محسن پیرهادی عضو شورای شهر تهران در یادداشتی به موضوع تشییع پیکر ۱۷۵ مروارید در تهران پرداخته است.
۱- خیلی بیش از این که سواد خواندن پیدا کنم، پدرم مرا با زیبایی و قدرت مهیج کلمات آشنا کرد وقتی از او می خواستم برایم قصه ای تعریف کند ماجراهای شاهنامه را می گفت و به دلاوری های شیرین قهرمانان ایرانی لبخند دلنشینی می زد و حتی وقتی ظالم و مستکبری شکست می خورد و پشتش به خاک مالیده می شد، پدر آرام کف می زد. مدتی گذشت او نبود اما وقتهایی که می آمد دیگر برایم از شاهنامه نمی خواند از ماجراهای واقعی مردانی غیور روایت می کرد.
این بار گاهی بغض هم می کرد. یادم می آید یکی دو بار از غواص ها هم برایم گفت که جسته و گریخته، چیزهایی از آن، روایت ها در ذهن ام مانده است.
همین چند وقت پیش یک کتاب برایش خریدم: «کتاب حماسه یاسین؛ روایت عملیات کربلا ۴ و ۵ به قلم رزمنده غواص سید محمد انجوی نژاد که انتشارات سوره آن را چندی پیش منتشر ساخته است. قبل تر هم در کنگره سرداران شهید یکی از شهرستانهای استان اصفهان، سرداری دست و پا از دست داده که اتفاقا دل شکسته نیز بود از والفجر ۸ و گردان غواصان لشگر امام حسین(ع) روایت می کرد:
«گردان غواصی به لب اروندرود می رسه...
یکی از بچه ها سر طناب راهنمارو می گیره و از اروند رد می شه و اونور رودخونه نصب می کنه...
بچه های غواص در حالی که یه دستشون رو به طناب گرفتند یکی یکی به ستون به دل آب می زنند...
بدنشون در آب اروند و بالا سرشون آتیش کور دشمن و گلوله های رسام
وسط های رودخونه تیر و ترکش آتیش بعثی ها به بدن بچه های غواص می نشست...
یه عده که زخمی می شدند و می دیدند که نمی تونن ادامه بدن و وجودشون باعث توقف حرکت پشت سریاشونه صحنه ای عجیب رو به نمایش می گذارند
آرام طناب رو ول می کردند و خودشونو به امواج اروند می سپردند و می رفتند تا غذای کوسه ها شوند...
بچه ها هم همه با حسرت نگاه می کردند و ناله ها و گریه هاشون رو خفه می کردند...
کوچکترین صدا باعث لو رفتن حرکت گردان و قتل عام همه بچه ها در آب می شد و به لو رفتن عملیات منتهی می شد...
بعضی ها طوری زخمی می شدند که به طور ناخود آگاه از درد شروع به دست و پا زدن می کردند و یا تیر و ترکش به جایی از بدنشون اصابت می کرد که حتی تنفسشون با صدا همراه می شد...
اینجا بود که درناکترین صحنه های جنگ تحمیلی رخ داد...
در این موقع نفر جلویی یا عقبی فرد مجروح در حالی که از درون ناله میکرد و از خدا و ائمه و شهدا و دوستش درخواست بخشش می کرد، آرام سر دوست خودش رو زیر آب فرو میکرد تا صداش یا دست و پا زدنش باعث لو رفتن کل گردان نشه...
با تمام این دردها و ایثارها
مابقی گردان به اونطرف رودخونه رسید...
و حالا میدان مین!
اینجا بود که متوجه شدن تخریبچی های گردان شهید شدن...
تماس با فرماندهی می گیرند و متوجه می شوند گردانی که به موازات آنها حرکت می کرد به خط زده و اگر سریع از این سمت به خط دشمن نزنند، دشمن بچه های گردان مجاور را قیچی و قتل عام می کند...
ناگهان یک نفر گفت یا زهرا و افتاد روی سیم های خاردار!
آره! ستون گوشتی!
بچه ها داوطلب یکی یکی از رو اون اون رد می شدند و داخل میدان مین می رفتند...
یکی یکی خودشون روی مین ها می انداختند تا معبر باز بشه...
عده محدودی از میدان مین رد شدند و با همان عده محدود به خط دشمن زدن!
موج دومی ها (نیروی های پشتیبانی) که رسیدند می گفتند: وقتی ما رسیدیم دیدیم معبر آسفالت شده!
موج دومی ها از روی بدن بچه ها رد شدند و به آن طرف میدان مین رسیدند و به خط دشمن زدند....
وقتی به خط زدند متوجه شدند از همان عده محدود غواصی که از میدان مین رد شده بودند تنها عده ای انگشت شمار باقی مانده اند!»
اینها همه را گفتم تا بگویم نسل ما این روایت ها را با تک تک سلولهایش، عجین کرده است و امروز چقدر خوشحالیم که شما مهمان شهرمان شده اید. شهرمان قرار است با حضور شما رنگ زندگی و حیات بگیرد و شهر بی شما چقدر کمرنگ است و اگر روزی باشیم ولی در راه شما نباشیم می دانیم که آن روز «حیات»مان به پایان رسیده است.
شما بیایید ادبیات «غیرت» در مقابل استکبار را دوباره معنا بخشید که با «هیچ» چگونه توانستید اینگونه دل به دریا بزنید.
۲- نمی خواستم بغض در گلو مانده ام را با مروری بر تاریخ شهادت ۱۷۵ رزمنده و غواص غیور ایرانی مخلوط کنم اما چه کنیم که «دستهای بسته غیور مردان ایرانی، دهان ضدانقلاب را باز کرده است»
اما ماجرا چه بود؟
بعد از فتح فاو در عملیات والفجر۸، حزب بعث شدیدا احساس شکست می کرد و خواستار آن بود تا حاکمان کاخ سفید کمک های بیشتری را برای جلوگیری از پیروزی های بعدی رزمندگان جمهوری اسلامی ایران داشته باشند و بر همین اساس هواپیماهای جاسوسی ساخت آمریکا (آواکس) با تعداد و وسعت بیشتری وارد منطقه شدند و به صورت مستقیم اطلاعات جبهه های ایران را به اتاق جنگ صدام حسین می فرستادند و همین شد تا عملیات کربلای ۴، با قلع و قمع حزب بعث و گلوله های آمریکایی، انگلیسی، فرانسوی و.. لو رفته، ۱۷۵ رزمنده و غواص غیور ایرانی به مسلخ برده شوند.
عدنان خیرالله وزیر دفاع وقت دولت بعثی که اتفاقا در اسراییل نیز آموزش های نظامی خود را دیده بود یک هفته پس از عملیات کربلای ۴ درخصوص این عملیات گفت: «ما بخاطر این اطلاعات از آمریکایی ها تشکر می کنیم»
حال به خاطر این موضوع چه کسی باید مورد حمله و هجمه قرار گیرد؟ فرماندهان جوان دوران دفاع مقدس یا دلارسعودی و گلوله های آمریکایی و فرانسوی؟
۳- اما شهدا بازهم سراغی از ما غریبه ها و جامانده ها بگیرید. باز هم سری به شهر و خیابان وکوچه هایمان بزنید که اگر باشید خدا بیشتر تحویلمان می گیرد.
چه زیبا عباسعلی سپاهییونسی شاعر جوان و مجاور حرم رضوی برای این «۱۷۵ مروارید» سروده است:
جای ماهی کجاست؟ در دریا
پس چرا زیر خاکها بودند؟
ماهی و خاک؟! قصۀ تلخی است
کاش در آبها رها بودند
دست بسته به شهر آوردند
صد و هفتاد و پنج ماهی را
ماهی و دست بسته زیر خاک؟
من نمیفهمم این سیاهی را
این سیاهی که یک نفر با خاک
بکشد ساکنان دریا را
ماهی و دست بسته زیر خاک؟
حل کند یک نفر معما را
بیست و نه سال منتظر بودیم
پیرمان کرد داغ ماهیها
خانه روشن شد از رسیدنشان
تا که طی شد فراق ماهیها (مهر)
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
بازگشت ترامپ به کاخ سفید چه تاثیری بر سیاستهای آمریکا در قبال ایران دارد؟
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
رضا جباری: درگفتوگو با «جام جم»:
بهتاش فریبا در گفتوگو با جامجم: