محسن تنابنده با همه کارنامه خوبش چه در بازیگری و طراحی قصه، اما در اولین تجربه کارگردانی و در کلیت فیلم خوبی نساخته است. در ایده شاید ولی نه قصه شاخصی دارد، نه تکنیک منحصر به فردی، نه فرم ایدهآلی دارد نه محتوای محترمی. صدالبته که هدفش صرفا فروش است و انگار آن طور که آمارها میگویند به چیزی هم که خواسته رسیده است. البته اغراق اگر نکنیم «گینس» در بین این همه فیلم شانه تخممرغی سینماها، غنیمتی است و با هر ترفندی هم که شده مخاطب را به سینما کشانده اما میتوانست این جاذبه را محترمانهتر نشان بدهد.
جیبم خالی شده؛ فیلم طنز بسازیم
در سینمای ما گاه تک و توک فیلمهای متوسط مفرحی اکران میشوند اما مگر چقدرند؟ بندرت دیده میشوند شاید سالی یک فیلمِ کمدی داستانگوی خوشقلم! بدبختانه این ژانر شده محل آزمون و خطا و هرکه به قولی از خانه مادرش قهر میکند یا دنبال پول آنچنانی است سراغ این نوع آثار مثلا سرگرم کننده میآید اما به قیمت این که سر مخاطب کلاه بگذارد.
محسن تنابنده بازیگر قابلی است و امتحانش را پس داده، حالا میخواهد در «پایتخت» باشد یا «ندارها» یا «هفت دقیقه تا پاییز». قرار نیست در نقد حرفی از محتوا بزنم وگرنه «گینس» در دیالوگنویسی قابل دفاع نیست چون پر از اگر نگوییم بیادبی دست کم گستاخ گونه است.
مرد همهکاره
تنابنده در اولین تجربه کارگردانی خود همه کاره هست از نویسندگی تا بازیگری. فیلم مثلا کمدی است پس چه چیزی بهتر از همبازی شدن با رضا عطاران که گیشهساز است و جنس بازیاش نیز به «گینس» میخورد.
اسم فیلم مشخص میکند از چه قرار است بگوید. داستان با شترمرغسواری تنابنده شروع میشود و نهایتا اخراج او و برادر متأهلش(عطاران) از کار که هم درگیر دعوا با زنش هست و هم درگیر نیمچه مصرف مواد و ... داستان تا جایی میرود که قرار است با ماجراهایی، این مثلا مهارت او در گینس ثبت شود.
مشکل این است که حداقل یک سوم اول فیلم، داستانش شلخته است و دست و پا میزند؛ نیم ساعتی از فیلم برای داستانگویی، فقط مقدمهچینی میکند و بیننده را در اما و اگر میگذارد کهای بابا پس قصه چیست؟ (روایتگری در اصطبل شترمرغها). شوخیهای بینمک و زننده بازیگران هم که قوز بالای قوز است.
پلهپله تا تلهفیلم شدن
سکانسهای «گینس» با وجود طراحی خوب توسط فیلمبردار و نماهای باز، جالب اما کند جلو میرود. تئاتر که نیست، تله فیلم هم نیست که پلانها این قدر طول میکشند. شاید تا نیمهفیلم، ریتم به سینما اصلا شباهت ندارد. فکر کنید با فیلمی مواجه هستید که زیادی انگار همه چیز آن طبق بداههگویی چند بازیگر است، آنها هم هرچه دوست دارند میگویند؛ زشت و خوب هم که بیخیال!
فیلم «گینس» ظاهر و باطن یکی است یعنی المانچینی نشده که فکر کنیم چون داعیه کمدی دارد پس حتما پراستعاره است یا این که نیش و کنایهای دارد که میخواهد در باطن برخی موضوعات را ابراز کند. واقعا چنین چیزی نیست و همه چیز در سطح پیش میرود. اگر هم باشد قانعکننده نیست.
فیلم شوخی زیاد میکند چه سیاسی و چه خانوادگی ولی زبانش گستاخانه و غیرطنز است وبیشتر به هجو میخورد تا طنازی و نقد. «مرد اونیه که بریزه»، «توی کانکس شما سیما لخت نیست؟!» و ... کجای این دیالوگها نقادی دارد، ما که متوجه نشدیم!
کاریکاتور وسترن
از پرداخت قصه فیلم که بگذریم؛ جالب است که «گینس» دوست دارد شبیه فیلمهای وسترن هم بشود از رنگآمیزی صحنهها گرفته تا موسیقی(نسبتا خوبش) و حتی جادهای بودن فیلم آن هم در بیابان از «گینس» نمایی از فیلمهای وسترن میدهد اما این کجا و آن کجا؟
فیلم گینس نمیتواند از منتقد و فیلمبینها نمره قابل قبولی بگیرد؛ ای کاش کمی مخاطب را جدیتر بگیریم و برای ساختن فیلم کمدی بلد باشیم ایده را تبدیل به فیلمنامه خوب کنیم |
حداقل در ظاهر شاید شبیه شود ولی یک کپیبرداری ساده و بیرمق است که حرف زدن از آن هم محل اعرابی ندارد؛ بالاخره هر گردی که گردو نمیشود. ساختار «گینس» طوری است که ادعای وسترن بودن را از آن توجیه و سلب میکند.
به نظر ایده محسن تنابنده درحد همان سیناپس مانده و قصه تر وتمیزی در پرداخت، از او نمیبینیم نهایتا یک جوک است و چیزی از تنابنده و عطاران همیشگی در «گینس» ثبت نمیشود ؛ در واقع آنها نه جدیاند و نه کمدی تکلیفشان مشخص نیست.
همه چیز برای فروش
ادعای فیلم سرگرمکننده، تبلیغ آنچنانی، دو بازیگر جذاب برای مخاطب، جیب مردم بهبه و چهچه سینمادار و ... نهایتا به گیشه ختم میشود و پول! دو ساعت باید انگار نشست و فیلمی را دید که نهایتا شاید حتی نیم ساعت آخرش، ارزش دیدن داشته باشد.
گفتم نیم ساعت پایانی، بله درست در همین تایم زمانی فیلم است که “گینس» کمی هویت پیدا میکند و تازه یادش میآید که حرف حسابش چیست، اما دیگر دیر است و قابلیت اقناع مخاطب را ندارد. فیلم این قدر روست که نقد کردنش دور از ذهن است؛ چون لایه لایه نیست که بنشینی و کالبدشکافی کنی. محتوایش چکش نخورده و گره و تعلیق ندارد، فرمش هم میتوانست مبتدی نباشد اما هست البته منهای دوربین فیلمبردار و تا حدودی موسیقی(تکرار مکرر).
فیلم با این که دوست دارد داستانکی را چاشنی کار بکند، ولی در عمل قصه گو نیست. این نقص را در بیهویتی کارکترهایش نیز میبینیم که جلوی دوربین ظاهر میشوند اما معرفی، شخصیتپردازی و عاقبتشان ابتر میماند؛ انگار آمدهاند فقط در کنار دو سه بازیگر اصلی بگویند که ما هم هستیم گرچه بودنشان دردی را از قصه دوا نمیکند. قصهاش هم که ایستا و دور تکرار است جز همان طور که گفتیم اواخر فیلم.
یک نکته مثبت
«گینس» با همه ضعفهایش ولی یک خوبی دارد: این که دیگر آپارتمانی نیست، کمی سختی به خودش داده تا در نطفه داستان و در ساخت کمی متفاوت باشد؛ اما چون فیلمنامه ندارد از طراحی و روایتگری قصه عاجز است. همان ایده نوی آن به کما میرود و فدای دیالوگهای دمدستی تنابنده ـ عطاران میشود.
این فیلم نمیتواند از منتقد و فیلمبینها نمره قابل قبولی بگیرد؛ ای کاش کمی مخاطب را جدیتر بگیریم و برای ساختن فیلم کمدی اگر دست به ایده تازه و اقتباس از فرم فیلمهای بیرون میزنیم، بلد باشیم ایده را تبدیل به فیلمنامه خوب کنیم تا روایتگری نخنما و توی ذوقزن از آب در نیاید.
محسن غلامی قلعهسیدی
جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد