مهناز که از این حرف شوکه شده بود و نمی دانست چهکار کند با صدایی که بیشتر شبیه جیغ بود فریاد زد «چند روز دیگر مهلت بده، سعی می کنم از هر جایی برایت گیر بیاورم.» درگیری بین آنها بالا گرفت و مرد جوان از شدت عصبانیت دستش را به طرف روسری مهناز برد و آن را فشار داد.
مهناز بی حرکت لحظاتی بعد روی زمین افتاد، زن جوان نفس نمی کشید و در عرض چند ثانیه او مرتکب یک جنایت شده بود.
اعلام یک فقدانی
28 فروردین امسال مرد جوانی به اداره آگاهی استان اردبیل رفت و از ناپدید شدن همسرش خبر داد. او گفت «مهناز، صبح امروز سوار بر خودروی سمندش برای خرید، خانه را ترک کرده و دیگر بازنگشته است. هر چه با تلفن همراهش تماس گرفتم پاسخ نداد. با دوستان و اقوام هم تماس گرفتم اما آنها هم از مهناز بیخبر بودند.»
بهدنبال شکایت مرد جوان، رسیدگی به این پرونده در دستور کار ماموران قرار گرفت و دستورهای لازم برای یافتن زن جوان صادر شد. شماره پلاک خودروی سمند در اختیار تمام واحدهای گشت قرار گرفت، اما هیچ ردی از خودروی سرقتی بهدست نیامد.
باتوجه به اینکه زمان زیادی از ناپدید شدن زن جوان گذشته بود، فرضیههای متفاوتی در خصوص این پرونده مطرح شد. از آنجا که هیچ تماسی با خانواده مهناز برای دریافت پول گرفته نشده بود، فرضیه آدم ربایی رنگ باخت. اما ناپدید شدن زن جوان فرضیه جنایت را قوت بخشید.
بررسیها ادامه داشت تا اینکه کارآگاهان جنایی دریافتند مهناز آخرین بار با مرد جوانی به نام پدرام دیده شده است. در تحقیقات مشخصات کامل پدرام بهدست آمد و مشخص شد مرد جوان مدتی است که سوار بر خودروی سمندی درحال تردد است. خودرویی که مشخصات آن با مشخصات خودروی مقتول یکی بود، اما پلاک آن تفاوت داشت.
جسدی داخل چاه
بلافاصله شماره پلاک خودرو استعلام شد، اما شماره پلاک با مشخصات خودرو یکی نبود و این یعنی اینکه پلاک خودروی دیگری روی خودروی سمند قرار داده شده است. باتوجه به سرنخهای به دست آمده دستور تحقیق از پدرام و بازرسی از خانه او توسط بازپرس پرونده صادر شد و اکیپی از کارآگاهان جنایی استان اردبیل راهی خانه مرد جوان شدند.
زمانی که ماموران وارد خانه مظنون پرونده شدند، پدرام در خانه نبود؛ آنها به بازرسی آنجا پرداختند، اما هیچ سرنخی از زن جوان در خانه او بهدست نیامد. در بازرسی حیاط خانه، افسر پرونده به موضوعی مشکوک شد.
موزائیکهای گوشهای از حیاط کنده شده بود و نشان میداد بتازگی آنجا حفاری شده است. موزائیکهای کنده شده و سیمانهای خیس از دید افسر پرونده نادیده نماند.
موزائیکهای کنار حیاط حفاری شده و ماموران با چاه فاضلابی مواجه شدند در بازرسی داخل چاه، متوجه شدند که جسدی داخل آن قرار دارد. بلافاصله موضوع به آتشنشانی اعلام شد و با کمک ماموران آتشنشانی، جسد را از داخل چاه بیرون آوردند.
بررسیهای اولیه متخصصان پزشکی قانونی حکایت از آن داشت که جسد متعلق به زن جوانی است، اما برای تائید هویت اصلی آن، جنازه به پزشکی قانونی انتقال داده شد.
با معاینات صورت گرفته مشخص شد که جسد کشف شده در چاه، متعلق به مهناز است به این ترتیب راز ناپدید شدن مهناز پس از 28 روز برملا شد. با کشف جسد داخل خانه پدرام، احتمال ارتکاب جنایت از سوی مرد جوان به یقین تبدیل شد. پدرام که از ماجرا با خبر شده بود، پا به فرار گذاشت، اما خیلی زود دستگیر شد.
اعتراف بعد از 28 روز
مرد جوان که در مقابل مدارک پلیسی ـ قضایی قرار گرفته بود، به ناچار لب به اعتراف گشود و راز جنایت زن جوان را افشا کرد. او گفت: «مدتی قبل مهناز به عنوان مسافر سوار خودرویم شد، زن جوان خیلی نگران بود. نگرانیاش باعث کنجکاویام شد و از او در این باره سوال کردم، او هم که انگار منتظر بود تا سفره دلش را برای کسی باز کند، شروع به صحبت کرد و از مشکل مالی بزرگی که برایش پیش آمده بود صحبت کرد. با اینکه او را نمیشناختم اما نمیتوانستم نگرانیاش را نادیده بگیرم؛ من مبلغی پول به عنوان پسانداز داشتم که میتوانستم به او کمک کنم تا مشکلش حل شود. به همین دلیل پساندازم را به او قرض دادم. ابتدا قبول نمیکرد، اما اصرارهای من باعث شد تا این پول را به عنوان قرض بگیرد. قرار بود مهناز پول را چند هفتهای برگرداند اما وضعیت مالی اش طوری نبود که بتواند این کار را انجام دهد. از طرفی من هم دچار مشکل شده بودم و پولم را میخواستم. چندبار به او گفتم که طلبم را میخواهم و او امروز و فردا کرد. تا اینکه روز حادثه سراغم آمد تا از من مهلت بگیرد، عصبی شدم و با روسریاش او را خفه کردم.»
او ادامه داد: «به خودم که آمدم با جسد مهناز مواجه شدم، نمیدانستم چهکاری باید انجام دهم، خیلی ترسیده بودم. تنها فکری که به ذهنم رسید این بود که جنازه را داخل چاه بیندازم. این کار را انجام دادم و دوباره روی چاه را بستم تا کسی متوجه ماجرا نشود. بعد از آن نیز پلاک خودروی خودم را فک کرده و روی پلاک خودروی مهناز گذاشتم تا بتوانم با خودروی مدل بالا تردد کنم. از آنجا که هیچ کس در جریان بدهیام نبود، تصور نمیکردم راز این قتل هرگز برملا شود. اما هوشیاری پلیس باعث شد راز این قتل برملا شود.
بهدنبال اعترافات مرد جوان، او در حضور بازپرس جنایی به بازسازی صحنه قتل پرداخت. متهم با قرار بازداشت موقت روانه زندان و راز ناپدید شدن جسد زن جوان پس از 28 روز برملا شد.
هلیا نصرتی - تپش (ضمیمه چهارشنبه روزنامه جام جم)
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد