دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در عین حال، روابط و تعاملات میان شهرنشینان و اهمیت آن موجبات شکلگیری، بروز و گسترش مبحثی جدی تحتعنوان «فرهنگ و حقوق شهروندی» شده است به نیت ساماندهی و بهینهسازی کیفیت و سطح زندگی و ارتقای روابط انسانی میان ساکنان یک شهر و دیار. طرح فرهنگ و حقوق شهروندی البته مسائلی را با خود به همراه دارد که آموزش و ارتقا از آن جمله است. چگونگی زندگی و نحوه تعاملات و روابط در شهرهای بزرگ، کلانشهرها، آنقدر اهمیت یافته و اصالت گرفته که آموزش آن در دستور کار نهادها و سازمانهای ذیربط قرار گیرد.
رسانهها از جمله دستگاههایی هستند که آموزش فرهنگ و حقوق شهروندی در سلسله مراتب وظایف راهبردیشان تعریف و اتفاقا بر آن تاکید شده است. در این میان، نقش سازمان صداوسیما به عنوان فراگیرترین رسانه، ممتاز است. بیشک رسانه ملی با نفوذ و تحتپوشش داشتن اقصی نقاط کشور و مخاطبان میلیونی میتواند در آموزش نهفقط فرهنگ شهری، که هر معروف و رویکردی که ارتقای سطح اخلاقیات و زندگی مردم را در پی دارد، نقشی بیبدیل را ایفا کند.
تلویزیون در خط مقدم است
شهرنشینی الزاما به معنی شهروندی نیست؛ ممکن است فرد یا افرادی در شهر زندگی کنند و اصطلاحا شهرنشین باشند، اما شهروند نباشند. شهروندی قوانین و الزامات خاص خودش را میطلبد. شهرنشین اگر راه درست زندگی اجتماعی را در پیش گرفت و با اطرافیانش تعاملات سالم و سازنده برقرار کرد، آنگاه میتوان عنوان یک شهروند خوب را بر او اطلاق کرد. باید این پرسش را طرح کرد که وضعیت زندگی شهروندی در کلانشهرهای ایران و بهخصوص پایتخت، چگونه است و در چه سطح و مرتبهای قرار دارد؟
یک جامعهشناس حوزه شهری واژه شهروندی را چنین تعریف کرد: «شهروندی به این معنی است که ساکن یک شهر، متناسب و مطابق با قوانین و هنجارهای رسمی جامعه عمل کند و خودش را نسبت به قانون متعهد بداند و به شهر احساس تعلق داشته باشد.» دکتر سیروس قنبری، دانشیار دانشگاه بوعلی همدان با توجه به این تعریف، نمره خوبی را برای شهروندان تهرانی در نظر نگرفت و گفت: اگر ملاک را عمل و تعلق به قانون بدانیم، شهروندان پایتخت چندان خودشان را ملزم به رعایت قانون نمیدانند و دوست دارند کارهایشان را با هر ابزار حتی غیرقانونی انجام دهند. با اینکه ارزیابی خوبی از رفتارهای شهروندی ندارم، اما معتقدم تغییراتی که در چند سال اخیر مشاهده میشود، میتواند امیدوارکننده باشد.
زندگی امروز به مهارتها و آگاهیهایی نیاز دارد که توسط نهادهایی که در این زمینه مسئولیت دارند بدرستی منتقل نشده است. نهادهای دولتی و حتی سازمانهای مردمنهاد وظیفه دارند با استفاده از روشهای علمی و رسانهای این آموزشها را به شهروندان منتقل کنند. تا زمانی که این اتفاق نیفتد، تمایلات شهروندان به قانونپذیری و تن دادن به اقتضائات زندگی جمعی مدرن به همین شکل خواهد بود.وی درباره نقش تلویزیون در این آموزش و آگاهیبخشی اظهار کرد: تلویزیون با توجه به برد و نفوذ ملیاش و بهرهگیری از فاکتور تصویر در خط مقدم است و باید این رسانه را اولین و مهمترین رسانه فرهنگساز بدانیم. فرهنگ مانند رودخانهای راه خودش را پیدا میکند و در این میان آنچه اهمیت دارد عاملیت رسانه ملی است که باید درست باشد. با لایحه و دستورالعمل نمیتوان فرهنگسازی کرد. باید اجازه داد سازمانهای مردمنهاد هم به میدان بیایند.
نقش رسانه ملی در آموزش و ارتقای فرهنگ شهروندی فقط در تولید و پخش برنامههای آموزشی مستقیم و گفتوگومحور خلاصه نمیشود و میتوان در این زمینه سهم و نقش عمدهای را به آثار نمایشی اعم از فیلم کوتاه، تلهفیلم و سریالهای تلویزیونی اختصاص داد. آثار نمایشی از این منظر که همواره بر انتقال پیام و آموزشهای غیرمستقیم، غیردستوری و غیرناصحانه تاکید دارد، شاید بتوانند تاثیر بیشتر و عمیقتری بر بینندگان خود داشته باشند. اما این کارکرد فیلمها و مجموعههای نمایشی هم الزاما قواعد و باید و نیابدهای خاص خودش را دارد. بهطور قطع آنچه در درجه اول اهمیت قرار میگیرد، تکنیکها و راهکارهای انتقال پیام به مخاطب است تا علاوه بر داشتن جنبههای سرگرمکننده و نشاطآور، گامی هم باشد در ارتقای زندگی شهروندی و آشنا کردن جامعه هدف با وظایف و البته حق و حقوقشان در قبال دیگران.
قالبی مناسب به نام آثار نمایشی
به باور مسعود بهبهانینیا که از فیلمنامهنویسان قدیمی است، تلویزیون یکی از منابع اصلی تغذیه فکری مردم است که میتواند ضمن سرگرمی، کارکرد آموزشی هم داشته باشد. انتقال پیام هم میتواند یا به صورت صریح، مستقیم و بیواسطه باشد یا در قالبی پوشیده و غیرمستقیم. بهبهانینیا در این باره توضیح داد: مثلا آموزشها و هشدارها درباره مصرف درست انرژی بیشتر به صورت مستقیم به بیننده منتقل میشود، اما وقتی که صحبت از مسائل اجتماعی و معضلات شهری میشود میتوان آنها را در قالب داستان گنجاند. اصولا آدمها از نصیحت خوششان نمیآید و در برابر تغییر رفتار مقاومت میکنند. پیام مستقیم نوعی دافعه را به دنبال دارد. هر چه بتوان این پیامها را پوشیدهتر و در قالب لایههای زیرین داستان جاسازی کرد، قاعدتا بیشتر برای مخاطب باورپذیر و مقبول خواهد شد.
نویسنده سریالهای ترانه مادری و نرگس ادامه داد: حوزه شهری یکی از فرازهای داستانی ما است و تزاحمها و تصادمهایی که در آن اتفاق میافتد، میتواند دستمایه اولیه و اصلی درام قرار گیرد. هر قدر هم که این تضادها و تصادمها بیشتر باشد، قاعدتا درامهای زیباتری شکل خواهد گرفت. اما مهم است که فیلمنامهنویس بداند چه چیزی میخواهد بگوید و از آن مهمتر اینکه به آنچه میگوید اعتقاد داشته باشد. متاسفانه نویسندگان تلویزیونی کمترین ارتباط ارگانی را با نهادها و سازمانهای متولی آموزش شهروندی دارند و بجاست که این نهادها یک اتاق فکر مشترک را با نویسندگان تشکیل دهند. فیلمنامهنویس ابتدا باید یک موضوع را بخوبی درک سپس در قالب دراماتیک و داستانی بیانش کند. خود من به سمت سوژههایی میروم که بر آنها تسلط دارم. مسئولان ذیربط باید باور کنند که میتوان از طریق سریالها و مجموعههای نمایشی آموزشهایی را به مخاطب ارائه کرد.وی بیان کرد: در کارهای تلویزیونی کمتر شاهد حضور یک محقق و کارشناس در کنار فیلمنامهنویسی و کارگردان هستیم. نویسنده خودش باید اهل مطالعات اجتماعی باشد و راسا پیگیر یک موضوع شود. نویسندگان ما عموما صاحب فکر هستند، اما مشکل اینجاست که هدفگذاریها مغشوش است. اگر قرار است درباره معضلاتی مانند آلودگی هوا و خودروهای تکسرنشین کار کنیم، باید یک هدفگذاری روشن داشته باشد. مردم باید به صورت مرتب در معرض این پیامها باشند.معیار بهروز بودن پیامها از نکاتی است که بهبهانینیا بر آن تاکید کرد و افزود: مثلا گاهی مشاهده میشود که یک سریال با وجود جذاب بودن حرفهایی را میزند که 40 سال پیش هم گفته شده است و در اجتماع امروز چندان کاربردی ندارد که این نشان میدهد سازندگان سرگرمی را بر آموزش ترجیح میدهند.
استفاده از قابلیتهای رسانه
پرسش اینجاست که تلویزیون تا چه میزان توانسته به این وظیفه و ماموریت خطیر خود عمل کرده و گامی بلند و استوار در زمینه آشنایی عموم مردم با الزامات و باید و نبایدهای شهرنشینی و به تعبیر بهتر زندگی شهروندی بردارد. آیا رسانه ملی از عهده این رسالت خطیر برآمده است؟
دکتر مریم جلالی، مدیر گروه خانواده شبکه دو معتقد است در نقش و سهم تلویزیون در زمینه آموزش فرهنگ شهروندی تردیدی وجود ندارد؛ اما باید دید چگونه میتواند این نقشآفرینی را انجام دهد و تا چه میزان توانسته از قابلیتهایش استفاده کند.
جلالی به جامجم گفت: تلویزیون در فرآیند جامعهپذیری و اجتماعی شدن مخاطبانش نقش اساسی دارد و به عنوان یک رسانه مکمل در خلق و خوی شهروندان و فرهنگپذیریشان بسیار موثر است. اگر بخواهیم به این مساله نگاه آسیبشناسانه داشته باشیم، در برخی حوزهها موفق بوده و بعضی هم نه. به طور مثال در آموزش فرهنگ ترافیک خیلی خوب کار کرده؛ اما در حوزههایی مانند همسایهداری موفق نبوده است. این هم بازمیگردد به نبود یک نقشه جامع رسانهای برای نهادهایی که در این زمینه باید به هم متصل باشند. باید براساس یک خطمشی، برنامهریزی جامع داشته باشیم سپس به برنامهریزی بپردازیم. برنامههای تلویزیون در وهله اول باید مبتنی بر خطمشی اساسی و در وهله دوم بر برنامهریزی جامع استوار باشد.
وی ادامه داد: امروزه در دنیا بر آموزش و اطلاعرسانی از راه سرگرمی تاکید میشود. در کشور ما اما به دلیل به رسمیت نشناختن استراتژیهای رسانهای از سوی نهادهای دیگر، برنامهسازان تلویزیونی مجبورند براساس ابتکار و شهود شخصیشان عمل کنند و به فرهنگ شهری بپردازند. متاسفانه در این زمینه همگرایی دیده نمیشود. تلویزیون اگر یک نقشه جامع داشته باشد و مبتنی بر آن هدفگذاری کند و از بهترین عوامل و ادبیات هم بهره بگیرد، یک رسانه فوقالعاده خواهد بود که میتواند پاسخگوی نیاز مخاطبانش هم باشد.
مدیر گروه خانواده شبکه دو در پاسخ به این پرسش که آموزش و انتقال فرهنگ شهروندی را در قالب کدام برنامهها بهتر و ثمربخشتر ارزیابی میکند، تصریح کرد: هر کدام از این برنامهها کارکرد ویژه خود را دارند. از سوی دیگر، سواد رسانهای مخاطب هم ملاک است. شاید یک بافت دراماتیک برای مردم جذابتر باشد تا یک سخنرانی پرشور و احساسی. اصولا کارهای رسانهای در سه سطح منش، نگرش و بینش انجام میشود که تا به امروز مسائل مربوط به فرهنگ شهروندی و زندگی شهری یک روساخت منشی داشته است و به نظر میرسد تلویزیون باید کمکم تغییر نگرش داشته باشد و ابزارهای دیگری را بهکار گیرد.
جلالی تصریح کرد: تلویزیون در مقام یک رسانه بیشتر قدرت افزاینده و کاهنده دارد تا توان ایجادی. اگر در این رسانه ساختارهای لازم موجود نباشد، نمیتواند یک رفتار قانونمند را از اساس تولید یا از بین ببرد. باید یک نگاه واقعگرایانه به ظرفیت تلویزیون داشته باشیم و مخاطب را هم بشناسیم. به گمانم این روزها برنامههای تعاملی بیشتر جواب دهد. در واقع تلویزیون باید واسطهای باشد تا مردم حرف خودشان را بزنند. شاید در روزگاری اگر تلویزیون یک پیام را میفرستاد، مخاطب آن را میگرفت، اما امروزه این فرآیند دوسویه شده است.
تلویزیون تنها رسانهای است که در زمینه آموزش فرهنگ شهروندی فعالیت میکند و حتی مجبور است بار دیگر دستگاهها و نهادهای ذیربط را هم به تنهایی بر دوش بکشد. لازم است به سمت همگرا کردن برنامهها، برنامهریزیها و سیاستهای رسانهای حرکت کنیم. تا زمانی که جزیرهای عمل شود، اوضاع از این بهتر نخواهد شد.
محسن محمدی / گروه رادیو و تلویزیون
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد