به گزارش جامجم، این زن هشت سال در انتظار اجرای حکم قصاص قاتل پسر جوانش بود، اما در آخرین لحظات، زندگی دوبارهای به او بخشید.
شامگاه دهم اردیبهشت سال 86 تلفن افسر نگهبان یکی از کلانتریهای شهرستان نهاوند به صدا درآمد و مردی از درگیری خیابانی خبر داد. دقایقی بعد ماموران به محل حادثه اعزام و متوجه شدند جوانی با ضربه چاقو بشدت مجروح شده و ضارب نیز گریخته است.
این در حالی بود که مرد جوان بر اثر شدت خونریزی در بیمارستان فوت کرد. همزمان با شروع تحقیقات متهم به قتل که جوانی به نام رضا بود، شناسایی و دستگیر شد.
او به قتل دوستش علی اعتراف و دلایل نامعلومی را برای انگیزهاش بیان کرد. او روانه زندان شد و مدتی بعد در دادگاه کیفری استان همدان محاکمه و با توجه به درخواست خانواده مقتول به قصاص محکوم شد.
پرونده پس از تائید حکم توسط قضات دیوان عالی کشور، به واحد اجرای احکام دادگستری ارسال و شمارش معکوس برای اجرای حکم قصاص وی آغاز شد.
اجرای حکم
با گذشت هشت سال از وقوع حادثه، مرد اعدامی به زندان شهرستان سنندج منتقل شد تا حکم وی اجرا شود. مقدمات اجرای حکم قصاص عامل جنایت آماده شد. آن روز رضا از سلول انفرادی خارج شد و مقابل روحانی زندان قرار گرفت، وصیتنامهاش را نوشت. با دیدن مادر مقتول فقط از او میخواست حلالش کند. خانواده جوان اعدامی هم پشت دیوار بلند زندان ایستاده و با خواندن دعا و قرآن، امیدوار بودند مادر مقتول رضایت دهد.
یک ثانیه تا زندگی
ماموران دستبندی به دستان مرد اعدامی زده و چشمانش را بستند و او را آرام به سمت چوبه دار بردند. به سختی قدم برمیداشت و روی چهارپایه فلزی ایستاد.
وقتی سردی طناب را دور گردنش حس کرد همه چیز را تمام شده دید و خود را برای مرگ آماده کرد. دیگر امیدی برای نجات نداشت و برای بخشش تلاشی نمیکرد. سکوت بر فضای سرد محوطه زندان حاکم بود. همه منتظر بودند مادر مقتول حکم را اجرا کند که او یک ثانیه مانده به اجرای حکم، فریاد زد بخشیدمش، اعدامش نکنید. از حق خود گذشتم. برای رضای خدا قاتل پسرم را بخشیدم. نمیتوانم شاهد این باشم که مادر دیگری مثل من داغدار شود. امیدوارم این مرد به درگاه خدا توبه و زندگی سالمی را پس از آزادی شروع کند. سپس برادر مقتول طناب را از گردن مرد اعدامی باز کرد.
ماموران، مرد اعدامی را که بشدت شوکه شده بود و قدرت حرکت نداشت از بالای چوبه دار پایین آوردند. آن سوی دیوار بلند زندان، خانواده مرد اعدامی پس از دقایقی که از زمان اجرای حکم گذشته بود دیگر امید خود را از دست داده و منتظر بودند تا جسد رضا را تحویل بگیرند که یکی از ماموران به آنها خبر داد، اعدامی بخشیده شده است.
معصومه ظفر با بخشش خود زندگی دوبارهای به قاتلی داد که از گذشته خود پشیمان و چشمانتظار بخششی بود تا بتواند این گذشته را جبران کند. او میگوید: «علی 27 ساله بود.
او قرار بود تابستان سال 86 جشن ازدواجش را برپا کند، اما همه چیز رنگ باخت و داغ او هشت سال در دل عروس جوانش، من و دیگر اعضای خانوادهام ماند. این حادثه تلخ شامگاه دهم اردیبهشت سال 86 در یکی از محلههای شهرستان نهاوند رخ داد. این حادثه تلخ هیچگاه از ذهن و قلبم پاک نمیشود. قاتل که رضا نام داشت همسن و سال پسرم و دوست صمیمی او بود. چند سالی میشد که آنها با هم دوست بودند و رضا به خانهمان رفت و آمد داشت. من هم رضا را مثل فرزندم علی میدانستم. آن شب رضا سراغ پسرم آمد و شب را بیرون از خانه شام خوردند. قرار بود آن شب علی زودتر به خانه بیاید، اما خبری از او نشد. آرام و قرار نداشتم تا اینکه مرد غریبهای با تلفن همراه پسر بزرگم تماس گرفت و خبر داد علی زخمی و به بیمارستان منتقل شده است. سراسیمه همراه دیگر پسرانم به بیمارستان رفتیم، اما خیلی دیر شده و علی بر اثر شدت خونریزی فوت کرده بود. نمیدانستم چه کسی او را به قتل رسانده است. زمانی که در پلیس آگاهی ماجرا را از ماموران پرس و جو کردم، تازه متوجه شدم رضا، صمیمیترین دوست پسرم او را با ضربه چاقو کشته است. در آن چند باری که با او در پلیس آگاهی و دادگاه روبهرو شدم، هیچ جوابی برای کاری که انجام داده بود، نداشت و فقط سکوت میکرد.»
قاتل هیچگاه درباره انگیزهاش از قتل توضیح نداد و معصومه و همسرش نیز که حالا فوت شده، در جلسه دادگاه برای قاتل تقاضای قصاص کردند.
مادر مقتول ادامه میدهد: «ما مصر بودیم تا این حکم اجرا شود. دو سال پیش شوهرم فوت کرد و بعد از آن مدتی هم خودم بیمار شدم و نتوانستم پیگیر پرونده شوم. بهمن سال گذشته همه چیز برای اجرای حکم عامل جنایت فراهم شد، اما خانواده او از مسئولان قضایی خواستند تا با من گفتوگو کنند و فرصتی برای جلب رضایت از من بگیرند که این فرصت را به آنها دادیم، اما در این مدت هم من حاضر به گذشت از قاتل فرزندم نشدم.»
در این مدت تلاش برای جلب رضایت مادر علی ادامه داشت، اما او حاضر به گذشت نبود و تنها خواستهاش قصاص بود. زن میانسال میگوید: «خانواده قاتل کمتر با من و خانوادهام روبهرو میشدند. برخی اقوام و اعضای خانواده رضا ـ متهم به قتل ـ و مسئولان شهرمان برای جلب رضایت بارها به خانهمان آمدند، حتی پیشنهادکردند پولی به ما به عنوان دیه بپردازند تا رضایت دهیم، اما با شنیدن این حرفها بیشتر ناراحت میشدم و در تصمیم خود برای اجرای حکم پافشاری میکردم. شب قبل از اعدام همراه دو نفر از پسرانم و یکی از اقوام به شهر سنندج رفتیم. آن شب پس از خواندن نماز و قرآن، به اجرای حکم فکر میکردم، چون همچنان مصر به اجرای حکم بودم. پسرانم از من میخواستند اگر میشود، گذشت کنم تا روح علی شاد شود، اما فقط سکوت کرده بودم و از خدا میخواستم کمکم کند تا بهترین و شایستهترین تصمیم را بگیرم. سحرگاه اعدام، زمانی که خودرویمان مقابل زندان سنندج متوقف شد، مادر، خواهران و چند نفری از اقوام قاتل به ما نزدیک شدند. آنها با التماس میخواستند رضا را ببخشم. با دیدن آنها و التماسهایش ناراحت شدم. دلم راضی نمیشد مادر دیگری مثل من داغدار شود.
مادر مقتول درباره زمان اجرای حکم اظهار کرد: زمانی که متهم را با دست و پای بسته به اتاق آوردند، با دیدن او دلم شکست. حال و روزش را که دیدم، خیلی ناراحت شدم. سکوت کرده بود و فضای سنگینی بر اتاق حاکم بود. به او گفتم چرا پسرم را کشتی و او سکوت کرد و سرش را پایین انداخت. فقط به من گفت مادر مرا حلال کن. من به تو و خانوادهات بدی کردم. حق من مرگ است، حکم را اجرا کن، فقط مرا حلال کن. اشتباهی مرتکب شدهام و اکنون باید تاوان آن را پس دهم. مصر بودم او قصاص شود و با رفتن به سر مزار پسرم به او بگویم حقت را گرفتم و قاتلت به سزای عملش رسید، اما دقایقی بعد که چشمان او را بستند و به سمت چوبه دار بردند، حالم بدتر شد. همه چیز برای اجرا آماده بود و همچنان تا ثانیهای مانده به اجرای حکم مصر بودم تا حکم اجرا شود. در دلم آشوبی بهپا شده بود. من به او جانی نداده بودم که اکنون بخواهم آن را بگیرم. فریاد زدم برای رضای خدا او را بخشیدم. بشدت منقلب شده بودم. خواستم طناب را از گردن قاتل بیرون بیاورم که دستانم لرزید و نتوانستم. بسرعت از پسر بزرگم که در محوطه اجرای حکم بود، خواستم طناب را باز کند و به این ترتیب او به زندگی بازگشت. امیدوارم او قدر این بخشش را بداند و توبه کند و پس از آزادی، زندگی سالمی داشته باشد تا من از گذشتی که در حق او کردم، پشیمان نشوم.
دیدن قاتل برای این مادر همچنان با یادآوری داغی تلخ همراه است. به همین دلیل شرط گذاشت او پس از آزادی از این شهر برود. پسران این زن در کارهای خیر فعالیت دارند و معصومه میگوید «اگر من قاتل را نمیبخشیدم، اجر کار پسرانم هم ضایع میشد و نمیدانستم چه جوابی به آنها بدهم.»
حالا معصومه طعم شیرین بخشش را چشیده و تصمیم گرفته برای جلب رضایت مادر داغدار دیگری تلاش کند و برای این کار به استان همدان رفته تا مادری را از اجرای قصاص منصرف کند. او در اینباره میگوید: برخی قاتلان انسانهای مجرم یا خطرناکی نیستند و به خاطر یک لحظه عصبانیت دست به قتل زده و از کار خود پشیمان هستند. این قاتلان را باید بخشید و به آنها فرصتی برای زندگی داد.
معصومه ملکی - گروه حوادث
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد