در هر دوره از زندگی، اعم از دوره جوانی تا میانسالی و پیری، آدمهای زیادی احساسی نزدیک به عشق را تجربه میکنند و با شادیها و عذابهای آن آشنا میشوند. حتی در کشور خودمان آدمهایی بوده و هستند که به سبب تعلقی که به احساس عشق پیدا کردهاند، مانند عرفا و صوفیان و به تقلید از شعرای کهن فارسی، دلیل خلقت جهان و جوهره زندگی را عشق دانستهاند، اینها در واقع آنقدر از عشق ایدهآل سازی میکنند که آن را تبدیل میکنند به همه چیز و هیچ احساس یا علتی عقلانی و معنوی را فراتر از عشق نمیبینند که در مرکز جهان قرار گیرد. از نگاه آنها، عشق بهترین بهانه برای پیدایش جهان است.
عشق قلمرویی فتح نشدنی
با این همه عزت و احترامی که بشر برای عشق قائل است؛ با این همه تجربه و خاطرهای که عشق از وجود خود برای انسانها به جا میگذارد؛ با این همه تخیلی که عشق در تولیدات هنری، ادبی و فکری بشر جاری کرده است؛ با این همه حرفی که هر کس در گوشهای درباره عشق میگوید و چون تجربهای به دیگران منتقل میکند، باید گفت که عشق همچنان احساسی تسخیرناپذیر در زندگی بشر است؛ احساسی فتح نشده و غیرقابل تسلط که گاه با گذر عمر و تجربههای هر چه بیشتر، انسان احساس میکند کمتر و کمتر درباره آن میفهمد و بسیار اندک توان کنترل آن را دارد. عشق احساسی است که در رابطه شکل میگیرد، رابطه بین عاشق و معشوق و قابل دیدن و نشان دادن نیست، تصویری ندارد، اما حضوری مؤثر و دگرگون کننده در دو طرف رابطه دارد، آنچه ما میبینیم علت به وجود آمدن عشق نیست، تا بتوانیم فرآیند عشق را دست کم درون خودمان به شکلی دقیق بفهیم، آنچه درک میکنیم در بهترین شرایط و خودآگاهترین حالت، نتایجی است که به واسطه به وجود آمدن غریب و غیر قابل توصیف عشق، در درون و رفتار ما ایجاد می شود.
عشق همچنان احساسی تسخیرناپذیر در زندگی بشر است. که گاه با گذر عمر انسان احساس میکند کمتر و کمتر درباره آن میفهمد و بسیار اندک توان کنترل آن را دارد |
اما این تسخیرناپذیری سبب نشده است فیلسوفان و متفکران بزرگ جهان در باب ماهیت و چیستی عشق، به عنوان امری پر اهمیت و پیچیده به تأمل نپردازند. پس از این که عشق برای قرنها در تسخیر ادیبان، نویسندگان و هنرمندان بود و در رمان ها، فیلمها و سریال ها، خواندنی و دیدنی شده بود، امروز بسیار بیشتر از گذشته فیلسوفان با روایتهایی ملموس و نزدیک به زندگی هر روزه و تجربه همگانی عشق، در پی یافتن معنا و چیستی عشق هستند.
برای بشر قرن بیست و یکم با دو انقلاب صنعتی و زندگی در جهانی پیشرفته و توسعه یافته، تحقیر آمیز است که تا این حد نسبت به یکی از همیشگیترین و مهمترین احساسات خود و یکی از مهمترین روابطی که میتواند تجربه کند، ناآگاه و جاهل باشد. شاید همین جهل تاریخی و کهنه است که تا این حد فیلسوفان را به تکاپو انداخته تا عشق را از حاشیه تفکر خود بیرون بیاورند و به متن فلسفه ورزی معاصر بکشانند. آلن بدیو، مارتا نوسبام، رابرت نوزیک، لارنس تامس و... فیلسوفان بزرگی در زمانه ما هستند که تامل درباره عشق را از اصلیترین پروژهها و دغدغههای کاری و تحقیقی خود قرار دادهاند، تا به پرسشهای دقیق تر و پاسخهای بیشتری درباره این احساس دست پیدا کنند.
حفظ گوهر عشق
آلن دوباتن یکی از همین فلاسفه است که تلاش کرده با نزدیک شدن به زندگی روزمره، تجربیات ملموس و واقعی افراد را از عشق و فرآیندی که بیشتر آدمها در رابطهای عاشقانه سپری میکنند، مورد تأمل قرار دهد و به حقایقی مهم در مقاطع مختلف این رابطه دست یابد؛ حقایقی که ضمن آشکار شدن در بیان و تأمل دوباتن، به نوعی راه و رسم عشق ورزیدن را هم میآموزانند. کتاب جستارهایی درباب عشق نوشته دوباتن، با ترجمه خوب گلی امامی که توسط انتشارات نیلوفر بتازگی به چاپ رسیده است، تنها احساسات و لحظات به ظاهر ناشناخته و مخفی عشق را شناسایی و آشکار نکرده، بلکه کمکی است به این که رفتار بهتری برای حفظ و نگهداری عشق داشته باشیم و از مخاطرات و ناملایمات عشق بیشتر محفوظ بمانیم. کتاب دوباتن نه رمان است، نه فلسفه محض، نه روانشناسی است و نه راهنمایی عملی برای عاشقیت، اما در واقع همه اینها هست.
چرا عقل مقدم بر عشق است؟
عشق برای برخی یک خاطره است، خاطرهای که یک بار در زندگی فرد اتفاق میافتد، اتفاقی که یا به وصل میرسد یا خیر. اما برای برخی دیگر، عشق یک سبک زندگی است. این دست افراد، که البته تعدادشان متاسفانه زیاد نیست، با عشق زندگی میکنند، معشوق آنها، آنقدر برایشان عزیز است که نه با وصال و نه با فراق از دل آنها بیرون نمیرود. عشق به زندگی این دسته افراد، رنگ خاصی میبخشد. اما چرا امروز با اینکه افراد بیش از نسلهای قبل دارای تجربههای عاشقانه هستند، کمتر از قبل شاهد زندگی عاشقانه هستیم؟
شاید این پدیده به این علت است که امروز افراد از روی عشق و احساس تصمیم میگیرند، ولی بعدها میخواهند با عقل با شریک زندگی خود، زندگی کنند. به عبارت دیگر اگر پیشتر افراد با معیارهای عقلانی همسر خود را انتخاب میکردند و بعدها با عشق و علاقه و احساس یک عمر در کنار یکدیگر زندگی میکردند، امروز شاهد عکس این فرآیند هستیم. متاسفانه در بسیاری از موارد، زوجهای امروزی بدون در نظر گرفتن تفاوت طبقاتی و ظاهری و سن و سال و تناسب میزان تدین و... و از روی احساسات عاشق یکدیگر شده و تصمیم به ازدواج میگیرند، ولی بعدها به جای اینکه یک عمر با عشق و علاقه در کنار یکدیگر زندگی کنند، همواره به این میاندیشند که آیا تصمیم من برای ازدواج با همسرم، عاقلانه بود؟!
علیرضا نراقی
اندیشه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد