حاشیه نگاری جام جم از دیدار شاعران با رهبر معظم انقلاب

در محضر عشق

10 شعر تاثیرگذار انقلاب اسلامی به انتخاب حمیدرضا شکارسری

و این شط جـاری...

در این مختصر، امکان پرداختن به تعریف مقوله شعر انقلاب نیست، اما می‌توان با معرفی اشعار ماندگار و تاثیرگذار در مراحل و مقاطع مختلف تاریخ انقلاب به شکل‌گیری این تعریف یاری رساند. اگرچه تبار شعر انقلاب به شعرهای متعهد و سیاسی ـ اجتماعی دهه‌های 40 و 50 برمی‌گردد و اولین جرقه‌های شعر انقلاب اسلامی را می‌توان در سال‌های پیش از وقوع انقلاب در بعضی آثار شاعران مذهبی‌سرا چون محمدحسین بهجتی، علی موسوی گرمارودی و حتی خوشدل تهرانی دید، اما اولین شعرهای موسوم به شعر انقلاب را باید در شعرهایی جستجو کرد که سال 1357 و در ارتباط با خیزش مردم علیه نظام ستمشاهی سروده شدند. شعرهایی که به ساده‌ترین شکل و با بهره‌مندی از ساده‌ترین تکنیک‌های شعری به روایت مبارزات مردمی می‌پرداختند و تاریخ‌نگاری منظوم انقلاب اسلامی‌اند:
کد خبر: ۸۱۳۷۲۳

نفس جمعیت ‌/‌ ابر می‌گشت و فرو می‌بارید ‌/‌ خوب، زیبا، دلخواه... (عمران صلاحی)

بعدتر اما با رسوب احساسات و عواطف تند انقلابی در جان شاعران، سروده‌هایی سمبلیک و اندیشمندانه با پرداختی عمیق‌تر به انقلاب اسلامی، به تحلیل شاعرانه آن پرداختند:

این فصل را با من بخوان باقی فسانه است

این فصل را بسیار خواندم عاشقانه است... (علی معلم)

و در همین ارتباط شاعری چون سلمان هراتی به فردای روشن انقلاب اسلامی نظر می‌اندازد؛ نظری همراه با نشانه‌ها و نمادهایی تازه که از منظری دینی حکایت دارند:

... جهان‌ /‌ بتدریج در قلمرو این بهار ‌/‌ گام می‌زند... فردا پایان بدی است ‌/‌ فردا جمهوری گل محمدی است

انقلاب با وجود توطئه‌ها و فتنه‌ها به تثبیت پایه‌های نظام اسلامی مشغول است و بتدریج به آرامش می‌اندیشد که ناگهان جنگی طولانی و خانمان‌برانداز به کشور تحمیل می‌شود تا نه‌تنها خاک وطن را تهدید کند، بلکه پبش از آن، ارکان باور و عقیده اسلامی ـ انقلابی تازه را براندازد. پس شعر انقلاب به مهم‌ترین زیرشاخه خود می‌رسد؛ زیرشاخه‌ای که گاه از تنه اصلی قطورتر می‌نماید: شعر دفاع مقدس. شعری که ابتدا با بیانی حماسی و شورانگیز مخاطب را به نبرد با دشمن متجاوز فرا می‌خواند؛ شعری ساده و پرخون که چون سربازی در سنگر انقلاب به جنگ مشغول است و مسلح به اسلحه شهادت به فتح و پیروزی می‌اندیشد:

از خوان خون گذشتند صبح ظفرسواران

پیغام فتح دارند آن سوی جبهه یاران... (نصرالله مردانی)

در این بین، سروده‌هایی برآمده از اندوه یاران از دست رفته و ویرانی‌های تکان‌دهنده خلق می‌شوند که اقبال می‌یابند تا برای همیشه در حافظه جمعی ایرانیان طنین‌انداز و ماندگار شوند:

یاران چه غریبانه رفتند از این خانه

هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه... (پرویز بیگی حبیب‌آبادی)

شهید و منزلت او از مهم‌ترین معانی رایج در شعر دفاع مقدس است که گاه در قوالب نو با فرم‌هایی بدیع ارائه می‌شود:

افتاد ‌/‌ آن سان که برگ ‌/‌ آن اتفاق زرد ‌/‌ می‌افتد... (قیصر امین‌پور)

حماسه و اندوه اما مانع نمی‌شود که شاعر انقلاب به روشنگری درباره انگیزه جهاد و مبارزه بپردازد و شاعرانه از فلسفه این نبرد بسراید:

پسرم می‌پرسد: ‌/‌ تو چرا می‌جنگی؟.... با تمام دل خود می‌گویم: ‌/‌ تا چراغ از تو نگیرد دشمن (محمدرضا عبدالملکیان)

وقوع انقلاب به دلایل مختلف، موجب احیای قوالب سنتی شعر فارسی شد که در سال‌های منتهی به انقلاب اسلامی در حاشیه شعر فارسی قرار گرفته بودند؛ قوالبی که پس از انقلاب تا مدتی به متن مسلط شعر فارسی حداقل در زیرشاخه شعر انقلاب بدل شدند. غزل، مثنوی، چهارپاره، رباعی و دوبیتی از قوالب سنتی شعر فارسی‌اند که مورد اقبال تعداد کثیری از شاعران انقلاب واقع شدند. رباعی در این بین با تمایل به زبانی صمیمی و نزدیک به دکلماسیون محاوره و توان زدن ضربه حسی به مخاطب در کسر کمتری از زمان، به قالبی پرکاربرد در سال‌های جنگ بدل می‌گردد و تا زمانی که شگردهایش به کلیشه نکشیده، به فراوانی سروده می‌شود:

کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت... (حسن حسینی)

مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت... (وحید امیری)

صبح از من و دیده پر از خواب تو را... (محمدرضا سهرابی‌نژاد)

چندی است چراغ عشق کم سو شده است... (سهیل محمودی)

با عبور از سال‌های ابتدایی جنگ و با فرسایشی‌شدن آن، بتدریج شاعران انقلاب با تماشای وضعیت جاری کشور متوجه کمرنگ‌شدن ارزش‌های انقلاب می‌شوند و با بیانی معترض و در عین حال غمگنانه و نوستالژیک، جریان شعر معترض انقلاب را پایه‌گذاری می‌کنند که تا امروز ادامه دارد و از مهم‌ترین زیرشاخه‌های شعر انقلاب محسوب می‌شود:

گفتم: چیزی بخوان ‌/‌ گفت: شرمنده‌ام ‌/‌ یک سال است چیزی نگفته‌ام ‌/‌ گفتم: برای عاطفه‌ای که در ما مرده است ‌/‌ رحم‌الله من یقرءالفاتحه مع الصلواه!... (علیرضا قزوه)

در تمام این سال‌ها سرایش اشعار مذهبی با درونمایه‌ای آمیخته با ارزش‌ها و مفاهیم انقلابی به عنوان زیرشاخه مهم دیگر شعر انقلاب همواره رایج است:

تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو

ببین باقی است روی لحظه‌هایم جای پای تو... (یوسفعلی میرشکاک)

و شعر انقلاب همچنان شطی جاری است...

شعر آب و آیینه

تو چرا می‌جنگی / پسرم می‌پرسد،

من تفنگم در مشت / کوله بارم بر پشت / بند پوتینم را محکم می‌بندم،

مادرم آب و آیینه و قرآن در دست،

روشنی در دل من می‌بارد،

پسرم بار دگر می‌پرسد: که چرا می‌جنگی؟

با تمام دل خود می‌گویم:

تا چراغ از تو نگیرد دشمن.

محمدرضا عبدالملکیان

3 رباعی

مهمان ضیافت خطر هیچ نداشت

هنگام که می‌رفت سفر هیچ نداشت

گمنام‌ترین شهید را آوردند

جز پاره‌ای از عشق دگر هیچ نداشت

وحید امیری

صبح از من و دیده پر از خواب تو را

رود از من و آرامش مرداب تو را

فرق است میان عشق با عشق آری

مهتاب مرا و کرم شب‌تاب تو را

محمدرضا سهرابی‌نژاد

کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت

با زخم نشان سرفرازی نگرفت

زین پیش دلاورا کسی چون تو شگفت

حیثیت مرگ را به بازی نگرفت

سیدحسن حسینی

بخشی از مثنوی هجرت

این فصل را با من بخوان، باقی فسانه است

این فصل را بسیار خواندم، عاشقانه است

هفتاد باب از هفت مصحف برنبشتم

این فصل را خواندم، ورق را درنبشتم

از شش منادی، رازِ هفت اختر شنیدم

این رمز را از پنج دفتر برگزیدم

این جاده را با ریگ صحرا پویه کردم

این ناله را با موج دریا مویه کردم

این نغمه را با جاشوان سند خواندم

این ورد را با جوکیان هند خواندم

این حرف را در سِحرِ بودا آزمودم

این ساحری را با یهودا آزمودم

از باغ اهل وجد، چیدم این حکایت

با راویان نجد، دیدم این روایت

علی معلم دامغانی

اتفاق

افتاد / آنسان که برگ

ـ آن اتفاق زرد ـ

می‌افتد

افتاد / آنسان که مرگ

ـ آن اتفاق سرد ـ / می‌افتد

اما / او سبز بود و گرم که

افتاد

قیصر امین‌پور

نوبت آمریکا

نفس جمعیت

ابر می‌گشت و فرو می‌بارید

خوب، زیبا، دلخواه

بر زمین چمن دانشگاه

مشت‌ها می‌رویید

این بلند، آن کوتاه

بر زمین چمن دانشگاه

پخش اعلامیه

مثل پرواز کبوترها بود

روی بال همه: نابودی شاه

بر زمین چمن دانشگاه

روی دیوار، شعار همه این: بعد از شاه

نوبت آمریکا»

عمران صلاحی

دلیل خلقت آدم

تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو

ببین باقی است روی لحظه‌هایم جای پای تو

اگر کافر اگر مومن به دنبال تو می‌گردم

چرا دست از سر من برنمی‌دارد هوای تو

دلیل خلقت آدم، نخواهی رفت از یادم

خدا هم در دل من پر نخواهد کرد جای تو

صدایم از تو خواهد بود اگر برگردی ای موعود

پر از داغ شقایق‌هاست آوازم برای تو

تو را من با تمام انتظارم جستجو کردم

کدامین جاده امشب می‌گذارد سر به پای تو

نشان خانه‌ات را از تمام شهر پرسیدم

مگر آن سو تر است از این تمدن روستای تو

یوسفعلی میرشکاک

بخشی از شعر «مولا ویلا نداشت»

... امسال در خیابان ولیعصر

هیچ‏کس مثل خود آقا غریب نبود!

یکروز یک کراواتی سرمایه‏دار

با بنز قهوه‏ای‏اش از جلوی پایم ویراژ داد

و به عبای وصله‏دارم وصله‏های عوضی چسباند.

دیشب جلوی میهمانم تخم‏مرغ آب‏پز گذاشتم

دیشب مادرم با چای و کشمش سر کرد.

او قلبش برای انقلاب می‏تپد

اما وسعش نمی‏رسد یک نوار قلب بگیرد

و من می‏دانم که نوار قلب هم

همه منحنی‏های دردش را نشان نمی‏دهد.

مادرم دفترچه خدمات درمانی ندارد

و همیشه ابوالفضل به دادش می‏رسد ...

علیرضا قزوه

بخشی از شعر «جمهوری گل محمدی»

فردا / با یک زلزله صبح می‌شود

آنگاه پیامبران

با شاخه‌ای از گل محمدی

به دنیا می‌گویند: صبح بخیر!

فردا ما آغاز می‌شویم

فردا جنگلی از پرنده

آسمانی از درخت

و دریایی از خورشید خواهیم داشت

فردا پایان بدی است

فردا جمهوری گل‌محمدی است

سلمان هراتی

غریبانه

یاران چه غریبانه رفتند از این خانه

هم سوخته شمع ما، هم سوخته پروانه

بشکسته سبوهامان، خون‌ست به دل‌هامان

فریاد و فغان دارد دردی‌کش میخانه

هر سوی نظر کردم هر کوی گذر کردم

خاکستر و خون دیدم ویرانه به ویرانه

افتاده سری سویی گلگون شده گیسویی

دیگر نبود دستی تا موی کند شانه

تا سر به بدن باشد این جامه کفن باشد

فریاد اباذرها ره بسته به بیگانه

لبخند سرودی کو سرمستی و شوری کو

هم کوزه نگون گشته هم ریخته پیمانه

آتش شده در خرمن وای من و وای من

از خانه نشان دارد خاکستر کاشانه

ای وای که یارانم گل‌های بهارانم

رفتند از این خانه رفتند غریبانه

پرویز بیگی حبیب آبادی

صبح ظفر

از خوان خون گذشتند صبح ظفر سواران

پیغام فتح دارند آن سوی جبهه یاران

در شط سرخ آتش، نعش ستاره می‌سوخت

خون‌نامه نبرد است آیین پاسداران

در کربلای ایثار مردانه در ستیزند

رزم‌آوران اسلام با خیل نابکاران

در شام سرد سنگر روشن چراغ خون است

ای آب دیده، تر کن لب‌های روزه‌داران

در رزمگاه ایمان با اسب خون بتازند

تا وادی شهادت این قوم سربداران

گلگونه شهیدان با خون گل بشویید

تا سرخ‌تر نماید رخسار روزگاران

ای ابر پر صلابت، آبی ز دیده بفشان

با مرگ لاله طی شد افسانه بهاران

بی‌باوران عالم با چشم دل ببینید

آیینه زمان است این پیر در جماران

نصرالله مردانی

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها