است و هدف اصلی، تقویت مخالفان دولت دمشق است تا آنها را به جان نیروهای دولتی سوریه بیندازد و به زعم خود، زمینه سقوط حکومت بشار اسد را فراهم کند. آمریکا، ترکیه و دولتهای مرتجع عرب چهار سال است ناجوانمردانه، سوریه را آماج توطئههای مختلف قرار دادهاند ولی در رسیدن به هدف خود توفیق نداشتهاند و به اعتراف خود آنها، حکومت سوریه دوران خطر را پشت سر گذاشته و ثبات خود را بازیافته است. اکنون اعضای این جبهه مشترک ضد سوریه درصدد هستند با طرح جدید و آموزش شورشیان که عمده آنها وابسته به گروههای تروریستی میباشند، بار دیگر بخت خود را برای ساقط کردن حکومت سوریه بیازمایند. با اینحال بسیار بعید است که این ترفند نیز بتواند کارساز باشد چرا که این گروهها قبلاً نیز به همهگونه سلاح مسلح بودهاند و اگر کاری از آنها بر میآمد تا به حال انجام میدادند.
رسالت:جامعهشناسی مذاکرات اتمی
«جامعهشناسی مذاکرات اتمی»عنوان سرمقاله روزنامه رسالت به قلم دکتر حامد حاجیحیدری است که در آن میخوانید؛ قضیه ماجرای طولانی پرونده هستهای ایران، که از تابستان سال 1381 تا تابستان 1394، کش پیدا کرده است، بیش از هر چیز به عنوان یک موضوع سیاسی و بینالملل، و سپس اقتصادی نگریسته شده است و کمتر، تحلیلگران اجتماعی به ابعاد اجتماعی این پرونده طولانی مدت پرداختهاند. در واقع، یکی از جنبههای مهم مغفول در ماجرای هستهای ما که قریب یک و نیم دهه کش پیدا کرده و بر معادلات این کشور سایه افکنده است، تأثیر فضای تهدیدآمیز آن، بر تغییر شکل مناسبات اجتماعی این جامعه است. شناسایی این تأثیرها، گام اول معالجه آنها خواهد بود.
فیالمثل، ناامنیهای سال هشتاد و هشت، با تأکید مکرر مدیران کشور بر این که "هر کس هر جا هست، وظیفه خود را انجام دهد"، یا "اوضاع تحت کنترل است"، تأثیرات محدودی بر شکل مناسبات اجتماعی نهاد و کشور با سرعت دور از انتظاری به شرایط عادی بازگشت. اما طی این سیزده سال، از یک سوی، تهدیدهای مستمر بیرونی و بویژه آمریکایی که در مرزهای شرقی و غربی ایران حضور فعال داشت، و از سوی دیگر، رقابتهای مخرب انتخاباتی
(بویژه در انتخابات 1392)، و به علاوه، انتظار مستمر جامعه در مورد حل و فصل قریب الوقوع موضوع، شکلی از یک وضعیت انتقالی بسیار طولانی شده پدید آورده که بخش مهمی از جمعیت را در وضعیت انتظار و بیعملی، و در عین حال، دلواپسی و نگرانی نگاه داشت. این وضع طولانی توأم با ریسک و میان حالی برای جامعه، بی عقوبت نیست؛ این، یک جامعه "ریسک زده" است.
قضیه کاوش میشود...
تز 1. عبارت جامعه "ریسک زده"، ملهم از اولریخ بک، متخذ از عبارت Risco ایتالیایی در مبدأ سال 1661 است؛ اصطلاحی که دریانوردان ایتالیایی برای ورود به آبهای بدون نقشه استعمال میکردند. در هر ریسکی میزانی از عدم قطعیت و احتمال نهفته است و از این رو، ربط مستقیمی به تصمیم گیری و نظم دهی به آینده دارد . اولریخ بک، ریسک را چیزی مابین امنیت و ویرانی، یعنی، نقطهای میداند که در آن، ادراک و برداشت ما از ریسک به اعمال و افکار ما شکل میدهد. هنگامی که از نتیجه تصمیم خویش اطلاع قطعی نداریم و در عین حال، بیتحرکی و عدم اقدام را زیانمند و بیفایده تشخیص میدهیم، این ریسک است که به ذهن و عمل ما شکل میدهد.
تز 2. در یک سطح عمیقتر، این نوع برداشت از ریسک، مفهوم و معنای برداشت رایج از نسبت گذشته، حال و آینده را دگرگون میکند. محققان، در دو قرن گذشته، عموماً تأکید داشتند، آنچه به زمان حال شکل داده و میدهد، گذشته و تاریخ است (نمونه روشن آن مارکس و مارکسیستها و ساختارگرایان در جامعه شناسی، ضمیر ناخودآگاه فرویدی)، حال آن که میتوان گفت سایه تهدیدکننده آینده ناخوشایند (مثلاً آنچه در سناریوهای مربوط به جهان آینده توسط طرفداران محیط زیست و جنبشهای سبز طرح میشود) باعث اتخاذ تصمیمات و اقدام برای زمان حال میشود ، یعنی، آینده تعیین کننده زمان حال میشود و نه گذشته.
در این شرایط، سیاست ورزی متوازن و با طمأنینه رنگ میبازد و به جای آن، نحو خاصی از فعالیت فعالان سیاسی جایگزین میگردد، که در آن، با ایجاد ریسکها و دراماتیک نشان دادن آنها به افکار عمومی جهت بدهند.
تز 3. در یک جامعه در معرض تهدید مستمر، رفته رفته، "سیاست مستقیم" جای "سیاست نهادی" را میگیرد، چرا که مردم به واسطه انباشت تهدیدها، اعتماد خود به سیاست دولت مستقر را از دست میدهند. از اساس، افزایش محبوبیت و قدرت جنبشهای اجتماعی در این دست جوامع از این بابت است.
تز 4. در جوامع در معرض تهدید، انتقادها در سطح جامعه، به سرعت، به سمت رادیکال شدن پیش میروند، و کشور را اسیر تلاطمهای سهمگین میکند که قربانیان سیاسی زیادی از میان نخبگان میگیرد.
تز 5. شکست و فقیر و نحیف شدن نظامهای دموکراتیک مستقر در مناطق "ریسک زده" جهان، از حیث نخبگان سیاسی، در بخش عمده از این بابت است. از این بابت که مردم، در موقع انتقاد به سیاست، نظر به عدم اعتماد، ترجیح میدهند، تا آن را ویران کنند، و از اول بسازند. آنها به نهادهای سیاسی مستقر به عنوان پیکرههای ارزشمند نمینگرند، بلکه نظر به بیاعتمادی خراب کردن و از نو ساختن را ترجیح میدهند.
تز 6. نتیجه این وضع آن است که مسائل اجتماعی که اکیداً نیاز به پرداخت حرفهای و مستمر دارند (مانند برنامههای اصلاح ساختاری)، در حیطههایی مانند اقتصاد، دانش، تکنولوژی، کارآفرینی، در توفان بحثهای سیاسی معترض و غیر راه گشا گرفتار میشوند، طوری که نهادسازیهای سیاسی جا افتاده فعلی پاسخگوی آن نخواهند بود، و مردم مدام به این نتیجه میرسند که باید از سر خط شروع کنند. خلأ اصلی، اعتماد است که در یک جامعه "ریسک زده"، در نایابی است.
تز 7. نتیجه آن که، "سیاست" در این جوامع به "ریزه سیاست" تبدیل میشود. "ریزه سیاست" به مثابه ائتلاف دقیقاً موقت اضداد، اعم از احزاب، سازمانها، مناطق، اقوام، شورشیان، و... خواهد بود. بدین ترتیب، "ریزه سیاست" به طرز اسف باری از نظر مردم متغیر، غیر قابل اطمینان، پرمجادله، عصبی کننده و آزار دهنده است.
تز 8. "ریزه سیاست"، یک مسیر مستقیم به سیاست میگشاید. از این بابت، در بدو امر به نظر میرسد که میتواند فرصت خوبی محسوب شود. "ریزه سیاست"، علی الاصول یک فرم بی طبقه از عمل سیاسی نزد افراد اجتماع را تشویق میکند، که کم و بیش و نسبتاً از سلسله مراتب اجتماعی مبرا خواهد بود؛ اما در عین حال، "ریزه سیاست"، پایگاه احزاب و تشکلها و انجمنهای سیاسی را نیز سست میکند، و در نتیجه عمل متحد در مقابل قدرتهای بزرگ را منتفی میسازد. یک جامعه آلوده به "ریزه سیاست"، در مقابل قدرتهای بزرگ بیدفاع است.
قدس:نواز شریف در کابل
«نواز شریف در کابل»عنوان یادداشت روز روزنامه قدس به قلم پیرمحمد ملازهی است که در آن میخوانید؛دومین سفر محمد نواز شریف، نخست وزیر پاکستان به کابل در شرایط نسبتاً ویژهای صورت گرفت.
او در سال 92 هم به کابل سفر کرد و با حامد کرزی، رئیس جمهور وقت افغانستان مذاکراتی انجام داد که در زمان خود سازنده توصیف شد. اما حقیقت آن است که به دلایل متفاوتی مناسبات پاکستان و افغانستان همچنان با سوءتفاهمهای گستردهای دست به گریبان باقی مانده است. محمد اشرفغنی، رئیس جمهور جدید که در رأس دولت وحدت ملی افغانستان قرار دارد بر خلاف خوشبینیهای روزهای اول کسب قدرت، از ابراز علنی نارضایتی از سیاستهای پاکستان در قبال کشورش خودداری نمیکند.
ظاهرا محاسبات اشرف غنی در کمک مؤثر پاکستان به تشویق طالبان برای آنکه به صورت جدی وارد مذاکرات صلح شوند، درست از آب در نیامدهاند، علت احتمالی آن است که دولت نواز شریف تصمیم گیرنده اصلی در ارتباط با سیاست پاکستان در افغانستان نیست و این ارتش و بویژه آژانس اطلاعات محرمانه آن (آی اس آی) است که در این باره تصمیم میگیرد.
حضور ژنرال راحیل شریف، فرمانده ارتش پاکستان در جمع همراهان نواز شریف در سفر به کابل از همین رو مهم بود که میتواند این اعتماد را به طرف افغانستانی بدهد که این بار پاکستان سیاست هماهنگتری در قبال تحولات این کشوردر پیش گرفتهاست و اگر قول و قراری در کابل گذاشته شود، ضمانت اجرایی بیشتری خواهدداشت. اینکه چنین انتظاری در عمل تحقق خواهد یافت یا نه، به عوامل زیادی بستگی خواهد داشت که همه آنها نه در اختیار دولت پاکستان و نه در اختیار دولت افغانستان است.
گروه طالبان آنگونه که در کابل تصور میشود، یک گروه کاملاً تابع و فرمانبردار پاکستان نیست و در درون خودش دستهبندیهایی دارد، هر چند که ظاهراً چنین برداشتی در کابل خریداری ندارد.
جدای از صحت و سقم اینگونه برداشتها، اما واقعیتهای جدیدی در جنوب شرق آسیا شکل گرفتهاند که پاکستان را نیز در بلند مدت مجبور به کمکهای مؤثرتری به روند صلح در افغانستان خواهد کرد.
حداقل دو موضوع مهم در این باره برجستهتر به نظر میرسد. نخست نفوذ روزافزون هندوستان در افغانستان و تشدید نگرانیهای امنیتی پاکستان از این مسأله و دوم قدرت طلبی طالبان پاکستان و عملیات نظامی-انتحاری آنها علیه نیروهای ارتش این کشور که اعتبار آن را به تدریج زیر سؤال میبرد.
علاوه بر این نوعی توافق شخصیتر بین دستگاههای امنیتی افغانستان و هندوستان که نوعی مقابله به مثل با پاکستان در حمایت از مخالفان این کشور است، باعث نگرانی اسلامآباد شده است، بویژه آنکه پاکستان نگران حمایت هند از قوم محوری در ایالت بلوچستان است که مشی جدایی طلبی در پیش گرفتهاند.
بر این اساس میتوان تصور کرد که پاکستان به دلایل خاص خودش نسبت به گذشته سیاست متعادلتری در قبال افغانستان در پیش بگیرد و دولت و ارتش این کشور هماهنگتر از گذشته عمل کنند.
گذشته از این، پیگیری روند صلح در افغانستان به سود پاکستان هم خواهدبود. طالبان را چه کاملاً هماهنگ با پاکستان تصور کنیم، آنگونه که در کابل برداشت شده است، یا گروهی که حرف شنوی نسبی و خاصی از پاکستان دارد و منافع خود را آنگونه که پاکستان مدعی است، دارد، در هر حال در این واقعیت تردیدی وجود ندارد که برقراری امنیت در افغانستان بالقوه در امنیت کل منطقه از جمله پاکستان تأثیرگذار است.
یک علت مهم و اصلی که ارتش پاکستان با وجود توان نظامی و تسلیحاتی بالایش تاکنون موفق نشده است؛ طالبان را شکست دهد و مناطق قبایلی پشتون را تحت تسلط دولت مرکزی درآورد، در واقعیت جنگ در افغانستان نهفته است.
ژنرال راحیل در سفر قبلیاش به کابل آشکارا خواستار همکاری افغانستان برای سرکوب طالبان پاکستان در وزیرستان شمالی شد و به طور حتم در سفر نواز شریف به کابل، این موضوع هم در اولویت مذاکرات بوده است.
بنابراین ضرورتهای امنیتی پاکستان و افغانستان در ارتباط با صلح و پیشبرد روند مذاکرات با طالبان که با احیای دفتر طالبان در قطر قدری امیدوارکنندهتر شده است، در کابل و اسلامآباد هم قابل درکتر شده و این شاید کمک کند که این دو کشور در فضای مساعدتری به اهمیت همکاریها پیببرند.
شریک کردن طالبان در قدرت در کابل، پاکستان را به سطحی ار انتظاراتش خواهد رساند و حداقل از توسعه بیشتر مناسبات کابل و دهلی جلوگیری خواهد کرد، در همین حد هم اگر اسلامآباد و کابل به هم نزدیک شوند، میتوانند به صلح و ثبات دو کشور و منطقه کمک کنند.
سیاست روز:اصرار بیهوده
«اصرار بیهوده»عنوان سرمقاله روزنامه سیاست روز به قلم سیاوش کاویانی است که در آن میخوانید؛چرا غرب و آژانس تأکید دارند که بازرسان از سایتهای نظامی ایران بازدید کنند و به آنها دسترسی داشته باشند؟!
این خواسته بارها و بارها از سوی آمانو مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی و هم از سوی آمریکاییها مطرح شده است و هر بار با پاسخ قاطع از سوی مقامات نظامی و سیاسی کشورمان رو به رو شده و حتی از همه مهمتر فرمانده کل قوا با قاطعیت گفتند که مراکز نظامی جمهوری اسلامی ایران قابل بازرسی و دسترسی نیست.
اما آمانو باز هم بر این خواسته پافشاری کرده است. صاحبنظران اعتقاد دارند که مدیرکل آژانس تفسیر و برداشت خود را از پروتکل الحاقی داشته است و هیچ صراحتی در مفاد پروتکل الحاقی برای بازدید از مراکز نظامی وجود ندارد.
آژانس براساس چارچوب و قوانین خود، وظیفه نظارت بر مراکز هستهای و سایتهای هستهای را دارد و بازدید از مراکز نظامی در حوزه وظایف آن نیست.
گرچه آمانو ادعا کرده است که در بسیاری از کشورها هر از چند گاهی ما درخواست دسترسی به سایتهای نظامی میکنیم، پس چرا ایران نه؟ اما او در سخنان خود به پاسخ کشورها اشاره نکرده و حتی نام آنها را هم نبرده است. اگر چنین درخواستی وجود داشته برای اثبات ادعای آمانو، او باید پاسخ آنها و همچنین نام کشورهای مورد نظر را هم اعلام میکرد تا درستی یا نادرستی این ادعا روشن شود.ضمن این که ایران هر کشوری نیست که چنین اجازهای بدهد.
اما پروتکل الحاقی چه میگوید. در بخشی از این پروتکل درباره بازرسیها آمده است; «بازرسان آژانس حق دارند در بازدیدهای سرزده، ۲ ساعت پیش از زمان بازدید، به کشور مقصد اطلاع دهند و بر اساس مفاد پروتکل، آن کشور نیز متعهد است مقدمات اداری سفر بازرسان از جمله صدور ویزا و تمدید آن و دسترسی به محل مورد نظر را فراهم کند.»
مراکز هستهای و تحقیقات وابسته به آن به ثبت آژانس رسیده و هر کشوری براساس قوانین آژانس مراکز هستهای خود را با شناسنامه به آژانس معرفی کرده است و مراکز هستهای دیگری وجود ندارد که آژانس از آن بیاطلاع باشد. هر چند آژانس و آمریکاییها به خوبی میدانند که به غیر از مراکز هستهای اعلامی از سوی جمهوری اسلامی ایران، مرکز هستهای دیگری وجود ندارد، اما تحمیل این خواسته غیرقانونی حتی فرا قانونی برای آنها یک امتیاز و پیروزی محسوب خواهد شد.
همین که آمریکاییها بتوانند این خواسته را به ما تحمیل کنند، در رسانههای خود، افکار عمومی و دیگر کشورها را توجه خواهند داد که ایران، تن به این خواسته داد. ضمن این که در صورت چنین اتفاقی، دسترسی به مراکز نظامی و بازدید از آنها، اطلاعات نظامی امنیتی کشورمان را در اختیار بازرسان آژانس قرار میدهد که هیچ کشوری که در زمینه هستهای فعالیت میکند، چنین خواستهای را نخواهد پذیرفت. آژانس به این پرسش پاسخ دهد که در دنیا چند کشور وجود دارد که عضو رسمی آژانس باشد، فعالیتهای هستهای داشته باشد و غنیسازی انجام دهد، آنگاه بازرسان آژانس از مراکز نظامی آن بازدید کرده باشند؟ حتی بازدید از مراکز هستهای آنها هم به این راحتیها نیست.
رژیم صهیونیستی که از این امر مستثنی است. گرچه این رژیم عضو آژانس بینالمللی انرژی هستهای است، اما نه عضو پیمان (NPT) است و نه پروتکل الحاقی را پذیرفته است. این رژیم تنها کشوری است که عضو آژانس است اما NPT را نپذیرفته، آیا آمانو اقدامی برای تمکین این رژیم به قوانین آژانس انجام داده است؟ آیا تاکنون بازرسان آژانس از مراکز هستهای اسرائیل بازدید کردهاند؟ بازدید از مراکز نظامی هستهای این رژیم چطور؟! قطعا" تاکنون چنین اتفاقی نیفتاده است، در حالی که این رژیم دارای صدها کلاهک هستهای با موشک حمل کننده آن است و خطرناکترین رژیمی است که امنیت منطقه و جهان را به خاطر وجود سلاح هستهای، تهدید میکند.
آقای آمانو و مقامات آمریکایی باید توجه داشته باشند که، جمهوری اسلامی ایران هنوز پروتکل الحاقی را نپذیرفته و هنوز توافقی صورت نگرفته است. کمی صبر کنند، اگر توافقی صورت گرفت که در آن بازدید از مراکز نظامی قید نشده بود، آنگاه دیگر حق سخن گفتن درباره چنین درخواستی را نخواهند داشت، هر چند اکنون هم ندارند، چون پروتکل الحاقی نیازمند مصوبه مجلس است. یکبار داوطلبانه ایران آن را اجرا کرد و حسننیت شما هم نمایان شد. همان یکبار کافی است.
وطن امروز:عقل علیهالسلام
«عقل علیهالسلام»عنوان یادداشت روز روزنامه وطن امروز به قلم حسین قدیانی است که در آن میخوانید؛ اولی که آمدند مدعی شدند؛ «چرا اروپا؟ بهتر است وارد مذاکره با خود کدخدا شویم!»
منظورشان از «کدخدا» آمریکا بود. سیوچند سال بعد از انقلاب خمینی، هنوز فکر میکردند آمریکا کدخدای عالم است! علامت تعجب را من یکی گذاشتم، تو صد تا فرض کن! خودشان پیام بهمن 57 را نگرفته بودند، توهم زده بودند منتقد، پیام فلان روز ماه خرداد را نگرفته! آن هم منتقد صاحب شعوری که پیروزی چنددهم درصدی را هرگز بهانه نکرد برای دبه درآوردن! ابتدا تبریک گفت، بعد به دوستی یعنی همان همدلی و همزبانی دست دراز کرد سمت فرد پیروز، لیکن این دست، حواله به جهنم داده شد. در عوض و شاید منباب آنچه به آن «اعتدال» میگفتند، به گرمی دست کدخدا را فشردند! «کدخدا» را تو بخوان ابلیس! یا به تأسی از خمینی، «شیطان بزرگ»! برای بزک کردن جناب ابلیس، یک کارهایی هم کردند! گمانشان این بود با کمی لوازم آرایش و خط چشم و رژ لب و بلکه هم اپیلاسیون، دیو میشود فرشته! مثلا اگر قرار بود چیزی مرقوم بفرمایند، همچین مینوشتند که تو گویی جلاد تحریم، آدم شده، از آن آدم حسابیها! همه حرفشان این بود که او با ماست، نه مثلا با سنا یا نتانیاهو! یک جوری با جان کری هواخوری میرفتند و جوری اوباما را «باهوش و مؤدب» میخواندند کأنه در دوگانه ایران و اسرائیل، آمریکا عنقریب غش میکند طرف ایران! ابلیس اما آدم نشد که هیچ، یک روز در خلال مذاکرات، دفاع از بمبهای اسرائیل کرد علیه کودکان غزه و دگر روز طرف سعودیهای وحشی را گرفت علیه کودکان یمن! و باز هم در خلال مذاکرات! و باز دوباره هم در همین خلال، یعنی خلال مذاکرات، دیدیم و شنیدیم که تحریم همپای تهدید، محکمتر از قبل سر جای خود باقی مانده! حالا حرف حساب من چیست؟ من اصلا میخواهم بگویم عجالتا بیخیال آرمان و ایدئولوژی و بهمن 57 و خون شهدا.
«عجالتا بیخیال...» را ناظر بر سوژه یادداشت دارم مینویسم! عزیز من! عجالتا بی خیال این موارد! «عقل» که داری شما؟! آدم عاقل آیا زیر سایه تهدید، مذاکره هم میکند؟! مگر نگفتید و ننوشتید که مذاکره با کدخدا همانا و لرزه افتادن بر ساختمان تحریم، همانا؟! و مگر مدعی نبودید که صرف مذاکره، نه فقط تحریم را کم میکند که تهدید را هم؟! پس چه شد؟! مستندات شما کجاست؟! پاسختان چیست؟! اصل اصل اصلش داعیه داشتید که اگر بیش از دولتهای اروپایی، مذاکره با خود کدخدا کنیم، سایه تحریم از سر ملت ما برداشته میشود! برداشته شد؟! برداشتند؟! شگفتا! جریتر هم شده کدخدا، بیشتر دم از تهدید میزند! دیگر چه جوری باید تو را بپیچاند به سود سنا؟! تو ساده بودی که زیادی جدی گرفتی دعوای دموکرات و جمهوریخواه را! او با سنا است، نه حتی با تو که این همه خوب کدخدا را گفتی! من اصلا فرض میکنم ملل متحد، هیچ منشوری ندارد که مثلا یکی از مفادش کانلمیکن تلقی کردن مذاکره زیر سایه تهدید باشد! من اصلا فرض میکنم آرمان، هیچ است و ایدئولوژی، پوچ! این وسط میخواهم ببینم عقل تو چه میگوید؟!
«عقل» حقا که «رسول باطنی» است. آیا پیام پیامبر درونی این است که دشمن، دانش بومی تو را بگیرد، تحریم را برندارد، چشم طمع به اندرونی مهمات تو داشته باشد، بیست و چهار ساعته هم تو را تهدید کند و تو باز هم با او مذاکره کنی؟! من از قضا دعوا سر همین مذاکره زیرسایه تهدید دارم و الا وای به حال آن توافقی که بخواهد از خلال چنین مذاکراتی حاصل شود! آن دیگر ببین چه ملغمهای خواهد شد! من در این مجال، هیچ بنا ندارم که بیاورم از فلان صفحه صحیفهنور! معالاسف دست فرمان شما به گونهای است که به این مقدسات نمیرسد! توصیه من به شما توصیه عقل است. یک چیزی بدیهیتر از 2 ضربدر 2 که میشود 4 ! من چکار دارم که حسین شریعتمداری در کیهان چه نوشته یا مهدی محمدی در همین «وطن امروز»؟! من چکار به یادداشت محمد ایمانی دارم در اوایل همین هفته؟! مستند من حرفهای خودتان است که گاه میگویید؛ «آمریکا بیعهد است»، گاه میگویید؛ «آمریکا در فکتشیت ارائهشده توسط کاخ سفید دروغ گفته»، گاه میگویید؛ «آمریکا دبه درآورده» و... ! خب، مردان حسابی! با چنین جانور جلادی که هم دروغ میگوید، هم بیعهدی میکند، هم دبه درمیآورد، چه سود از مذاکره؟! این حالا قصه مذاکره با آمریکاست، وای از غصه توافق با ابلیس! نه این ستون، جایگاه خطیب جمعه است و نه من امام آدینه. پس شما را به جای تقوا، عجالتا دعوت میکنم به عقل! از قضا، عقل میگوید؛ از کدخدا نترس، از خدا بترس! آنی که شما کدخدا میخوانیدش سی و چند سال بدبیاری آورده، شغلش را عوض کرده و دیگر کدخدا نیست! فوق فوقش «جلاد تحریم» باشد! یک «جلاد» داریم که رئیسجمهور آمریکاست، یک «دلال» هم داریم که رئیسجمهور آمریکا گفت کیست!
زیر سایه تهدید، چون به حکم عقل، هیچ تحریمی برداشته نمیشود، پس جملاتی که بین این سو و آن سوی میز مطرح میشود دیگر نامش «مذاکره» نیست. من نمیخواهم نام این کار غیرعقلانی را عیان کنم اما میخواهم در این سطور آخر، پرده از یک راز مهم بردارم؛ در سر آدمی، خدا عضوی آفریده که نام مبارکش «عقل» است! با کسی که هر روز تهدیدت میکند، رفتی و نشستی پای میز مذاکره! تهدید بیشتر شد، هیچ اما از تحریم کم نشد! حالا باز برو با او مذاکره کن تا او بیشتر به تو بفهماند با کیست؛ با تو یا با سنا؟! تحریم را که برنداشت و تاکید هم دارد برنمیدارد؛ حالا باز برو با او مذاکره کن! مذاکره کن... آری! مذاکره کن با مهمترین حامی داعش، با مهمترین حامی مرکاوا، با مهمترین حامی طیاره بمباندازهای سعودی، با مهمترین حامی هر ظلم و ستمی! یک ساعت عقل را به کار انداختن یعنی تفکر. ساعتی تفکر اگر از هزار ساعت عبادت بهتر است، از هزاران دور مذاکره آن هم زیر سایه تهدید به طریق اولی برتری دارد. برای اقتدار انقلاب اسلامی، بیش از 300 هزار شهید دادهایم اما در این مجال ضمن شرمندگی از خون شهدا، میخواهم بنویسم عجالتا اوصیکم به عقل!
جوان:امنیت ملی و کمینگاه نظارت های غیرمتعارف
«امنیت ملی و کمینگاه نظارت های غیرمتعارف»عنوان سرمقاله روزنامه جوان به قلم دکتر یدالله جوانی است که در آن میخوانید؛در یک کلام همه ایرانیان با توجه به شعار سال و مذاکرات هستهای، همدل و همزبان هستند روی توافقی که «خوب» باشد و بر همین اساس همدل و همزبان هستند بر توافقی که «بد» باشد. ملت ایران به صورت یکپارچه به توافق «خوب»، «آری» میگوید و به توافق «بد»، «نه» میگوید.
توافق خوب از نظر ملت ایران، آن توافقی است که در آن عزت، استقلال، منافع و امنیت ملت ایران حفظ شود. بر همین مبنا توافق بد، آن توافقی است که این ارزشهای اساسی طی آن مخدوش شود. خطوط اصلی، چارچوبهای اساسی و خطوط قرمز ترسیمی از سوی مقام معظم رهبری برای دولت و تیم مذاکرهکننده، در واقع برای جهت دادن به حرکت برای رسیدن به یک توافق «خوب» و بازداشتن از یک توافق «بد» است. معظمله در این خصوص میفرمایند: «بنده در جزئیات مذاکره دخالتی نکردم، باز هم نمیکنم؛ من مسائل کلان، خطوط اصلی، چارچوبهای مهم و خط قرمزها را به مسئولان کشور همواره گفتهام.»
حضرت امام خامنهای (مدظله العالی)، از توافق خوب با عنوان توافق عزتمندانه یاد کردهاند و میتوان از مجموعه بیانات ایشان برای چنین توافقی، شش مؤلفه زیر را مورد توجه قرار داد:
1- توافق عزتمندانه و خوب، توافقی است که طی آن زیرساختهای هستهای کشور حفظ شده و در قبال اقدامات اعتمادساز ایران، تمامی تحریمها با زیرساختهای آن یکجا و همان روز توافق برداشته شود.
2- توافق عزتمندانه و خوب توافقی است که طی آن روند تحقیق و توسعه علمی و فنی کشور تضمین شود و بدون وقفه تداوم یابد.
3- توافق عزتمندانه و خوب، توافقی است که شیوه نظارتی بر اساس آن از مراکز هستهای ایران، همان شیوههای نظارتی معمول و مانند بقیه کشورها باشد.
4- توافق عزتمندانه و خوب، آن توافقی است که به دشمن و بیگانگان با پوشش بازرسان آژانس، مجوز بازرسی و نفوذ به مراکز دفاعی- امنیتی کشور داده نشود.
5- توافق عزتمندانه و خوب آن توافقی است که طی آن از حریم و توسعه قدرت دفاعی و امنیتی کشور حراست شود.
6- توافق عزتمندانه و خوب، آن توافقی است که بر اساس آن اقتدار منطقهای جمهوری اسلامی ایران و سیاست حمایت از محور مقاومت در منطقه حفظ شود.
رهبر فرزانه انقلاب اسلامی، با توافقی که دارای مؤلفههای مذکور باشد، موافق و به طور قطع با توافقی که مؤلفههای آن در یک یا چند مورد برخلاف آنچه آمد باشد، مخالف هستند.
معظمله در همین راستا میفرمایند: «از رسیدن به یک توافقی که منافع ملت ایران را تأمین کند و عزت ملت ایران را حفظ کند، صددرصد حمایت میکنم و استقبال میکنم؛ این را همه بدانند. اگر کسی بگوید که ما مثلاً با توافق یا با رسیدن به یک نقطه مخالفیم، نه، خلاف حق و خلاف واقع گفته است. اگر یک توافقی انجام بگیرد که این توافق توافقی باشد که منافع ملت را، منافع کشور را تأمین بکند، بنده کاملاً با آن موافقت خواهم کرد. البته این را هم گفتیم که توافق نکردن بهتر از توافق بد است- که این حرف را امریکاییها هم میزنند- این فرمول درستی است؛ توافق نکردن از توافق کردنی که در آن منافع ملت پایمال بشود، عزت ملت از بین برود، ملت ایران با این عظمت تحقیر بشود [بهتر است]، توافق نکردن شرف دارد بر یک چنین توافق کردنی.»
با قاطعیت میتوان گفت، نقطه تمرکز رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در تعیین سیاستهای کلی و ترسیم خطوط قرمز برای مذاکرات هستهای، تأمین منافع ملی و در صدر این منافع، امنیت ملی است. معظمله طی بیانات اخیرشان در چندین نوبت، ضمن اعلام حمایت از تیم مذاکرهکننده هستهای و اعتمادی که به آنان دارند، با صراحت فرمودهاند که در خصوص مذاکرات نگران بوده و دغدغه دارند. ایشان دلیل اصلی دغدغه داشتن را ماهیت طرف مقابل و خصوصاً امریکاییها میدانند و میفرمایند: «همانطور که عرض کردم بنده به مجریان امر اعتماد دارم؛ این را شما بدانید؛ این آقایانی که مشغول کار هستند؛ اینها افرادی هستند مورد اعتماد. من در مورد آنها هیچ تردیدی [ندارم]؛ در آنچه تا حالا بوده، لکن در عین حال جداً دغدغه دارم، این دغدغه ناشی از آن است که طرف مقابل به شدت اهل فریب و دروغ و نقض عهد و حرکت در خلاف جهت صحیح است. طرف مقابل این جوری است.»
این دغدغه رهبر معظم انقلاب اسلامی را باید تمامی مردم و تک تک مسئولان و به ویژه دولتمردان و اعضای تیم هستهای جدی بگیرند و مراقب باشند و هوشمندانه عمل کنند تا مبادا خسارتی بر کشور وارد شود. پس از مذاکرات لوزان و انتشار بیانیه پایانی، امریکاییها به گونهای سخن گفتند که آقای محمدجواد ظریف با صراحت اعلام کرد، امریکاییها قابل اعتماد نیستند.
آقای دکتر صالحی رئیس سازمان انرژی اتمی نیز در مراسم بزرگداشت شهدای هستهای با اشاره به مذاکرات با طرف غربی گفت: «از حالا روی یکسری مباحثی که توافق کردیم دبه در میآورند.» این کلمه «دبه در آوردن»، نشانهای از همان اهل فریب بودن و اهل نقض عهد بودنی است که موجب شده رهبر معظم انقلاب اسلامی در خصوص مذاکرات و یک توافق احتمالی دغدغه داشته باشند. سخن اصلی اینجاست که چه تضمینی وجود دارد بعد از عمل ایران به تعهداتش، آنها هم با این ماهیت فریبکارانهای که دارند، به تعهداتشان عمل کنند؟
یکی از نکات کلیدی در بحث مذاکرات، موضوع نظارتهای آژانس بینالمللی انرژی هستهای است. نظارتهای آژانس را میتوان به طور کلی به دو نوع نظارتهای متعارف و غیرمتعارف تقسیمبندی کرد. نظارتهای متعارف به آن نوع نظارتهایی گفته میشود که بر اساس پادمان یا حتی پروتکل الحاقی، آژانس به دنبال کشف حقیقت، راستیآزمایی و پی بردن به ماهیت صلحآمیز فعالیتهای هستهای یک کشور عضو است که آن را تحت نظارت قرار داده است. اما نظارتهای غیرمتعارف، به آن نظارتهایی گفته میشود که قدرتهای غربی و خصوصاً امریکاییها با استفاده ابزاری از آژانس و صلاحیتهای نظارتی آن، به دنبال جاسوسی در کشورهای مورد نظر از طریق بازرسیهای آژانس میباشند. پذیرش پروتکل الحاقی برای اعضای معاهده انپیتی، اختیاری بوده و هیچ کشوری را نمیتوان ملزم به پذیرش آن نمود.
پروتکل الحاقی دارای ماهیتی است که در صورت تحمیل بر یک کشور عضو، به راحتی زمینهها و بسترهای لازم را برای سوءاستفاده قدرتهای غربی از نظارتها در راستای اهداف سیاسی و کسب اطلاعات نظامی از کشور مورد نظر فراهم میسازد. اساساً مفاد پادمان و پروتکل الحاقی برای نظارت بر مراکز و تأسیسات هستهای میباشد، لکن تجربه تاریخی نشان میدهد، قدرتهایی چون امریکا، به بهانه بازرسیها و نظارتها در موضوع هستهای به دنبال کسب اطلاع از مراکز و تأسیسات نظامی کشورهای هدف میروند. کره شمالی به همین دلیل از انپیتی خارج شد که متوجه شد غربیها به بهانه نظارتها، میخواهند سایتهای نظامی آن را مورد بازرسی قرار دهند. این داستان در عراق نیز رخ داد و غربیها حتی کاخهای صدام را به بهانه سلاحهای هستهای مورد بازرسی قرار دادند و پس از اطمینان از وضعیت قدرت دفاعی ارتش عراق، این کشور را مورد تهاجم نظامی قرار دادند.
شواهد بسیاری وجود دارد که بر اساس این شواهد میتوان با اطمینان گفت، امریکاییها به همراه متحدین اروپایی خود در تلاش هستند از طریق یک توافق هستهای با ایران، به بهانه نظارت بر تأسیسات هستهای ایران از طریق آژانس بینالمللی انرژی هستهای، با گسیل داشتن جاسوسان خود به سیستم دفاعی- امنیتی کشورمان نفوذ کنند. بر اساس چنین ایدهای آنان از هماکنون از بازرسیها و نظارتهای سختگیرانه و بیسابقه در تاریخ سخن میگویند. آقای اوباما با چنین اهدافی در مصاحبه با روزنامه تایمز میگوید: «باید ساز و کاری ایجاد کنیم که بازرسان آژانس بتوانند هر جایی بروند.»
در فکتشیت امریکاییها هم در خصوص بازرسیها و نظارتها، با عنوان «پیشرفتهترین، مدرنترین و بیسابقهترین نوع بازرسیها» یاد میشود. جالب اینکه برخی از رسانههای غربی و همچنین برخی دیگر از مقامات امریکایی با صراحت موضوع بازرسی از مراکز و سایتهای نظامی را مطرح کردهاند. آقای «اشتون کارتر» وزیر دفاع امریکا طی مصاحبهای با سیانان، با صراحت اعلام میکند که امریکا خواستار دسترسی به مراکز نظامی ایران است، یا رئیس کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان امریکا طی یادداشتی که برای سیانان مینویسد، با صراحت میگوید: «آژانس باید بتواند در هر زمان و هر مکان، از تأسیسات نظامی ایران بازدید کند.» موضوع کاملاً روشن است که این نوع بازرسیها، در ردیف بازرسیهای متعارف آژانس نبوده و در ردیف بازرسیهای غیرمتعارفی قرار میگیرد که به سفارش پنتاگون و سازمان سیا و دیگر سازمانهای اطلاعاتی و امنیتی امریکا، انگلیس، فرانسه یا رژیم صهیونیستی و از سوی جاسوسان حرفهای تحت عنوان بازرسان آژانس انجام میشود.
به طور قطع پذیرش چنین توافقی، یعنی فرستادن «امنیت ملی» به «کمینگاه نظارتهای غیرمتعارف»، آن هم کمینگاهی که از سوی دشمنان اصلی ملت ایران شکل میگیرد. رهبر معظم انقلاب اسلامی با چنین هوشمندی است که برای حفظ منافع ملت ایران، پذیرش هر نوع نظارت غیرمتعارف و به صورت خاص را رد میکنند و می فرمایند: «به هیچ وجه اجازه داده نشود که به بهانه نظارت، اینها به حریم امنیتی و دفاعی کشور نفوذ کنند؛ مطلقاً مسئولان نظامی کشور به هیچ وجه مأذون نیستند که به بهانه نظارت و به بهانه بازرسی و مانند این حرفها، بیگانگان را به حریم و حصار امنیتی و دفاعی کشور راه بدهند.»
حمایت:منطق بیاعتمادی به غرب
«منطق بیاعتمادی به غرب»عنوان یادداشت روز روزنامه حمایت به قلم محمد صالح جوکار است که در آن میخوانید؛مذاکرات هستهای برای نگارش برنامه جامع اقدام مشترک بین ایران و گروه 1+5، در حالی در پایتخت اتریش ادامه دارد که یوکیا آمانو، مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی هستهای، از ایران خواست از خطوط قرمز ترسیمیاش عقبنشینی کند و گفت: «در بسیاری از کشورها هر از چند گاهی ما درخواست دسترسی به سایتهای نظامی میکنیم، پس چرا ایران نه؟ اگر ما دلیلی برای درخواست دسترسی داشته باشیم این کار را میکنیم و بر اساس چارچوب، ایران باید آن را بپذیرد.»
از سوی دیگر، رئیسجمهور آمریکا روز گذشته در مصاحبه با روزنامه الشرق الاوسط بار دیگر با تکرار اتهامات واهی خود علیه ایران مدعی شد که تهران از تروریسم حمایت میکند و ثبات منطقه را برهم میزند. وی در بخشی از این مصاحبه گفت: «ما همچنین به اجرای تحریمها علیه ایران بهخاطر حمایت این کشور از تروریسم و کارش در زمینه برنامه موشکهای بالستیک خودش نیز ادامه دادهایم.
این تحریمها را در آینده ــ حتی اگر به توافقی هستهای با ایران برسیم ــ اجرا خواهیم کرد.» آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان هم در دیدار با ریو ریولین، رئیس اسرائیل در برلین گفت واقعیت حال حاضر نشان میدهد که هیچ قولی درباره توافق هستهای میان قدرتهای جهانی و تهران نمیتوان داد و تصریح کرد فنآوری هستهای ایران طی دهه گذشته پیشرفت قابل توجهی داشته است اما درصورت دستیابی به توافق جامع ممکن است مانع از این پیشرفت شد. مقارن با این فضا، نکات زیر قابل اعتناست:
1- نکتهای که در ابتدا باید به آن اشاره کرد، پیشگام بودن آژانس انرژی اتمی برای تهیه مقدمات ارسال پرونده هستهای ایران به شورای امنیت است؛ بنابراین اظهارات آمانو درباره الزام ایران به بازرسی از مراکز نظامی، اتفاق عجیب و دور از انتظاری نیست. در حالی که طبق قوانین بینالمللی امضاء «پروتکل الحاقی» اختیاری است و از وظایف تعیین شده کشورهای عضو معاهده منع گسترش سلاحهای اتمی نیست، سخنان اخیر رئیس آژانس انرژی اتمی حاکی از این است که وی همانند سلف خود (محمد البرادعی) در تمهید طرح شدن پرونده هستهای ایران در شورای امنیت، جا پای وی گذاشته و بار دیگر نقش غیرسازنده آژانس در حل شدن نهایی پرونده هستهای ایران را رونمایی کرده است.
2- در هیچ ماده ای از پروتکل الحاقی تکلیف و الزام روشنی برای دسترسی و بازرسی سایت های نظامی برای کشورهای امضاء کننده، معیّن نگردیده است. یک جستجوی کوتاه در متن پروتکل کافی است تا نشان دهد در هیچ کجای متن آن، به عبارت «نظامی» اشعار نشده است. لازم به یادآوری است که عمده اطلاعات آمانو در ارتباط با احتمال وجود ابعاد نظامی در برنامه هستهای ایران، همان مسائلی است که موسسه تحت امر «دیوید آلبرایت» (رئیس مؤسسه علم و امنیت بینالملل آمریکا) آنها را بر اساس یک سری عکسهای ماهوارهای از یک سایت نظامی منتشر کرده است. عناد وی با انقلاب اسلامی از گزارشات و اظهارات گذشته و حال وی درباره برنامه هستهای کاملاً هویداست.
3-عبارتی که باعث الزام آژانس به بازرسی از مراکز نظامی شده، ماده چهار پروتکل الحاقی است که تاکید میکند: «چرا و چه موقع دسترسیهای تکمیلی باید انجام شود. این دسترسی میتواند جهت اطمینان از فقدان هستهای و فعالیتهای انجام نشده و رفع سؤالات در ارتباط با صحیح و کامل بودن اطلاعات فراهم شده بر طبق ماده ۲ یا حل هر گونه تناقض در رابطه با این اطلاعات باشد. دسترسیهای تکمیلی همچنین میتواند جهت تأیید وضعیت برچیده شدن یک مؤسسه یا مکانی خارج از مؤسسات که معمولاً مواد هستهای در آنها به کار رفتهاند، باشد.» رئیس سازمان بین المللی انرژی اتمی اما توضیح نداده است که چگونه میتوان بر اساس پروتکل الحاقی، کشوری را به دسترسی به مراکز نظامی مجبور کرد در حالی که اساساً این پروتکل در کشور، مراحل تصویب قانونی خود را طی نکرده است!
4- بر اساس بند (ج) ماده پنج این پروتکل، دسترسی به مراکز مورد نظر آژانس، مستلزم ارائه شواهد، مدارک و نیز توجه آژانس به ملاحظات مختلف کشورهای عضو از جمله ملاحظات امنیتی است. در نتیجه چنانچه بر اساس مصالح ملی و امنیتی کشور امضاء کننده «کشور عضو نتواند امکان دسترسی به این مکانها را فراهم آورد، باید فوراً تلاش معقول خود را جهت برآوردن خواستههای آژانس از مناطق مجاور یا از طریق روشهای دیگر به کار بندد.» این همان بندی است که باید در استدلالهای مسئولین برای ردّ درخواست آژانس (در صورت تصویب اجرای داوطلبانه پروتکل در مجلس شورای اسلامی) مورد تاکید قرار گیرد.
5- آژانس تاکنون در هیچ یک از گزارشهای دو پهلوی خود نتوانسته است ثابت کند که انحرافی در برنامه هستهای ایران رخ داده است. هرچند آمانو در گزارشهای خود تلاش کرده نتیجهگیری مشخصی به نفع برنامه هستهای ایران نداشته باشد اما تردیدی نیست نکتهای که به درخواست اخیر آمانو رسمیت دهد، در هیچیک از گزارشهای آژانس وجود ندارد.
6- به فرض محال، چنانچه حتی آنطور که آمریکا و غرب خواب آن را دیدهاند، بازرسی از مراکز نظامی ممکن باشد، بدون وجود یک طرح کلان و روشن، بازدید از این مراکز هم رافع ابهامات ساختگی آنان نخواهد بود زیرا راه بر ادامه بهانهجوییهای آژانس باز خواهد ماند؛ همانطور که پیشتر نیز دو بازدید از مرکز نظامی پارچین صورت پذیرفت و هنوز هم زیادهخواهی غرب متوقف نشده است. 7- یکی از مواردی که از این نهاد به اصطلاح بینالمللی دیده شده، افشای اطلاعات حساس و محرمانه هستهای کشورمان است که به لحاظ حقوقی غیر قانونی و از بُعد انسانی نیز غیر اخلاقی است.
چنین اقداماتی نشان میدهد که این مرکز بینالمللی به محل جاسوسی سازمانهای اطلاعاتی غربی و صهیونیستی تبدیل شده است، آن هم در شرایطی که برنامه هستهای ایران مستمراً از سوی برخی رژیمها مورد تهدید نظامی قرار میگیرد و دانشمندان هستهای ایران علناً توسط سرویسهای جاسوسی غربی – صهیونیستی ترور میشوند.اظهارات اخیر باراک اوباما مبنی بر ادامه تحریم ها حتی در صورت رسیدن به توافق هستهای و الزام شرمآور آژانس برای بازرسی بیگانگان از مراکز نظامی، در تناقض آشکار با خطوط قرمز ترسیمی از سوی رهبر معظم انقلاب است.
تصریح صدر اعظم آلمان به امکان سد نمودن پیشرفت هستهای ایران، آن هم در حضور رئیس رژیم صهیونیستی همه و همه حاکی از یک سناریوی از پیش طراحی شده خطرناک برای آینده ایران است. مشخص است که اساس منطق تکیه کردن و اعتماد بر نهادها و کشورهای بدسابقه برای اثبات صلحآمیز بودن برنامه هستهای کشورمان، پایه و اساسی سست و متزلزل است و اینجاست که باید به این سخن حکیمانه رهبر فرزانه انقلاب رسید که «من به مذاکرات خوشبین نیستم.»
آفرینش:ضرورت آفت زدایی از عرصه علمی کشور
«ضرورت آفت زدایی از عرصه علمی کشور»عنوان سرمقاله روزنامه آفرینش به قلم حمیدرضا عسگری است که در آن میخوانید؛درتمامی دولتهای گذشته، تلاش و همت وزرا و وزراتخانههایی همچون بهداشت، آموزش و پرورش و وزارت علوم، بر این پایه بوده تا بتوانند با ارائه برنامهها و چانه زنیهای گوناگون در دولت، بودجه و اعتبارات بیشتری را برای ارتقای کمی و کیفی نهاد خود کسب کنند. انصافا هم باید گفت در مقایسه با بودجه های کلان دیگر نهادهای حکومتی، این وزارتخانه ها دچار مشکلات فراوان و با کمبود منابع بسیاری مواجهند و این مسئله همواره مورد اعتراض وزرا و کارشناسان حوزه اجتماعی و آموزشی بوده است. حال اگر ضعفهای مدیریتی نیز بر این موضوع اضافه شود، معلوم نیست چه وضعیتی برای نظام بهداشتی و آموزشی کشور پیش خواهد آمد!.
اما بازهم میتوان امید داشت ساختاری که در طی چند دهه گذشته شکل گرفته ، به صورت سیستماتیک هرچند با سرعت کمتری، کار را پیش می برد. یکی از نمونه های بارز این مسئله در وزارت علوم صدق می کند. در طی سالهای گذشته و در دوران دولت نهم و دهم مدیریت بر کشتی آموزشی کشور تاحد بسیار زیادی دچار آفت سیاست زدگی گردید. به نحوی که مراکز مختلف آموزشی و دانشگاهی کشور مورد رقابت و تقابل سیاسی جناح های مختلف قرار گرفته بود. مسلما وقتی نگاه آموزشی و مدیریت علمی کشور نشأت گرفته از نگرش و خواست سیاسی باشد، باید منتظر آفتها و مفاسد دیگری در این حوزه باشیم. به عنوان مثال مسئله بورسیه ها و مدارک جعلی اگرچه به طرز خاصی حل و فصل شد ، اما واقعیت ها یکی پس از دیگری هویدا خواهد شد. امروز مسئله فساد مالی در این حوزه سرباز کرده و برای جامعه آموزشی کشور داغی دیگر به بار آورده است.
بنابر گفته مقامات وزرات علوم، در دولت گذشته در بخش صندوق رفاه دانشجویان تخلفاتی رخ داده است که بر اساس آن صندوق در بخش سرمایه گذاری کنترل لازم را انجام نداده و برخی از قراردادها واقعی نبوده است!!. اگرچه این موضوع از سوی مراجع قضایی در حال پیگیری است، اما واقعیت امر این است که این مبلغ کلان از جیب مردم و دانشجویان این مملکت رفته و مشخص نیست به دست چه کسی یا گروهی رسیده و یا در کجا مصرف شده است. گفتنش سخت است، اما واقعیتی است که متاسفانه فسادهایی از این دست نتیجه ملموسی در بازگرداندن مال به همراه نخواهند داشت. نمونه ای از این دست فراوان است.صرفاً برای اثبات می توان به پرونده بابک زنجانی اشاره کرد که علی رغم دستگیری و توقیف اموال وی اصل مبلغ مورد فساد قابل بازگشت نیست!!
جدای از بحث فساد مالی، نگرانی ما و جامعه آموزشی کشور از این بابت است که دامن علم نیز به این مفاسد سیاسی و اقتصادی کشیده شود و با مصلحت اندیشی و مخفی کاریهای سیاسی این عرصه مقدس و سازنده دچار خسران گردد. اما فی الحال جدای از پیگیری قضایی این پرونده فساد مالی، تنها راه علاج این مسئله تاکید بر مدیریت علمی و کارشناسی درفضای آموزشی کشور است. اغراق نیست که توانمندی علمی کشور را تضمین کننده جایگاه و صلابت ملی در عرصه داخلی و خارجی بدانیم. لذا ضروریست فضای آموزشی و دانشگاهی کشور را از لوث باند بازی های سیاسی و جناحی پاک سازی کنیم و حداقل برای ارامش خاطر مردم و جامعه آموزشی کشور خاطیان و متخلفان در عرصه علمی را بدون اغماض و مصلحت اندیشی مورد باز خواست قرار دهیم.
آرمان:آرامش عراق، به سود ایران است
«آرامش عراق، به سود ایران است»عنوان یادداشت روز روزنامه آرمان به قلم محمد شریعتی دهاقانی است که ر آن میخوانید؛روز گذشته رئیسجمهور عراق سفری به ایران داشت و با مقامات بلند پایه ایران دیدار و گفتگو انجام داد. موضوع عراق برای ایران از نظر استراتژیک، اقتصادی و یا اختلافات درونی که درعراق وجود دارد یک مساله حیاتی بوده و ایران باید با ظرافت با این اختلافات برخورد کند. فواد معصوم، کرد و منتسب به جلال طالبانی، رئیس جمهور سابق عراق است که همیشه روابط خوبی با ایران داشت. اگرچه رئیس جمهور در عراق یک مقام تشریفاتی است اما فواد معصوم مورد توافق همه گروهها مثل کردها، اهل سنت و شیعیان شده و او توانسته این آرامش را در ریاست جمهوری بعد از یک خلأ خاص برقرار کرده و با همه کشورها روابط متقابل داشته باشد.
او قبلا به عربستان سعودی هم سفر کرده است. روابط این کشور با عربستان و کشورهای منطقه در دوره نوری مالکی، نخست وزیر سابق عراق چندان مناسب نبود اما فواد معصوم به خاطر ارتباطات سابق و کنونیاش توانسته این تعادل را در منطقه برقرار کند. اگرچه نیروهایی در درون عراق وجود دارد که اکنون با حیدر العبادی، نخست وزیر کنونی عراق برخورد مناسبی ندارند اما او توانسته در روابط با کردها آرامش ایجاد و تا حدودی مساله بودجه آنها را حل کند. العبادی همچنین توانسته در مورد تبعیضی که اهل سنت بعد از برقراری حکومت مردمی در عراق احساس می کنند برخوردهای وزینی داشته باشد.
او در عین حال که می خواهد از نیروهای شیعه استفاده کند، نیروهای اهل سنت را تحریک نمی کند. روابط خوب دکتر روحانی با آقای العبادی هم مزید بر علت شده است و به این ترتیب سفر فواد معصوم به ایران را باید بیش از اینکه یک سفر سیاسی بدانیم باید یک سفر اقتصادی بدانیم. چرا که ایران هم روابط خوبی هم از اقتصادی و هم از نظر همسایگی با این کشور دارد. به نظر میرسد مسائل عراق رو به حل باشد و بنابراین باید به آن کمک کنیم و بر علیه روابط عادی موضع نگیریم. همچنین نباید حاکمیت عراق زیر پا گذاشته شود. حاکمیت عراق چه برای اهل سنت و چه برای شیعیان دارای حساسیتهایی است.
با این حال گله هایی هم که از سوی برخی مسئولین کشور انجام شده اما می توان اذعان داشت این گلهها در حد گلههای دوستانه است نه در حد گلههای سیاسی. باید یادآور شد که عراق در موقعیت مبارزه با داعش از ایران متشکر است. اما بار اصلی مبارزه با داعش را باید بر دوش مردم عراق گذاشت. امیدواریم این برخوردهای مناسب که دولت آقای روحانی با عراق دارد و به خصوص آرامشی که در پی آن هستند دنبال شود. باید یادآور شد که عدم انضباط در عراق میتواند مشکلاتی را برای رئیس جمهور و دولت در پی داشته باشد و مسئولین کشور نیز باید به گفتارهایی که از سوی آنها صورت میگیرد توجه داشته باشند. چرا که این آرامش هم برای عراق میتواند باعث رشد همه جانبه شود و برای ایران هم بسیار مفید خواهد بود.
شرق:بهارانه فرهنگ و هنر
«بهارانه فرهنگ و هنر»عنوان سرمقاله روزنامه شرق به قلم احمد مسجد جامعی است که در آن میخوانید؛٢٨ سال پیش نخستین نمایشگاه بینالمللی کتاب در تهران بنا نهاده شد و دو، سه سال بعد تقویم برگزاری نمایشگاه با بررسیهای کارشناسانه به اردیبهشتماه انتقال یافت و برای همیشه در این تاریخ ماند. این تغییر زمان در تقویم بینالمللی ناشران سایر کشورهای جهان نیز به نام تهران ثبت شده است و ناشران داخلی و خارجی، هرساله برای شرکت در این رویداد جهانی برنامهریزی میکنند. چندسال پس از این رویداد، نمایشگاه گلوگیاه تهران در همان محل برگزاری نمایشگاه بینالمللی کتاب و در همسایگی آن افتتاح شد. در سالهای نخست، این دو رویداد فرهنگی و پرمخاطب به همدیگر تنه میزدند و هر کدام فضا و جای نمایشگاهی بیشتری طلب میکردند. ولی بعدها برای خود فضاهای مستقلی گرفتند و مکان آنها جدا شد؛ گرچه زمان هر دو در اردیبهشتماه مشترک بود: دو رویداد چشمگیر فرهنگی- هنری در بهار تهران. در سالجاری شاهد رویداد فرهنگی- هنری دیگری بودیم. زمزمه برگزاری این کار جدید از مدتی نهچندان دور آغاز شد و در نوروز امسال برای زمان برگزاری به جمعبندی رسیدیم: «نگارخانهای به وسعت یک شهر» از ١٥ تا ٢٥ اردیبهشت.
بهواقع این سومین رویداد مهم اردیبهشت تهران است که به این شهر رنگ «فرهنگ و هنر» بخشیده و شکلگیری همه آنها با مشورت و بحث و بررسیهای کارشناسی و جمع دانش و تجربه بوده است. کمکم میتوان به فرصت هر ساله در این ماه اندیشید و آن را «بهارانه فرهنگ و هنر تهران» نامید و از فرصت حضور علاقهمندان به کتاب که از سراسر کشور به تهران میآیند بهره برد، میهمانان خارجی نمایشگاههای بینالمللی را در شهر فرهنگ و هنر پذیرا بود و به ابعاد این کار افزود. ایده «نگارخانهای به وسعت یک شهر» میتواند در سال آینده «تماشاخانهای به وسعت یک شهر» هم باشد و گروه نمایشهای آیینی و جدید در شکلهای خیابانی و رسمی، شهر را در اختیار بگیرند. «موزهای به وسعت یک شهر» نیز سزاوار این پایتخت است؛ کلانشهر تهران که در کنار تمدن درخشان چشمهعلی با چند هزار سال سابقه شکل گرفته است. فستیوالها و جشنوارههای خیابانی هم در این مجموعه جایگاهی خواهد داشت.
جالب است بدانیم روزهای بزرگداشت بسیاری از مفاخر بزرگ کشورمان همچون سعدی، فردوسی، خیام، کلینی و صدوق در همین ماه قرار دارد و مناسبتهای جهانی و ایرانی از قبیل روز معلم، روز کارگر، روز شوراها، روز خلیجفارس، روز ارتباطات، روز اسناد ملی و میراثمکتوب و روز میراثفرهنگی نیز در اردیبهشتماه ثبت شده است. «نگارخانهای به وسعت یک شهر» در کنار همه ویژگیهای خوب و ارزندهاش، تجربه نخست است و کاستیهایی هم دارد؛ از جمله آنکه مخاطب پیاده را چندان جدی نمیگیرد و اینکه تبلیغ و ترویج بیستوچندساله نمایشگاههای کتاب و گلوگیاه و مسابقات بینالمللی قرآن را تحتتأثیر قرار داده است.
در سالهای بعد لازم است پشتیبانی از اینگونه فعالیتها، محور برنامهریزی شهری قرار گیرد، به نحوی که در فضای گسترده و بزرگی مانند کلانشهر تهران هیچکدام جای دیگری را تنگ نکند و مانند تجربه نخستین سالهای همزمانی نمایشگاه کتاب و گلوگیاه به هم تنه نزنند، بلکه به یاری یکدیگر بشتابند و به شکوه فرهنگ و هنر شهرمان بیفزایند و زمینه را برای فعالیتهای نو آماده کنند. حتی شکل اجرای همین نگارخانه بزرگ شهری نیز میتواند تغییراتی پیدا کند؛ مثلا براساس توجه به موضوع، موزه یا هنرمندی خاص شکل بگیرد.
درعینحال «نگارخانهای به وسعت یک شهر» قرار نیست جای فعالیتهای ارزشمند موزهها و گالریها را در شهر بگیرد ،بلکه به نوعی جنبه ترویجی دارد. شهرداری برای برگزاری «بهارانه فرهنگ و هنر» میتواند از توان سایر دستگاههای اجرائی ذیربط و تشکلها و صنوف فرهنگی و هنری بهره گیرد و عملا در یکپارچهسازی همه کوششها پیش قدم باشد و شرایط تحقق شهری انسانمدار با شهروندانی فرهنگمدار و بانشاط را فراهم آورد. همچنین در شکلگیری شهری با سیما و منظری ایرانی و اسلامی، در عین بهرهگیری از دستاوردهای جهانی بکوشد. بههرحال، مصادرهکردن این قبیل فعالیتها به نام نهاد، وزارتخانه و سازمان از مشارکتپذیری و تأثیرگذاری آن خواهد کاست و شورای شهر تهران، شهرداری و سایر نهادها، همه ذیل نام و آوازه فرهنگ ایرانی است که معنا مییابند.
مردم سالاری:اَینَ تَذهَبون؟!
«اَینَ تَذهَبون؟!»عنوان سرمقاله روزنامه مردم سالاری به قلم احسان کیانی است که در آن میخوانید؛به راستی گاه در قصد و هدف برخی برادران به شک و تردید میاُفتیم که دلواپسیشان از چیست؟ آیا به راستی نگران فناوری هستهای و حقوق مسلم ملت ایران هستند که چنین بر روند مذاکرات میتازند و هر روز که به پایان ماجرا نزدیکتر میشویم بر موج این حملات افزوده میشود یا اینکه هدفی جز توقف مذاکرات و در نهایت شکست آن ندارند؟! به راستی ارائه طرحی به منظور توقف مذاکرات از سوی برخی از منتقدان مجلسنشین چه معنایی میتواند داشته باشد؟ چگونه است که فکتشیت آمریکا برای این دوستان از سخنان ریاست و وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران معتبرتر است؟ چگونه است که در هر کوی و برزن از تریبونهای عمومی تا محافل خصوصی بر طبل خیانت و وطنفروشی میکوبند؟ به راستی پیشاز ارائه این سخنان به مخاطبانشان ذرهای به این مسأله مهم فکر کردهاند که در نهایت، آنچه مورد طعن و نقد آنان میشود کیست و آنکه در کنارش ایستادهاند در کدامین سوی مرزهای سیاسی است؟
چگونه است که از زمانی که مذاکرات به مرحله حساس نگارش متن نهایی توافق رسیده، بعضی تندروهای داخلی در کنار غاصبان صهیونیست از ابراز نگرانی نسبت به نتیجه نهایی سخن میگویند؟ جالبتر آنکه وقتی در مقابل این پرسش قرار میگیرند که شما کجا و اسراییل کجا؟! پاسخ میدهند که رژیم صهیونیستی قلباً از این توافق راضی است و این مخالفخوانیها برای ظاهرسازی است! ولی آیا لحظهای اندیشیدهاند تخطئه مذاکرهکنندگانی که از سوی رهبری، فرزندان انقلاب لقب گرفتهاند و الصاق اَنگ خیانت و وطنفروشی به کسانی که رهبری انقلاب در صداقت و تعهدشان ذرهای تردید ندارند، چه اهانت بزرگی به کلیت نظام محسوب میشود؟ آیا اندیشیدهاند اگر این تیم چنانچه اینان مدعی هستند همه دستاوردهای هستهای را بر باد داده و تنها دکوری از آن را حفظ کردهاند، پس حمایتهای رهبری از روند مذاکرات و پیشروی مذاکرات به آخرین مراحل توافق، چه معنایی دارد؟ آیا اندیشیدهاند اگر چنانچه این برادران گمان دارند، سایه هیچ تحریمی برداشته نمیشود، ادامه مذاکرات تحت نظارت عالیترین مقامات نظام چه ضرورتی دارد؟
بسیار پیش از این، آن هنگام که هشت نفر از نمایندگان مجلس دوم شورای اسلامی در نامهای خطاب به وزیر خارجه وقت؛ دکتر علیاکبر ولایتی قصد انتقاد از مسئولان مذاکرهکننده با هیأت آمریکایی به ریاست مکفارلین را داشتند، مورد خطاب و عتاب تند امام قرار گرفتند که «معالاسف بعض از اشخاص در ایران با همان لسان، اینجا تبلیغ میکنند. من هیچ توقعی نداشتم از بعض این اشخاص، ولو بعضیشان در نظر من پوچاند. شماها چرا باید تحت تأثیر تبلیغات خارجی واقع بشوید یا تحث تأثیرات نفسانیت خودتان؟ در یک همچون مسأله مهمی که باید همه دست به هم بدهید و ثابت کنید به دنیا که وحدت داریم، چرا میخواهید تفرقه ایجاد کنید؟ چه شده است شما را؟ کجا دارید میروید؟ اَینَ تَذهَبون؟ لحن شما در آن چیزی که به مجلس دادید، از لحن اسراییل تندتر است. نشکنید این قدرت را، گرچه نمیتوانید.
لکن نباید یک همچو کاری در ایران بشود» به راستی آیا این برادران هم میخواهند تا بدان جا پیش روند که رهبر معظم انقلاب چنین با آنان سخن بگوید؟! طبیعی است مقام معظم رهبری با توجه به وضعیت کشور به خصوص در پایان مراحل مذاکرات هستهای و در آستانه دو انتخابات مجلس شورای اسلامی و خبرگان رهبری، به خصوص با توجه به هدف امسال که همدلی و همزبانی است، از کنار چنین اقداماتی با سکوت عبور میکنند تا وحدت کلمه در جامعه و نظام حفظ گردد. ولی نظام جمهوری اسلامی تفرقهافکنی را تحمل نخواهد کرد چنانچه تاکنون چنین بوده است. و البته همانگونه که امام اُمت به آن آقایان خطاب کرد، شما نیز کاری از پیش نخواهید برد. پس بهتر است آبروی خویش نگه دارید که نگارش آن نامه، پایان حیات سیاسی نویسندگانش بود. شما عبرت بگیرید.
ابتکار:ضرورت برنامه محوری در انتخابات مجلس
«ضرورت برنامه محوری در انتخابات مجلس»عنوان سرمقاله روزنامه ابتکار به قلم فؤاد شمس است که در آن میخوانید؛ با این که چندین ماه تا انتخابات مجلس شورای اسلامی باقی مانده است از هم اکنون فضای سیاسی کشور به سمت انتخاباتی شدن می رود. احزاب و گروه های سیاسی به تکاپو افتاده اند. جناح های عمده ی سیاسی کشور برای شرکت در این انتخابات از هم اکنون رایزنی های خود را در سطح کشور آغاز کرده اند. بسیاری از تحلیل گران از هم اکنون گمانه زنی های مختلف را آغاز کرده اند.
اما در این میان به نظر می رسد یک نکته مهم مغفول مانده است. این که رویکرد اصلی مردم در این انتخابات چه چیزی است؟ به نظر می رسد گروه های سیاسی و جناح های عمده ای که برای انتخابات مجلس شورای اسلامی به جلب نظر مردم و جذب آرای آنان امید بسته اند باید یک برآورد واقع بینانه از خواست ها و مطالبات اقشار مختلف مردم داشته باشند.
باید این نکته مهم را متذکر شد که برخلاف ادوار گذشته که معمولا انتخابات در ایران “هویت محورانه” بوده است این بار به نظر می رسد انتخابات” برنامه محور” است. هر گروه و جناحی برنامه بهتری ارائه دهد قطعا پیروز است. این بار مردم بر این مبنا رای نمی دهند که هویت یک کاندیدا اصلاح طلب یا محافظه کار تعریف می شود یا القاب یک نامزد چیست؟ بلکه مردم به دنبال برنامه های دقیق و مشخص برای حل مشکلات شان هستند و به برنامه ها رای می دهند.
این گمان زنی نشات گرفته از تجربه انتخابات ریاست جمهوری در سال 92 است.
یک کاندیدا که اتفاقا تنها کاندیدایی بود که در کسوت روحانیت بود و از نظر هویتی هم موضع مشخصی داشت صرفا به دلیل این که یک برنامه مدون و دقیق برای رفع مشکلات هسته ای کشور و سیاست خارجی که در آن زمان مهم ترین دغدغه کشور بود رای آورد. انتخاب رویه عقلانی در سیاست خارجی مهم ترین برنامه ای بود که مردم به آن رای دادند. فارغ از هویت کاندیداها. شاید بتوان گفت که در انتخابات اسفند 94 برای مجلس شورای اسلامی مردم بیشتر رویکردشان به برنامه ها در سیاست های داخلی از جمله سیاست گذاری های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است.
با این که هنوز برای یک پیش بینی دقیق از نحوه مشارکت مردم در انتخابات مجلس شورای اسلامی و نحوه توزیع آرا زود است. اما می توان به صورت کلی گفت که قطعا مردم خواهان تغییر رویه های کلی مجلس فعلی خواهند بود. از این رو گروه ها و جناح های سیاسی می توانند در انتخابات پیش رو موفق عمل کنند که این خواست کلی مردم را از الان درک کنند و برای آن برنامه ریزی کنند. التبه در این بین اگر واقع بینانه نگاه کنیم امکان نامزد شدن بسیاری از چهره های معروف اصلاح طلب که نماد “هویت اصلاح طلبی” هستند، هنوز وجود ندارد. برای همین تاکید بر امر “هویتی” شاید نتواند نظر مردم را جلب کند. بر همین اساس اصلاح طلبان و اعتدالیون باید بیشتر بر روی برنامه تاکید کنند تا هویت!
در چنین بستری به نظر می رسد احزاب و گروه های سیاسی در انتخابات آتی موفق خواهند بود که ورای بحث های مبهم و کلی هویت محورانه ، تلاش کنند مطالبات واقعی و روزمره مردم را دریابند. برای آن برنامه دقیق و مدون ارائه دهند. کسانی که می خواهند بیشترین کرسی را در مجلس کسب کنند باید به خواست های جامعه مدنی خواست های زنان، جوان، معلمان، پرستاران، کارگران و دیگر اقشار مردم بیشتر توجه کنند. در شرایط فعلی مردم قطعا هم به کسانی رای می دهند که فارغ از دعواهای فرسایشی جناحی خسته کننده که بیشتر یک دعوای “هویت محورانه” است، برای رفع مشکلات اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی شان برنامه مشخصی داشته باشند.
با این اوصاف به نظر می رسد انتخابات پیش رو بیش از آن که هویت محور باشد برنامه محور خواهد بود. گروه ها و احزاب سیاسی دیگر به صفت هویت شان امکان رای آوری ندارند. القاب کلی و مبهم سیاسی که در چند سال اخیر بیش از حد هم استفاده شده است برای مردم جذابیتی ندارد که سبد رای جناح های سیاسی را پر کند. این بار برنامه های اجتماعی و اقتصادی مشخص است که می تواند رای مردم را جذب کند. از این رو به نظر نگارنده گروه های سیاسی اصلاح طلب و اعتدالی اگر واقعا قصد حضـــور جـــدی در ایـــن انتخابات دارند، در فرصت باقی مانده نسبت به ارائه برنامه های جدی و دقیق برای حل مشکلات جاری کشور خصوصا در حوزه های داخلی اقدام کنند. قطعا گروهی پیروز است که بتواند برنامه ی فراگیرتری برای حل مشکلات عمده جامعه ارائه دهد.
دنیای اقتصاد: چارچوب حقوقی رشد اقتصادی
«چارچوب حقوقی رشد اقتصادی»عنوان سرمقاله روزنامه دنیای اقتصاد به قلم دکتر محمود باقری است که در آن میخوانید؛یکی از مولفههای اساسی قدرت یک کشور توان اقتصادی آن است که امروزه نظام مالی و سرمایهگذاری نماد چنین توانی تلقی میشود. آنچه کشورهای غربی را در قرون اخیر به قدرت و تسلط رساند، فقط مربوط به صنعت و تکنولوژی آنها نیست، بلکه نظام مالی آنها موجب این توانمندی شده است.آنچه در این میان مجهول مانده نظام حقوقی است که روند کار بازارهای مالی را تسهیل میکنند.
یکی از مولفههای اساسی قدرت یک کشور توان اقتصادی آن است که امروزه نظام مالی و سرمایهگذاری نماد چنین توانی تلقی میشود. آنچه کشورهای غربی را در قرون اخیر به قدرت و تسلط رساند، فقط مربوط به صنعت و تکنولوژی آنها نیست، بلکه نظام مالی آنها موجب این توانمندی شده است. آنچه در این میان مجهول مانده نظام حقوقی است که روند کار بازارهای مالی را تسهیل میکنند. سرمایهگذاری و پیوند سرمایهگذار و سرمایهپذیر مستلزم نوآوری و اصلاح چارچوبهای حقوقی است که امنیت، کاهش هزینه معاملات و سرعت انجام معاملات را امکانپذیر میکند.
بدیهی است ابهام و پیچیدگی و عدم تناسب چارچوبهای حقوقی با تحولات و نیازهای یک اقتصاد مالی در کند کردن رشد آنها سهم اساسی خواهد داشت. قطعا ابداع پول اعتباری، اوراق بهادار و شرکت و تبدیل داراییهای واقعی به داراییهای مالی تحولی مهم در نظام اقتصادی مبتنیبر بازارهای مالی بوده است که در این میان انعطاف و هماهنگی نظام حقوقی این تحولات را میسر کرده است. در حالی که در قلب اقتصاد ایران نیز بازارهای مالی قرار دارند هماهنگی حقوق قراردادها با نیازهای چنین نظامی محل تردید است.
اگر رشد اقتصادی با سرعت گردش پول و تعداد معاملاتی که انجام میپذیرند ارتباط داشته باشد، قالبهای حقوقی موجود اعم از چارچوبهایی که بهطور سنتی در حقوق مدنی ایران وجود داشتهاند مانند عقود معین یا نهادهایی که از نظامهای حقوقی کشورهای دیگر اقتباس شدهاند مثل شرکتها، ثبت اسناد و معاملات در سالهای اخیر نشان دادهاند که تاب همراهی و هماهنگی با نیازهای بازارهای مالی اعم از بازار پول و سرمایه را نداشتهاند و هزینههایی را به حوزه اقتصادی از جهت کند کردن روند تعاملات و تزلزل در اعتبار تعهدات حقوقی به بار آوردهاند.
در حالی که اکثر دست اندرکاران بازارهای مالی از مبانی حقوقی اطلاع مبنایی ندارند، حقوقدانان کمتر به معایب چارچوبهای حقوقی موجود اذعان دارند و صرفا بهدنبال ارائه راهکارهای فنی و تکنیکی و حلوفصل مشکلات هستند. عقود مذکور در قانون مدنی اعم از بیع، اجاره، صلح، مشارکت، مضاربه و رهن عموما متناسب با یک اقتصاد کالامحور هستند و مثلا برای یک اقتصاد دانشمحور یا مبتنی بر بازارهای مالی کشش و انعطاف لازم را ندارند و باعث محدودیتهای غیرضروری میشوند. با مرور سیر تحولات اقتصادی روشن میشود چارچوبهای حقوقی نیز باید تحول پیدا کنند.
در نظام اقتصادی که شرکت، اوراق بهادار و پول اعتباری وجود نداشته و دولت نیز نقش محوری و اساسی در اقتصاد ایفاد نمیکرده است، قطعا تصرف، «قبض و اقباض» «لزوم و جواز»، «عهدی و تملیکی» بودن اهمیت زیادی داشته است ولیکن با ظهور جلوههای جدید اقتصادی در قالب داراییهای فکری و مالی و نیز با تحول نقش دولت اینگونه مفاهیم رنگ میبازند و از اهمیت آنها کاسته میشود؛ بنابراین پا به پای ظهور این عرصههای جدید، بازبینی در ساختارهای حقوقی اجتنابناپذیر خواهد بود.
از این رو جواز عقد وکالت و صحت عقد رهن به قبض و بسیاری از مفاهیم دیگر در قانون مدنی باید مورد ارزیابی مجدد قرار گرفته تا با روند جاری هماهنگ شوند. از این گذشته جرات لازم در تحولات حقوقی که امور اعتباری هستند باید به نهادهای حقوقی که از نظامهای حقوقی دیگر اقتباس شدهاند، تسری پیدا کند تا مجموعهای منسجم از نهادهای حقوقی بهعنوان بسته فعالیتهای مالی ایجاد شود. حقوق و مقررات قانونی امور اعتباری هستند که زاییده مصالح اجتماعی هستند و فلسفه وجودی آنها باید در پرتو تحلیلهای فلسفی، اقتصادی و کلامی بهطور مستمر مورد ارزیابی قرار گیرند تا مانع رشد و تحول اقتصادی نشوند.
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد