این دسته از آثار با توجه به تکیهشان بر قصهگویی، برای مخاطب سرراست و در عین حال باورپذیر به نظر رسیده و شانس بزرگی برای همذاتپنداری با آنها دارند.
از سوی دیگر فیلمنامهنویسان برای خلق داستان فرعی دستشان باز بوده و اغلب آنان را به قصه اصلی گره میزنند و داستانهای مختلف را در آخر به سرانجام میرسانند و عموما از پایانهای باز خودداری میکنند؛ فرمولی قدیمی اما جواب پس داده که بهترین ملودرامهای تلویزیونی کشورمان نیز از آن تبعیت کرده و کمتر با شکست مواجه شدهاند.
یکی از کارگردانهای مطرح اینگونه در تلویزیون، حسین سهیلیزاده است که در یک دهه اخیر مجموعههای موفقی همچون ترانه مادری، دلنوازان، دختران حوا و آوای باران را روانه آنتن کرده و توانسته با طیف وسیعی از مخاطبان ارتباط برقرار کند.
او نیز به سیاق اشاره شده در بالا قصهگویی را در اولویت قرار داده و با استفاده از چند داستانک فرعی و گره زدن آن به داستان اصلی کارش را پیش برده و به پایان میرساند.
سهیلیزاده در شبهای قدر ماه مبارک رمضان سریال پنج قسمتی نیاز را روی آنتن شبکه یک سیما فرستاد که تقریبا تمامی مولفههای ملودرام را با خود دارد.
این مینیسریالها که در شبکههای تلویزیونی کشورمان آنچنان که باید جا نیفتاده، شیوه مناسبی برای روایت داستانهایی است که گستردهتر از یک فیلم تلویزیونی بوده و در عین حال مصالح لازم برای تولید یک مجموعه بالای ده قسمت را هم ندارند.
به همین خاطر هم نویسندگان این مجموعه به شکلی فشرده اطلاعات خود در رابطه با قصه و شخصیتهای محوری را در همان دو قسمت نخست داده و در قسمتهای بعد به گرهافکنی و رمزگشایی پرداختهاند. پیمان پس از ورشکست شدن همراه همسر جوان خود (کمند) از سوئد به ایران بازگشته و به خانه پدری خود میروند. مادر خانواده که دختر دیگری را برای پیمان در نظر داشته با کمند رفتار خوبی نداشته و تنشهایی را به وجود میآورد.
در قسمت نخست سعی شده تا به کمند خصوصیاتی مثبت داده شود و مخاطب با او احساس نزدیکی کند. دلیل این امر نیز زمینهچینی برای غافلگیر کردن مخاطب در قسمتهای بعدی با رو کردن لایههای دیگر این شخصیت است که در تضاد کامل با فرم اولیهاش قرار دارد. کمند شخصیتی خاکستری است که برای رسیدن به ثروت همسر سابقش از طریق حضانت دخترش (نیاز)، وارد ایران شده و پیمان هم کوچکترین خبری از نقشه او ندارد. پروسه تبدیل این شخصیت با توجه به کوتاهی زمان کار تقریبا بخوبی طی شده و تا حدود زیادی باورپذیر جلوه میکند. در کنار او دخترعمویش (سمیرا) قرار داده شده که بخوبی جبهه شر داستان را تقویت کرده و به تقابل میان آنها و پدر و مادرخوانده نیاز و همچنین عمه نیاز جلوه خوبی بخشیده است.
در عین حال شغلی هم که برای سمیرا انتخاب شده (سقط جنین غیرقانونی) کمک فراوانی به شکلگیری این شخصیت و برجسته کردن نقاط تاریک موجود در آن کرده است. محسن و حدیث هم که نیاز را بزرگ کردهاند، تیپهای آشنای همیشگی مجموعههای تلویزیونی هستند که از صفات اخلاقی خوبی برخوردار بوده و مخاطب را نسبت به خویش به همذاتپنداری وامیدارند.
از بین این دو محسن متقاعدکنندهتر از کار درآمده و لایههای بیشتری به لحاظ شخصیتی دارد تا حدیث که صرفا روی خصلت مادرانهاش تاکید شده است.
در قسمت پایانی که طی آن حضانت نیاز به عمهاش واگذار میشود، شکل بازگشایی گرهها تا حدود زیادی با توجه به درگیری کمند و دخترعموی زندانیاش قابل حدس بوده و این امر به این بخش مهم و کلیدی لطمه وارد کرده است.
سهیلیزاده در قیاس با مجموعههای پیشین خود در نیاز ضعیفتر عمل کرده که بخش مهمی از آن به مینیسریال بودن این مجموعه بازمیگردد که دست این کارگردان خلاق و مخاطبشناس را در بسط و گسترش داستان بسته است.
سهیلیزاده در انتخاب بازیگران نیاز هم به سمت کلیشهها رفته و بازیگران خود را با توجه به آنها برگزیده که گاه جواب داده و گاه به نتیجه نرسیده است. شهرزاد کمالزاده در نقش کمند خوب ظاهر شده و نوسانهای موجود در این شخصیت را به شکل مطلوبی به نمایش گذاشته است. همینطور حدیث میرامینی که با وجود کلیشهای بودن نقشش، آن را متفاوت از کار درآورده است. اما پندار اکبری و پوراندخت مهیمن در ایفای نقشهای پیمان و مادرش با توجه به همان کلیشههای اشاره شده موفق نبودهاند.
محمد جلیلوند - قاب کوچک (ضمیمه شنبه روزنامه جام جم)
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد