خوانش اشعار میثم ریاحی آسان نیست، زیرا نشانهها و تصاویری که در شعر به دست میدهد دیریاب است و نحوه چینش کلمهها و به پیروی آن شیوه رسیدن دلالتها و تداعی کلمهها دشواری بسیار برای خواننده به وجود میآورد و با این شیوه کار باید راه درازی را بپیماید تا معانی و دلالتهای خود را برای مخاطب آشکار سازد:
چگونه مردهام وقتی
از زانوان زنی آمدهام
و میان گلهایی سرخ
در شانههای زنی
بال میزنم. (56)
چگونه قید استفهامی است، اما روال ترتیب دادن عبارتها نشان نمیدهد آنها حالت استفهامی داشته باشند.
«آمدهام» میتواند به معنای دنیا آمدن باشد و میتواند به معنای برخاستن نیز گرفته شود در هر دو صورت فاعل جمله باید نوزاد یا کودک باشد و بعد گزاره
«بال زدن بین گلهایی سرخ در شانههای زن»، نرم، غنایی (lyrical) و ملائم طبع است اما در مجموع معنا یا دلالت محسوس و ملموسی ندارد. اکنون شعر دیگری را از این مجموعه میخوانیم:
دیشب
زمین
ناتمام بود
زمین
آن قدر دیر
به جنگ آمد
که آینه از راهی که رفت، برگشت! (29)
گزاره «ناتمام بودن زمین» هیچ دشواری ندارد؛ اما قید زمانی «دیشب» گزاره را از وضع با معنا بودگی مثبتاش دور میکند. بعد، زمین دیر به جنگ میآید. میپرسیم به جنگ چه کسی؟ و بازگشت آینه از راه رفته نیز پیوندی با ناتمام بودن زمین و جنگ آن ندارد و اگر دارد من متوجه نمیشوم .
ما باید این نکته را در نظر داشته باشیم که ادب پُستمدرنی هم باید در بردارنده دلالتها و معانی محسوس و ملموس باشد، نهایت اینکه در این قسم ادبیات گاه تعابیر و معانی و حتی خود جمله به نحو مرتب و منظم عیان نمیشود. جملهها و معانی در هم میدوند و میتنند و طبعا باید رمزگشایی شوند، اما رمزها و علامتهای آمده در عبارتها باید اشارههایی به موضوعی تجربی یا تجربهپذیر داشته باشند مانند این قطعه:
فردا
در جیب هر رهگذری که باشد
نیمی سؤال و
نیمی عینک شکسته است
که میان ما
و آفتاب
در جنوبیترین صدایی که نمیآید
نقش زمینی را
بازی میکند که هر روز
از تپهای زرد
با چمدانی پُر از پروانه
پایین میآید و
با چمدانی پر از مرگ
باز میگردد. (33)
خواننده لازم نیست تکتک کلمهها و جملهها را برای خود معنا یا تفسیر کند. صورت کلی قطعه نشان میدهد شاعر برای ما خبر خوشی ندارد.
از طرز چینش کلمات درمییابیم فاجعهای روی داده است: «عینک شکسته» و «چمدان پُر از مرگ» دلالت بر واقعهای نامطلوب دارد. خبر خوش با کلمههای نرم و وعدهدهنده عرضه میشود. چنان که در این قطعه می بینیم:
میگویی
دوستت دارم
من
سُر میخورم
از شب لطیفی
که به شیشه میچسبانی.(26)
در دفتر شعر میثم ریاحی گزارههای منظم معمول در دریایی از گزارههای پُستمدرنی و نحوگریز غرق شده است اما به هر حال این گزارهها غالباً به ایما و اشارهها و معانی نهفته در پسپشت کلمهها و افعال مرکب مغشوش کمک میکنند تا خبری به دانستگی خواننده برسانند که این خبر به صورتی با حالات او منطبق شود.
اینک برخی از گزارههای نحوگریز این دفتر: (اتاقم از عمق میگرید)، (آمدن جهان در ادامه کلاغهای عصر)، (روییدن پسرک روی قاصدکها)، (سنجاقک غریبی بودن پیراهن)، (نخواندن سطر صبح باتن)، (سبدی که نیل را درازتر میکند) و...
راوی خسته و مردد است، از این رو نمیتواند گزارههای منظمی به دست بدهد که خبر از دستگاه منظم اندیشگانی و عاطفی دارد و به عنوان کتاب بنگرید. ارتکاب صدا مانند ارتکاب جُرم! صدا میتواند دلالت بر حرف؛ حرف شاعرانه داشته باشد پس شاعر در ثبت کلمهها، کلمههای شاعرانه مرتکب جرم شده است یعنی با اینگونه سخنان از «راه راست» زبان عادی و قراردادی دور شده و این قسمی خلاف است.
بودلر و رمبو نیز همین را میگفتند. در نظر آنها شاعر، دانشمند بزرگ، آگاه از راز معبد طبیعت، بینش ور بزرگ و گناهکار بزرگ است. پرومتئوس است، نخستین انقلابی و عصیانگر تاریخ بشری. کسی که آتش (رمز دانایی) را از ایزدان ربود و به انسان داد.
سراینده دفتر شعر «وقتی صدا...» مانند بسیاری از پُستمدرنیستها متناقض و ژاژنما سخن میگوید و از راههایی که به هیچ جا نمیرسد و جهانی که خسته در اتاق وی نشسته. او فرمان خاموش شدن میدهد و باور دارد مسافری نیست، شهری نیست (هست ؟): درختی روی پشتبام غش کرده و دختری که کلاه قرمزش را لگد میکند !
او جایی مینویسد:
تنها
وطنام بود که تنها
تنها
میرفت ... اگر بخوانیم: و تنام بود که «تنها » میرفت ... بازی شیطنتآمیزی میبینیم با کلمه «تن» و «طن» و «وطن» با این همه شاعر ما عاشقپیشه نیز هست و در بسیاری از آثار این مجموعه قطعاتی غنایی و زیبا دارد که باید خواند.
عبدالعلی دستغیب / منتقد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد