مرد جوان عصبی شده بود، اختیارش را از دست داده و نمی دانست چهکار باید انجام دهد. با خود گفت: «عجب اشتباهی کردم، بیا و خوبی کن!» بعد بلند فریاد: زد «من پولم را می خواهم. نمی دانم اگر نداری که پرداخت کنی من آبرویت را می برم.»
کد خبر: ۸۰۶۹۹۲ تاریخ انتشار : ۱۳۹۴/۰۳/۲۱