سهم ستاره‌ها از ۱۰۰ چهره برتر سال

چهره‌های سینما درباره هم نوشتند

نگاهی به خوب و بد جولیان مور، بازیگر برنده اسکار در 2 فیلم

تولدی دیگر

جولین مور پس از 30 سال بازیگری، اسکار بهترین بازیگر زن نقش اول را تصاحب کرد. بازیگری که دیگر فرازی برایش تصور نمی‌شد، چون ققنوسی از دل خاکستر سر برآورد و اوجی دوباره گرفت. او در کنار بازیگرانی چون نیکول کیدمن، کیت بلانشت، مریل استریپ و بسیاری دیگر از رقبای احتمالی‌اش ـ که هنوز اوجشان را حفظ کرده‌اند ـ کم فروغ‌تر بود، اما به ناگاه معادلات را به هم زد و در فیلم‌های اخیرش چون «نقشه ستارگان» (Maps to the Stars) و «هنوز آلیس» (Still Alice) خودی نشان داد.
کد خبر: ۸۰۸۴۱۷
تولدی دیگر

می‌توان او را به نسبت دیگر همتایانش بازیگری بدون حاشیه دانست. گفته شده تمام فیلمنامه‌هایی را که به او پیشنهاد داده می‌شود، می‌خواند. در این سال‌ها نیز نشان داده زیاد ایرادگیر نیست. نکته جالب هم از دل همین خصایص او بیرون می‌آید. اگر به کارنامه بازیگری‌اش نگاهی کنیم در می‌یابیم چگونه بازیگری است. هر چه کارگردان از او بخواهد انجام می‌دهد. در فیلم «هفتمین پسر»، بازی مصنوعی (مقایسه کنید با بازی آنجلینا جولی با نقشی مشابه در فیلم مالیفیسنت) را ارائه می‌دهد و در هنوز آلیس به فرمان گلتزر (کارگردان فیلم) اسکار می‌گیرد.(!)

البته باید توجه داشت بازیگران بر اساس قراردادی که با شرکت‌های فیلمسازی دارند گاهی موظف می‌شوند در زمانی مقرر در تعداد مشخصی فیلم نقش‌آفرینی کنند، اما عموما این مدیران برنامه‌ها و در نهایت خود بازیگران هستند که تصمیم نهایی را می‌گیرند. از این‌رو در مقایسه با دیگر بازیگران زن، به نظر می‌رسد جولیان مور بازیگری است برای نفس بازیگری. البته شاید حالا که به نشان اسکار مفتخر شده است شیوه‌های گزینش‌اش را عوض کند. او برای بازی در فیلم نقشه ستارگان، جایزه بهترین بازیگر زن را از جشنواره کن دریافت کرد و برای نقش‌آفرینی‌اش در فیلم هنوز آلیس، جوایز متعدد سینمایی از جمله اسکار، گلدن گلوب و بفتا را برای نقش اول زن، از آن خود کرد. مور در این سال‌ها چهار بار دیگرنامزد دریافت اسکار بهترین بازیگر نقش اصلی زن برای فیلم‌های «دور از بهشت» و «پایان رابطه» و نامزد اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل زن برای فیلم‌های «ساعت‌ها» و«Boogie Nights») شانس خود را برای دریافت اسکار امتحان کرده بود که موفقیتی نصیبش نشد و در نهایت تا اسکار 2015 منتظر ماند. در ادامه نگاهی داریم به دو فیلم اخیر او در سینما؛ یک بازی ضعیف در فیلمی با نام هفتمین پسر که بسیار تلاش شده تا نکته خوبی در آن به چشم نخورد(!) و دیگری بازی احساسی و بکر او در فیلم هنوز آلیس که ذره‌ذره آن در خدمت عروج جولیان مور است؛ ویترینی برای نمایش توانایی‌های بازیگری شگرف.

هفتمین پسر (Seventh Son)

جادوگری برمی‌خیزد تا انتقام عشقی انسانی و نافرجام را از انسان‌ها بگیرد، اما فیلم هرگز به اندازه این جمله، مهیج نیست. فیلمی دیگر در همین مضمون با نام مالیفیسنت(Maleficent) و نقش‌آفرینی آنجلینا جولی در همین اواخر عرضه شد که فیلمی به مراتب بهتر بود و دست‌کم پیچش‌های داستانی جدید و شخصیت‌های به نسبت بکرتری داشت.

در دنیای امروز با وجود بلاک باسترهای سینمای نوین و اختیاراتی که جلوه‌های ویژه در خدمت فیلمسازان گذاشته، سریال‌های خوش ساخت و پربیننده و طولانی با این مضامین و باز بیشتر از آن، عرضه بازی‌های مختلف رایانه‌ای با آن سطح بالای درگیرکنندگی مخاطب که فانتزی و تخیل و داستان‌پردازی را به حد اعلای خود رسانده‌اند، داستان‌های خطی عملا شانسی برای خودنمایی ندارند. فیلم کاملا قواعد ژانر خود را رعایت می‌کند، اما مشکل اینجاست که دیگر این قواعد دلچسب بیننده نیست و انتظارات او را برآورده نمی‌کند.

بن بارنز (که با عقبه بازی در سری فیلم‌های «نارنیا» با این ژانر هم غریبه نیست) در نقش هفتمین پسر در فیلم آن قدر به فکر خوش‌تیپ نشان دادن خود است که یادش رفته جلوی دوربین ایستاده است. جف بریجز (در نقش استاد گریگوری جن‌گیر) هم که گویا لحن و کاراکتر خود را چند سالی است تثبیت کرده فقط با لباسی متفاوت از فیلم‌های چند سال اخیرش به نقش‌آفرینی پرداخته است. در کنار بازی‌های ضعیف ستارگان فیلم، ظلم است اگر انتظار نجات و درخششی از آلیسیا ویکندر (در نقش معشوقه هفتمین پسر) داشته باشیم. می‌ماند یک جولین مور که در نقش مادر مالکین ظاهر شده، ولی با ربط و بی‌ربط آن قدر هیولا و جن و پری با شاخصه‌های جذاب‌تر در فیلم گنجانده شده که او فرصتی برای عرض اندام نمی‌یابد.

سرگئی بدروف، کارگردان روسی فیلم هم که فیلم‌های خوبی چون مغول(Mongol) و زندانی کوهستان (Prisoner of the Mountains) را در کارنامه خود دارد، می‌توان کارگردانی فصلی دانست که پس از موج‌های کوتاه و متوسط فراوان، گاهی اوج می‌گیرد. فیلم بدروف پیش از اکران و روی کاغذ، نمره قبولی گرفت و انتظار بیشتری از آن می‌رفت که متاسفانه به شکست انجامید. مهلک‌ترین ضربات را فیلم از تعدد شخصیت‌های بدون پشتوانه منطقی و داستانی می‌خورد. به بهانه چشمنوازی و تخیل بیشتر، آن قدر شلوغ بازی می‌شود که جلوه‌های ویژه نسبتا خوب (در سطح فیلمی با هزینه‌های متوسط) و همه تلاش‌های دیگر بدروف، نمی‌تواند فیلم را نجات دهد. شیطنت‌هایی هم در طول فیلم وجود دارد. قصر مالکین که با آمدنش از ویرانه‌ای به قصر تبدیل می‌شود دارای طراحی شرقی و نقش‌های اسلیمی است که به نظر می‌رسد آخرین تلاش‌های کارگردان برای حاشیه‌سازی و فروش بیشتر باشد که آن هم عقیم مانده است.

هنوز آلیس

داستان زنی است که آرزو می‌کند سرطان داشته باشد به جای آلزایمر. فیلم داستان روند اضمحلال استاد فرهیخته دانشگاهی است که حالا با واقعیتی تلخ به نام آلزایمر زودرس روبه رو شده است.

مهم‌ترین نکته در این فیلم، جولیان مور است. دوربین و نور و صدا، همه به او خدمت می‌کنند. مور آن قدر پر رنگ است که هیچ بازیگری در فیلم به چشم نمی‌آید. در تئاتر برای جلب توجه بیننده به بازیگری خاص، ترفندهایی وجود دارد؛ مثلا به خاطر توازن میزانسن چند بازیگر روی سن هستند یا منفعلند و به کاری عادی مشغولند (که آن قدر تکراری و ساده است که نظری را جلب نکند) یا این که همگی به عامل کنش نگاه می‌کنند. در این صورت به طور غریزی شمای بیننده به سمت خیرگی او نگاه می‌کنید و توجه به سمتی است که خواسته کارگردان است و پیش برنده داستان. (تمهیدات اجرایی و فنی دیگری نیز چون نورپردازی، صدای بلندتر، حرکت در صحنه و مثلا نزدیک‌شدن سخنگو به جلوی سن و تصاحب نقطه قدرت وجود دارد) در سینما ابزار متنوع‌تری برای این کار وجود دارد که بارزترینش استفاده از اندازه‌های نمای مختلف و تمهیدات تصویری است. فیلم کاملا در اختیار جلوه‌گری‌های مور قرار دارد، همه پله هستند تا او اوج بگیرد. فیلم ساخته شده با این هدف که مور را به اسکار برساند. زوج کارگردان فیلم ریچارد گلتزر و واش وست مورلند قبل از هنوز آلیس در چند فیلم با هم همکاری داشته‌اند که آخرین آنها سال 2013 بود، فیلم متوسط «آخرین رابین‌هود» (The Last of Robin Hood) در ژانر درام عاشقانه. این فیلم را می‌توان اولین فیلم خوب آنها به حساب آورد. آنها سراغ سوژه‌ای آشنا رفتند و داستانی ساده را روایت کردند، اما دلیل توفیق‌شان خوب به نمایش درآوردن کنش (آپاراتوس) است که برانگیزاننده حس همذات‌پنداری بیننده و همراه کردن او با خود است.

فیلم خیلی آهسته پا به واقعیت پنهان داستان می‌گذارد، کاراکترهای فیلم همه به اندازه شخصیت‌پردازی شده‌اند و مطابق با واقع ارزیابی می‌شوند. یک نکته که معمولا در این گونه فیلم‌ها زیاد دیده می‌شود، استفاده نابه‌جا از گره‌افکنی‌ها یا گذاشتن صحنه‌های زیاد عاطفی و احساس برانگیز در همه جای فیلم است که باعث می‌شود لحظه‌های حساس، مهم و روایتگر فیلم اثر خود را از دست بدهند؛ اما هنوز آلیس از این ورطه بخوبی گذر کرده و صحنه‌های بی‌نظیر احساسی و روایتگر دارد. پس از بازی بی‌نظیر جولین مور در رتبه‌های بعدی می‌توان به بازی کریستین استوارت و الک بالدوین اشاره کرد که توانسته‌اند کمی از زیر سایه بازی مسلط مور خارج شوند. در صحنه‌ای که برای بار اول جولیان مور هنگام دویدن در شهر گم می‌شود، گردش دوربین فوق‌العاده القاگر است یا صحنه بستنی فروشی که موتیفی را در فیلم شکل داده است. سکانسی که می‌خواهد دست به خودکشی بزند معرکه است و این بار آلزایمر جانش را نجات می‌دهد. فیلم پر از اشاره‌های ضمنی است که کشف آنها لذت زیادی به بیننده می‌دهد. در صحنه پایانی، دختر برای مادرش قطعه‌ای از نمایشنامه «فرشتگان در آمریکا» (Angels in America) را می‌خواند (این نمایشنامه با موضوع دگرباشان و بیماری ایدز، اثر معروفی است از تونی کوشنر که سال 2003 نیز مورد اقتباس قرار گرفت و مینی سریالی با بازی آل پاچینو نیز از آن ساخته شد) و مادر درک می‌کند معنای آن قطعه عشق بوده است و دختر حرف او را تصدیق می‌کند، حال این که سخنان یک محتضر است و بیشتر راوی مرگ. درست است که آلزایمر همه چیز را از ذهن او گرفته اما روی قلبش بی‌اثر بوده، عشق پا برجاست، آلیس هنوز آلیس است؛ انسانی عاشق، مادری عاشق.

میلاد حاتمی‌/‌ جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها