کارتنخواب نامیدنشان هم از این بابت است که به تکه جُلی، اندک قوتی و چکه آبی قناعت میکنند تا در دنیای طردشدگی، با چنگ و دندان زنده بمانند. عباس دیلمیزاده، مدیرعامل جمعیت تولد دوباره میگوید، اینها در شرایطی دشوار برای بقا میجنگند و مصطفی اقلیما، رئیس انجمن علمی مددکاری ایران تاکید میکند، چون جامعه اینها را مثل زباله به کناری انداخته، باید تحمل دیدنشان را در انظار عمومی هم داشته باشد. علی فرهودیان، رئیس مرکز تحقیقات سوءمصرف و وابستگی مواد اما معتقد است، این معتادان تابلو شده و به خیابانها پناه آورده، مثل عقربه ماشین جوش آوردهاند. بهتر است به جای کندن عقربه به هشدارش توجه کنیم و بدانیم اوضاع آسیبهای اجتماعی در کشور به مرزی رسیده که دیگر بیاعتنایی و انکار، کاری از پیش نمیبرد. این گفتهها در میزگرد جامجم با حضور این سه کارشناس حوزه اعتیاد مطرح شد؛ کارشناسانی که ابا نداشتند سیستم درمان و پیشگیری را به واسطه همه ناکارآمدیهایش زیر سوال ببرند و متهمش کنند که در طول سالهایی که شعار مبارزه با اعتیاد، پیشگیری و درمان معتادان را داده، چکش به سندانی کوبیده که فقط صدا از آن بلند شده و کاری انجام نشده است ؛ هیاهویی که پشت پرده آن چیزی نبوده جز پنهان کردن معتادان کارتنخواب از دید مردم و بردن موقت آنها در مراکز نگهداری، بیخبر از این که جایی در نقطهای دیگر، مدام معتادی تازه به کارتنخوابی تازه مبدل میشود.
کارتنخوابی معتادان، معضل خاص کشور ماست یا در همه جای دنیا این پدیده دیده میشود؟
اقلیما: کارتنخوابی فقط محدود به معتادان نیست، بلکه الکلیها و بیخانمانها نیز به خیابان خوابی روی میآورند و این مشکل در همه جای دنیا وجود دارد. کارتنخوابی ارتباط مستقیم با فقر دارد. در هرجامعهای که فقر وجود داشته باشد کارتنخواب نیز دیده میشود. افراد معتاد، کار و درآمد ندارند، جامعه نیز آنها را طرد کرده، از خانه نیز رانده شدهاند. پس چارهای جز زندگی در خیابان ندارند، یعنی کارتنخوابی برای آنها نه انتخاب بلکه تنها گزینه موجود است. دولتها نیز به این افراد به چشم دردسر نگاه میکنند.
واقعا در همه جای دنیا به معتاد کارتنخواب به عنوان دردسر نگاه میکنند؟
اقلیما: بله، در هر جامعهای که فقر وجود داشته باشد، معتاد کارتنخواب دردسر تلقی میشود.
دیلمیزاده: اگر کل جامعه را یک سیستم بدانیم، یک ورودی و یک خروجی دارد، یعنی آدمهای زیادی در آن متولد میشوند و به افرادی با مهارتها و تواناییهای مختلف تبدیل میشوند که معتاد کارتنخواب نیز محصول این فرآیند سیستمی است که همه جوامع، آن را تولید میکنند. من به کشورهای مختلف دنیا سفر کردهام و وقتی میخواهم رد معتادان کارتنخواب را بگیرم، نیاز به نشانی ندارم، چون مشخص است که محل تجمع اینها مثلا اطراف متروی مرکزی شهر است، جایی شبیه میدان توپخانه تهران. همه جای دنیا آسمان همین رنگ است، اما این که جوامع مختلف چطور با این پدیده مواجه میشوند، تفاوت بسیاری میان کشورهای مختلف دنیا وجود دارد.
تفاوت جوامع از این ناحیه ناشی میشود که برخی پذیرفتهاند معتاد کارتنخواب چیزی نیست که از آسمان آمده باشد بلکه کسی است محصول عملکرد همان جامعه. در مقابل برخی جوامع خلاف این عقیده را دارند و زیر بار نمیروند که معتادکارتنخواب، نتیجه عملکرد همه افراد و تمام بخشهای جامعه است. جوامعی که بار مسئولیت خود را در این ارتباط پذیرفتهاند، به این میاندیشند که چطور میتوان سرعت رشد کارتنخوابی را مهار کرد و آسیبهای ناشی از این پدیده را به حداقل رساند.
اقلیما: هیچ کودکی مجرم به دنیا نمیآید بلکه شرایط اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جوامع است که از آدمها مجرم، خلافکار و انسانهای بزه دیده میسازد. وقتی از پدیده کارتنخوابی معتادان و معتادان متجاهر انتقاد میکنیم، باید سیاستهای اجتماعی را به نقد بکشیم. در دنیا همه بار جرم را متوجه مجرمان نمیدانند بلکه به این مساله باور دارند که در پدید آمدن یک بزهکار، کل جامعه اعم از سیستم قانونگذاری و قضایی و چرخه رفاهی مقصر است؛ اما در جامعه ما همیشه خواستهایم آدمها را محکوم کنیم و علتها را ندیده بگیریم، نیامدهایم بررسی کنیم کجای جامعه اشکال دارد که معتاد کارتنخواب از آن بیرون میآید.
حالا که به گفته آقای دیلمیزاده، آسمان همه جای دنیا یک رنگ است، ما با معتاد کارتنخواب چه برخوردی داشته باشیم، یعنی به حال خودش رها کنیم یا او را در چرخه درمان قرار دهیم؟
فرهودیان: برخلاف آقای دیلمیزاده، معتاد کارتنخواب را تولید جامعه نمیدانم، یعنی هدف جامعه تولید این فرد نبوده بلکه جامعه آنقدر چیزهای بد دیگر تولید کرده که برای فرد و جامعه مضر شده و به شکلگیری پدیده کارتنخوابی منجر شده است. فرض کنید میخواهیم خودرو تولید کنیم. قصد ما آلوده کردن هوا نیست، اما وقتی این خودرو را بد تولید کنیم، هوا خود به خود آلوده میشود. درباره کارتنخوابی هم همینطور است، یعنی این پدیده محصول عملکرد بد ماست. حالا سوال این است که وقتی در مثال خودرو هوا را آلوده کردیم، بهتر است با دود مقابله کنیم یا چرخه تولید خودرو را اصلاح کنیم؟ معلوم است که باید ریشه تولید آسیب را درمان کرد، نه معلول آن یعنی دود و آلودگی هوا را. پس در مواجهه با پدیده کارتنخوابی نیز باید مداخله از این جنس باشد، با این تفاوت بزرگ که اصلاح منابع آلاینده هوا بسیار آسانتر از کار در حوزههای مربوط به انسانهاست. مشکل ما این است که دوست نداریم آدمهایی به نام معتاد کارتنخواب داشته باشیم، اما به جای این که فکر کنیم چه اتفاقی افتاده که آدمها ترجیح میدهند در خیابان باشند، سعی میکنیم آنها را از خیابان و جلوی چشم دور کنیم.
چرا این همه معتاد زیاد شده است ؟
اقلیما: ما امروز در درمان معتادان هیچ مشکلی نداریم و در عرض دو سه ماه بدن آنها را از مواد پاک میکنیم، اما جریانی را که باعث اعتیاد آنها شده، اصلاح نمیکنیم. در نتیجه افراد دوباره سر جای اولشان برمیگردند. به اعتقاد من وقتی یک فرد 23 ساله، سه سال است اعتیاد دارد، اعتیاد او سه ساله نیست بلکه تمام 23 سال عمر او منجر به شکلگیری اعتیادش شده است. ما وضع خانوادگی افراد، شرایط کاری، محیط تحصیلی، ناامنی شغلی و تبعیض موجود در جامعه را اصلاح نمیکنیم. بنابراین طبیعی است اگر معتاد تولید میکنیم و حتی پس از درمان، شاهد بازگشت آنها به اعتیاد میشویم.
استانداردهای جهانی میگوید هر میزان جرم آشکار و کشف شده در کشور وجود دارد، به همان میزان جرائم پنهان نیز وجود دارد، یعنی اگر طبق آمارهای رسمی، ایران نزدیک 5/1 میلیون معتاد شناخته شده دارد تعداد واقعی این افراد سه میلیون نفر است که اینها همه عضوی از یک خانوادهاند؛ خانوادهای که در آن کودکان حضور دارند و از آسیبهای ناشی از اعتیاد صدمه میبینند و چون در محیط مدرسه رفت و آمد میکنند، بقیه بچهها را هم تحت تاثیر قرار میدهند. پس میبینید که زنجیرهای معیوب وجود دارد که ما محصول نهایی آن را به شکل معتاد کارتنخواب میبینیم، در حالی که قبل از او خانوادهای آشفته و اجتماعی نابسامان وجود داشته که به آن توجه نکردهایم.
فرهودیان: من هم با این تحلیل موافقم، چون مجموعهای از آدمها میشود جامعه، پس آدمها را نباید از جامعه جدا کنیم. به اعتیاد به عنوان بیماری میتوان از منظرهای مختلف نگاه کرد؛ مثلا از دید روانشناسی یا بیولوژیک و جسمی، اما باید پذیرفت کارتنخوابی معتادان یک موضوع اجتماعی است و باید از این ناحیه تحلیل شود. برمیگردم به مثال خودرو. اگر عقربه آمپر به سمت جوش حرکت میکند، ما نباید عقربه را از جا بکنیم بلکه باید خوشحال باشیم که این عقربه دارد از وجود یک مشکل خبر میدهد و فرصت داریم نقص به وجود آمده را جبران کنیم. این مثال یعنی ما نباید برای حذف ظاهری معتادان کارتنخواب بکوشیم بلکه باید به آن به عنوان هشدار نسبت به اتفاقات در حال وقوع اجتماع نگاه کنیم و برای کنترل آن راهحل بیابیم، اما متاسفانه بیشتر مواقع در جامعه، مشغول کندن این عقربه هستیم.
چند سالی است در تهران با پدیده مهاجرت معتادان از شهرستانهای مختلف مواجه هستیم، به طوری که پایتخت علاوه بر معتادان کارتنخواب بومی، معتادان مهاجر هم دارد که تهران را با چالش بیشتری روبهرو کرده است. علت این پدیده را چه میدانید؟
دیلمیزاده: پاسخم را با مثالی شروع میکنم. فردی را تصور کنید که شاغل است و در عین حال معتاد. این فرد میتواند ارزش افزوده تولید کند و تا زمانی که قادر است، برای خود و جامعه ثروت تولید کند، کسی با او کاری ندارد، اما این فرد، قدرت جسمیاش تحلیل میرود و به جایی میرسد که دیگر نمیتواند پول و ارزش افزوده تولید کند. در این مرحله فکر میکنید جامعه ما با این آدم چه کار میکند؟ شک نکنید که او را طرد میکند و دورش میاندازد. کارتنخوابی نیز از همین نقطه آغاز میشود. حالا میرسیم به سوال شما، مهاجرت معتادان شهرستانی به تهران. زمانی یکی از استادان ما میگفت بیشتر کارتنخوابهای تهران از دامنه زاگرس میآیند یعنی این منطقه تولید کننده است و ما باید در آنجا فعالیت حمایتی و پیشگیرانه انجام دهیم تا مهاجرت آنها به تهران را کنترل کنیم.
به اعتقاد من این گفته هم درست است و هم غلط. درست است چون به هر حال اغلب معتادان در خارج از منطقه ما گرفتار اعتیاد میشوند و بعد به سمت ما میآیند، ولی غلط است چون جامعه ما به هم پیوسته است و نمیتوانیم دور آدمها دیوار بکشیم و مانع رفت و آمدشان شویم. این که چرا معتادان از شهرهای دیگر به تهران میآیند دلیل دارد، چون شرایط برای بقا در پایتخت مهیاتر است. یک معتاد کارتنخواب همیشه برای بقا میجنگد، چون پول، سرپناه، غذا، لباس و حتی مواد ندارد و برای به دست آوردن اینها باید تلاش کند و چه جایی بهتر از تهران که بقا در آن میسرتر است.
حالا میخواهم به مردم بگویم، شما حق دارید این معتاد کارتنخواب را در محلهتان نخواهید، اما یادتان باشد خود شما و جامعه این افراد را تولید کردهاید و همه ما در قبال این افراد مسئولیت داریم. واقعیت جامعه ما این است که یک کارتنخواب را طرد میکنیم و حاضر نیستیم کنارمان قبولش کنیم، در حالی که اگر مواضعمان را در قبال این افراد تغییر دهیم، دیگر کارتنخواب تولید نمیکنیم چون انگ باعث تولید کارتنخواب میشود، اما به این مساله توجه نمیکنیم. در این میان دولت هم میتواند مثل مردم دو موضع در قبال کارتنخوابها داشته باشد؛ این که کارتنخوابها را سامان دهد به خاطر خود آنها یا جمع کند و از جلوی چشمها دور کند به خاطر مردم.
در جامعه ما شعار برای ساماندهی و درمان معتادان کارتنخواب داده میشود در حالی که در باطن، حذف آنها از انظار عمومی مدنظر است. این تعارض ما را به جایی نمیرساند. 35 سال است چنین مشکلی داریم، یعنی کارتنخوابها را جمع و در یک فضا محصور میکنیم، بدون این که برنامهای برای آنها داشته باشیم.
شما هم معتقدید، دولت برای راضی کردن مردم هر از گاهی معتادان بیخانمان را جمع میکند و برایشان برنامهای ندارد؟
فرهودیان: برخلاف آقای دیلمیزاده معتقدم، مردم نمیگویند کارتنخوابها نباشند بلکه میگویند اصولا این پدیده را نمیخواهیم در حالی که منطق حکم میدهد که جمع کردن، راهی برای نبودن کارتنخواب نیست بلکه راهی است برای بودن بیشتر. مردم کارشناس نیستند، اما جامعهای میخواهند که در آن کارتنخواب نباشد. پس سادهترین راه یعنی جمعآوری این افراد به ذهنشان میرسد و گمان میکنند اگر کارتنخوابها جمع شوند، به این معنی است که این افراد وجود ندارند. یک مثال میزنم، مردم فرزند معلول نمیخواهند ولی زمانی که بچه معلول به دنیا میآورند او را نمیکشند بلکه برعکس، خیلی خوب از او مراقبت میکنند و فرضشان این نیست که کشتن یک فرزند معلول، معلولیت را در جامعه از بین میبرد. درباره پدیده کارتنخوابی هم باید همین نگاه را داشت.
به اعتقاد من، اگر دولت دغدغه حرف مردم را دارد و میخواهد کارتنخوابها دیده نشوند، نه تنها نباید آنها را از جامعه حذف کند بلکه باید خدمات ویژهتری به آنها ارائه دهد. نباید فشار بیشتری بر آنها اعمال کند، چون کارتنخواب یا خانه ندارد یا در خانه آنقدر به او فشار آمده که به خیابان پناه آورده و حال اگر بداند از سوی دولت خدمات میگیرد، در خیابانها ظاهر نمیشود. دوستان اشاره کردند که اغلب معتادان در تهران، مهاجران دامنه زاگرس هستند و من علت این پدیده را در سنتی بودن آن جوامع جستجو میکنم که فرد معتاد نهتنها در خانواده بلکه حتی در جامعهاش جایی ندارد و طرد میشود و ناچار برای دوری از این وضع به تهران میآید که کسی او را نمیشناسد و احتمال طردشدگیاش در آن کمتر است. پس میبینیم که طرد کردن باعث تولید کارتنخواب میشود. آیا میتوانیم؛ این روش، پدیده کارتنخوابی را مدیریت کنیم؟ قطعا نمیتوانیم و این وظیفه دولتمردان است که اگر از سوی مردم تحت فشار هستند، به آنها بگویند، دیده نشدن معتاد خیابانی به معنی نبود او نیست، مثل فقر که کسی دوست ندارد مظاهر آن را ببیند، اما پنهان کردن فقرا به معنی نبودن آنها نیست. راه کنترل فقر هم کشتن فقرا نیست، بلکه باید به آنها خدمات بیشتری داد تا کمکم فقر از چهره جامعه حذف شود. بصراحت میگویم، روشهایی که در کشور ما اعمال میشود، تلاش برای از بین بردن کارتنخواب است، نه حذف پدیده کارتنخوابی و در نتیجه مثل کوه یخ که هر چه سرش را بزنی، مقدار بیشتری از آن ظاهر میشود، این پدیده نیز تشدید میشود.
منظورتان از ارائه خدمات به معتادان کارتنخواب چیست؛ همان بستههای کاهش آسیب است که کم و بیش در پاتوقها توزیع میشود و در زمره خدمات سیار قرار میگیرد یا سوق دادن این افراد است به سمت درمان؟
فرهودیان: کارتنخوابی یک پدیده بزرگ اجتماعی است که همه آن مربوط به معتادان نیست. آمارهای ما نشان میدهد از هر پنج کارتنخواب در کشور فقط چهار نفر سابقه اعتیاد دارند و یک نفر بیخانمان است، نه معتاد. دهها سال است در دنیا برای معتادان کارتنخواب، بستههای کاهش آسیب در نظر گرفته میشود که اثربخشی آن در همه کشورها و فرهنگها و جنسیتها به اثبات رسیده است. این بستهها فرصتی است برای کشورهایی که به هر دلیل، اقدامات پیشگیرانه یا درمانیشان جواب نداده و به کمک آن کاری میکنند تا آسیبهای ناشی از اعتیاد کاهش یابد و فرد معتاد به نقطه انتها نرسد، یعنی به تزریق، کارتنخوابی، ایدز و دزدی.
این خدمات در کشور ما نیز از حدود 15 سال پیش آغاز شده که ابتدا موفقیت چشمگیری داشت، اما متاسفانه در چند سال اخیر مورد بیمهری جدی مسئولان قرار گرفت و شاید به همین دلیل، امروز کارتنخوابی برای کشور معضل شده است. بدتر اینکه در سالهای اخیر با این پدیده برخورد قهری و حذفی داشتهایم و دقیقا با همان ساز و کاری که باعث تولید آن شده، عزم مقابله با آن را کردهایم و حاصل همین شده که میبینید.
دیلمیزاده: سال 1385 سیاستهای کلی نظام در حوزه مبارزه با مواد مخدر از سوی رهبر معظم انقلاب ابلاغ شد و ایشان ابراز نگرانی کردند که نکند این سیاستها بدرستی اجرا نشود. دو بند از این سیاستها بصراحت به برنامههای کاهش آسیب و جلوگیری از تغییر الگوی مصرف به سمت مصرف پرخطر مورد تاکید قرار گرفته است. در مواد 15 و 16 قانون مبارزه با مواد مخدر نیز بیان شده، برنامههای کاهش آسیب، بخشی از برنامه رسمی کشور است. 9 سال از ابلاغ سیاستهای کلی نظام در حوزه مبارزه با مواد مخدر میگذرد که جای بررسی دارد، آیا سال 85 اوضاع ما بهتر بود یا الان پس از 9 سال. به اعتقاد من در این دوره بسیار بد و ضعیف عمل شده و اصلا برنامهای نداشتیم که بخواهیم آن را بررسی کنیم، بلکه فقط تحرکاتی نهچندان موثر داشتهایم.
جالب است بدانید، ما در دنیا جزو معدود کشورهایی هستیم که همه خدمات را در حوزه اعتیاد داریم، البته جز اتاق تزریق در حالی که حتی برخی کشورهای اروپایی به اندازه ما برنامه ندارند، یعنی ما از نظر دانش اعتیاد و از لحاظ تئوری حرف برای گفتن داریم، اما در حوزه اجرا و کیفیت برنامهها گرفتار ضعف شدید هستیم.
من در فرانکفورت از شلتری (سرپناه معتادان کارتنخواب) بازدید کردم که ساعت 5/8 صبح هیچ معتادی در آن نبود، معتادان هم در گوشه و کنار شهر و کنج خانه مردم نبودند. پرس و جو که کردم، گفتند برای معتادان برنامههای روزانه در نظر گرفته شده و نقاطی برایشان تعبیه شده که در آن حمام میکنند، غذا و نوشیدنی میخورند و لباس تمیز میپوشند. مردم همین را میخواهند، اینکه معتاد کارتنخواب شکل و شمایلی ژولیده و تابلو نداشته باشد و از سر گرسنگی دست به هر کاری نزند یا زخم عفونی نداشته باشد.
بصراحت میگویم، میزان پولی که دستگاههای مختلف برای معتادان کارتنخواب هزینه میکنند و عاقبت به نتیجه قابل قبول نمیرسد، اگر یککاسه شود و به دست متخصصان بخش خصوصی برسد که با مدلهای روز دنیا کار میکنند، موضوع معتادان متجاهر مدیریت میشود. سالهاست دولت بودجههای قابل توجهی به مراکز کاهش آسیب، مراکز درمان سرپایی و سازمانهای مردم نهاد میپردازد تا سرنگ و سوزن در اختیار معتادان بگذارند. این کار هم انجام میشود، اما سوال من این است که معتاد کجا تزریقش را انجام دهد؟ دولت برای سرنگ و سوزن معتادان هزینه میکند، اما جایی پیشبینی نمیکند که آنها تزریق سالم داشته باشند و در نتیجه معتادان سراغ پاتوقها میروند که بعد هم واویلا راه میافتد که معتادان در این محل تزریق میکنند. تعارض را میبینید؟ این نتیجه آن است که برای برنامههایمان فکر نمیکنیم.
اقلیما: به اعتقاد من، برنامه کشور ما پاک کردن صورت مساله است، اینکه بیاییم معتاد متجاهر را برای چند هفته در جایی جمع کنیم و بعد آزادش کنیم که برنامه نمیشود. زمانی به شهردار تهران گفتم مراکز نگهداری معتادان کارتنخواب، مراکزی واقعا نامناسب است که غذاهایی فوقالعاده بیکیفیت به افراد میدهند، اما در دنیا وقتی کسی را از گوشه خیابان جمع میکنند، اول او را به حمام میفرستند. بعد لباس نو و تمیز به او میپوشانند و یک وعده غذای مغذی به او میدهند، اما در کشور ما اغلب مراکز نگهداری معتادان، هوایی مسموم دارد به طوری که معتادان ترجیح میدهند در خیابان باشند و آن فضای بدبو را تحمل نکنند. من روی حرفم ایستادهام که ما در کشور برای کارتنخواب کاری نکردهایم، بلکه فقط برای تامین رضایت مردم خیابانها را از آنها تمیز کردهایم. میدانید در ستاد مبارزه با مواد مخدر چقدر درباره مواد مخدر، اعتیاد و علل آن تحقیق شده و تا چه حد پول برای اینها خرج شده، اما هیچ کدام از راهبردهای این تحقیقات اجرا نشده است.
دکتر اقلیما معتقدند مراکز نگهداری معتادان کارتنخواب وضع مناسبی ندارد. حالا از شما میپرسم، وضع مراکز درمانی ما چطور است؟ آیا توانستهایم در نحوه ارائه خدمات این مراکز جاذبه ایجاد کنیم تا معتادان به سمت درمان جلب شوند؟
فرهودیان: بخشی از قدرت سیستم درمانی، برآمده از مهارتهای تخصصی آن است که به نظر من بخش قابل قبولی از مراکز درمانی کشور از نیروهای متخصص و درمانگران توانا بهرهمند هستند، اما حوزه درمان اعتیاد در کشور بهعنوان بخش خصوصی و اینکه درآمد آن مستقیما از مردم دریافت میشود، به مثابه یک بنگاه اقتصادی است که باید تابع مبانی اقتصادی باشد. مشکل سیستم درمانی در کشور ما این است که از یک سو خصوصی است و از سوی دیگر با فشارهایی که بر آن وارد میشود، عملا نمیتواند تابع قوانین اقتصادی باشد. مثال میزنم، در شغل رستورانداری، افراد مختلف یک پرس غذا را که معمولا با محتویات یکسان عرضه میشود، به قیمتهای مختلف میفروشند که گاهی فاصله قیمتی واقعا چشمگیر است و آن هم به فضایی که طراحی کردهاند، خدمات جانبی که میدهند و اطمینانی که مشتری به سلامت محصول آنها دارد، برمیگردد، اما در حرفه درمانگری اعتیاد اینگونه نیست و در حالی که برخی مراکز بهتر از دیگران کار میکنند، تعرفهها برای همه یکسان است. میخواهم به رقابتی نبودن فضای این حرفه اشاره کنم و این که تعرفههای در نظر گرفته شده نامعقول است. یک مرکز درمانی بخصوص در تهران، وقتی اجاره مکان و دستمزد پرسنل را میدهد، عملا ته دخل چیزی برایش باقی نمیماند و وقتی یک سیستم نتواند منافع خود را تامین کند به سمت فروپاشی میرود، به طوری که تاکنون بسیاری از افراد متعهد و توانمند به دلیل جور نبودن دخل و خرجشان از این حرفه رفتهاند و عدهای دیگر برای اینکه در این حرفه باقی بمانند، به مسیرهای دیگری رفتهاند.
اقلیما: ما از نظر پزشکی و درمان اعتیاد مشکلی نداریم و به اندازه کافی متخصص داریم، ولی مشکل درمان اعتیاد در کشور این است که پس از درمان جسمی معتادان، سیستمهای حمایتی و رفاهی آنقدر ضعیف عمل میکنند که فرد درمان شده خیلی زود به اعتیاد برمیگردد.
دیلمیزاده: ایجاد جاذبه در سیستم درمانی با بخشنامه میسر نمیشود. یکی از مشکلات ما در سالهای گذشته این بوده که بدنه کلینیکهای درمان سرپایی ما از سمزدایی بیرون آمده و به سمت درمان با نگهدارنده (مثل متادون درمانی) سوق پیدا کرده در حالی که پایه هر درمانی این است که درمانگر و بیمار با هم درباره روش درمانی به تفاهم برسند، اما حالا مراکز، بیماران را برای درمان با نگهدارنده مجاب میکنند.
اخیرا در یک سمپوزیوم اعلام شد، فقط 5 تا 6 درصد کل سیستم درمانی ما مبتنی بر سمزدایی است، به نظر شما چه اتفاقی افتاده؟
بخشی از جاذبه سیستم درمانی به تبلیغات و کیفیت ارائه خدمات مربوط است، اما این همه ماجرا نیست. برایتان سیستم جذب قاچاقچیان را مثال میزنم، توزیعکنندگان تازهوارد بدون اینکه تبلیغی خاص درباره خودشان انجام دهند، بسرعت میان معتادان شناخته میشوند و مشتری پیدا میکنند، وسیله تبلیغی آنها هم خود معتادان هستند که دهان به دهان درباره فروشندهای خاص صحبت میکنند و از او جنس میخرند. سیستم درمانی هم میتواند از همین روش الگوبرداری کند یعنی از خود افراد معتاد و معتادان در حال ترک برای جذب مشتری استفاده کنند. در کشورما روی این موضوع کار نشده و مراکز معمولا از توان معتادان در حال ترک یا بهبودیافتهها برای جذب افراد به سیستم درمانی استفاده نمیکنند. نکته بعدی اینکه خدماتی که در مراکز درمانی ارائه میشود، جذابیت لازم را ندارد که بخشی از آن میتواند به نبود رقابت میان مراکز مربوط باشد. یکسان بودن تعرفههای درمانی در همه نقاط کشور نیز معضلی است که وجود دارد، به طوری که تعیینکنندگان تعرفه توجه نکردهاند که نرخ تعرفهها در تهران باید با یک شهرستان کوچک که هزینهها در آن بسیار کمتر از پایتخت است، فرق داشته باشد.
در مراکز درمانی روزی چهار ساعت خدمات ارائه میشود، در حالی که صاحب این مراکز باید بابت 24 ساعت شبانهروز در این مرکز هزینه کند و چون قرار نیست ضرر کند، هزینههای 20 ساعت بدون استفاده بودن این مرکز در آن چهار ساعت سرشکن میشود. سوال من این است که آیا ما نمیتوانیم مدت فعالیت این مرکز را به روزی ده ساعت افزایش دهیم و جذابیت مرکز را بالا ببریم؟ جواب این است که نه ما نمیتوانیم، چون کسی که تعرفهها را نوشته برای یک زمان مشخص، هزینهای مشخص تعریف کرده و صاحب مرکز اگر بخواهد پزشک و روانپزشک و پرستارش را برای زمان بیشتری در خدمت داشته باشد، باید چند برابر به آنها دستمزد بدهد که در این صورت حسابی ضرر میکند.
در کشورما این اصل فراموش شده که معتادان دوست دارند با هم باشند و میشود آنها را در مراکز درمانی با استفاده از برنامههای سرگرمکننده و آموزشی کنار هم نشاند که به این ترتیب جذابیت سیستم درمانی هم بالا میرود، اما سیستم دولتی ما این فرصت را از بین برده، زیرا هزینهها بالاست و خدمات اندک. هزینهها هم بیشتر مربوط به مخارج جانبی مرکز است، نه هزینههایی که صرف ارائه خدمات بهتر میشود. معتقدم اگر تعرفههای درمانی شناور باشد، جذابیت و تنوع خدمات در مراکز درمانی بیشتر میشود.
باوجود توضیحاتی که دادید، آیا به صلاح است که سیستم درمانی ما همچنان خصوصی باقی بماند؟
فرهودیان: خصوصیسازی، سیاستی کشوری است و طبیعتا سیستم درمانی چارهای جز حرکت در مسیر خصوصی شدن ندارد. البته هماکنون مراکز کوچکی که خدمات محدودی انجام میدهند، بهصورت دولتی فعالیت میکنند. با این حال بهتر است درمان همچنان به بخش خصوصی سپرده شود.
ولی در این جمع همه معتقدید، بخش خصوصی به فکر سود خودش است و حتی برای جلوگیری از ورشکستگی ممکن است از کیفیت خدماتش کم کند.
دیلمیزاده: بخش خصوصی میخواهد سود بیشتری ببرد و به این منظور باید بتواند کیفیت را افزایش دهد تا پایدار بماند، اما وقتی دولت مانع تحقق این هدف میشود، بخش خصوصی چارهای جز اندیشیدن به کسب سود از هر راهی ندارد. پس خصوصی شدن همیشه بهتر است، اما مشروط؛ و شرط اصلی، پشتیبانی سیستم رفاهی و بیمهها از روند درمان است ولی نه بیمهای که الان وجود دارد و اثربخش نیست، بلکه بیمهای که اعتبار و شان دارد. برای ارتقای کیفیت در بخش خصوصی باید هزینهها متناسب با آن افزایش پیدا کند و اگر مشتری توان پرداخت ندارد، بیمه نقش واسطهای را انجام دهد که چون فعلا این دو موضوع محقق نشده، چشمانداز قابل پیشبینی برای بخش خصوصی، ضعف تدریجی و نابودی است. این نکته را هم بگویم که بخش خصوصی به شرطی رشد میکند که حاکمیت دولت در بخش درمان اعتیاد کمتر شود، نه مثل الان که دولت سیستمی رنجور و ضعیف طراحی میکند و در عوض برای خودش نقش نظارتی بزرگ و دست و پاگیر در نظر میگیرد. هیچ جای دنیا اینگونه نیست، بلکه کارها به دست بخش خصوصی انجام میشود و دولت به آن کمک میکند.
مریم خباز / گروه جامعه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد