امیرسلیمانی از خانوادهای هنرمند به دنیای بازیگری روی آورده است. فرزند سعید امیرسلیمانی و برادر کمند امیرسلیمانی است.
متولد سال 1355 در میدان توحید تهران است و در فیلمهای سینمایی «اخراجیها»، «مردان مریخی زنان ونوسی»، «چک»، «نان، عشق، موتور1000» و... و سریالهای «پاورچین»، «مرد دو هزار چهره»، «من یک مستاجرم»، «شبی از شبها»، «مسیر انحرافی»، «تبریز در مه»، «نرگس» و... بازی کرده است. حالا نیز در نقش اسدالله علم در سریال «معمای شاه» ایفای نقش میکند.
بعد از سریال «در حاشیه» کار تلویزیونی تازهای از شما ندیدیم. این روزها درگیر چه پروژهای هستید؟
در تئاتر «شام آخر» به کارگردانی عارف لرستانی بازی میکنم که نمایشنامه آن را فرهاد آئیش نوشته است. وقتی مجموعههای تلویزیونی در حال ساخت تعدادشان کم است، ناچار به کمکاری میشویم.
چند سالی است چهرههای سینما و تلویزیون به تئاتر گرایش بیشتری پیدا کردهاند. شما هم به خاطر کمکاری به تئاتر روی آوردید؟
نه. من به این خاطر به تئاتر بازنگشتم. هرچند این کمکاری هم بهطور کلی در این گرایش بیتاثیر نیست، اما من دوست دارم که سالی یکبار تئاتر کار کنم.
با این وجود از بازیگرانی نیستم که وقتی به یک عرصه وارد میشوم مدتها در آن باقی بمانم. مثلا سال گذشته در تئاتری بازی کردم و امسال هم دوباره نقش تازهای در این مدیوم پذیرفتم.
چرا چنین نگرشی ندارید؟
نمیدانم شاید بیش از حد لوس هستم و زود خسته میشوم. (با خنده)
آیا به این تفکر در سالهای متوالی پایبند هم بودهاید؟
من پیش از سال گذشته که نمایش کار کردم، 13 سالی بود به دلایلی در تئاتر بازی نکرده بودم.
میتوانید دلایل آن را بیان کنید؟
بله. حدود 9 سالی کاملا خودخواسته در تئاتر فعالیت نکردم. زیرا بعضی از تئاتریها در آن دوران فکر میکردند که این عرصه میراث پدریشان است و کسی حق ورود به آن را ندارد.
در حالی که من نمایش خوانده بودم و نمیتوانستم درک کنم چرا کسانی که روی صحنه بازی میکنند یا در ردیفهای جلو به تماشای یک نمایش مینشینند مانند کسانی رفتار میکنند که برای تماشای یک فوتبال به استادیوم میروند.
انگار بازیگری مثل موجی است که بازیگر را ناخواسته به سمت و سوهای مختلفی میکشاند و خیلی هم از آن گریزی نیست.
میتوان گفت اینطور است. زیرا هیچوقت بازیگر به آسایش مالی نمیرسد تا بتواند خودش تصمیمگیرنده باشد.
وقتی موضوع گذران زندگی مطرح است گاهی باید به نقشهایی هم که چندان باب میل نیست هم آری گفت.
تئاتربین هم هستید؟
نه. آنطور که همه کارها را ببینم، اما اگر بشنوم تئاتری خوب است به تماشایش میروم.
آخرین نمایشی که دیدید؟
پپرونی برای دیکتاتور.
سینما هم میروید؟
بیشتر دیویدی فیلمها را میخرم.
چرا؟
مهمترین علت سینما نرفتن من این است که برای تماشای یک فیلم در شهر شلوغی مثل تهران باید دو ساعت در ترافیک ماند، یک ساعت وقت صرف پیدا کردن جای پارک کرد و بعد 90 دقیقه به تماشای یک فیلم نشست!
در واقع شما زمانی مشغول دیدن فیلم میشوید که دیگر تمرکزی بر خود فیلم ندارید. ضمن این که در خود سالن سینما هم باید صدای قرچقرچ چیپس خوردن بغلدستیتان را هم تحمل کنید یا پچپچهای آن دیگری که تلفناش زنگ خورده است و با صدایی که به نظر خودش آرام است به نفر پشتخطی میگوید در سالن سینما هستم و بعدا زنگ میزنم!
به نظر میرسد برای فیلم دیدن عادتها یا آداب خاصی دارید؟
بله. معمولا عادت دارم که فیلمهای سینمایی را از ساعت 12 شب به بعد میبینم. زیرا میدانم آن زمان میتوانم بر داستان تمرکز کنم و موبایلم زنگ نمیخورد.
بهترین فیلمی که اخیرا دیدید چه نام دارد؟
از میان ایرانیها «نهنگ عنبر» که اتفاقا این بار آن را در سینما دیدم.
از میان فیلمهای خارجی چطور؟
«شلاق» و «تئوری هیچ چیز» که از اسکاریها هستند.
آیا در بازیگری از کسی الگو میگیرید؟
نه. الگویی ندارم.
بازیگر مورد علاقهتان چه کسی است؟
پرویز پرستویی را بسیار دوست دارم.
مشخصا یک کاراکتر یا مجموعه نقشهایشان؟
او در«آژانس شیشهای»، «مارمولک» و «لیلی با من است» فوقالعاده بود. این نقشها با هم تفاوتهای زیادی دارند. بنابراین بازی او را میپسندم.
انتخاب دیگری هم دارید؟
معتقدم اکبر عبدی از آن بازیگرانی است که شاید هر 400 سال یکبار تکرار شود. جمشید مشایخی و فاطمه معتمدآریا را نیز بسیار دوست دارم.
در حوزه طنز چطور؟
رضا عطاران و مهران مدیری، اما نه به این معنا که از این افراد الگوبرداری کنم. یادم است یکبار بچه بودم که به همراه پدرم در خیابان یکی از مجریان تلویزیون را دیدیم و او به پدرم گفت من شما را الگوی خودم قرار دادهام.
پدرم هم به او گفت: من هم چارلی چاپلین را الگوی خودم قرار داده بودم و به اینجا رسیدم! بنابراین نهایت موفقیت در الگوبرداری نزدیک شدن به یک بازیگر است که خودش هست و دیگر ضرورتی به داشتن بدل ندارد.
ایدهآل شما در عالم بازیگری چیست؟
من از کودکی در خانوادهای هنرمند تربیت شدم، شرایط آنها را دیده بودم و وقتی تصمیم گرفتم بازیگر شوم، میدانستم که شاید نتوان در این عرصه به ایدهآل هم رسید.
با این حال ایدهآل خودم را در سطحی پایینتر تعریف کردم تا راحتتر به آن برسم.
ایدهآل برای شما چه تعریفی دارد؟
دوست دارم همیشه نقشها و آثاری را که دوست دارم، بازی کنم. گاهی ممکن است از جانب من این ایدهآل تحقق نیافته باشد و گاهی هم از جانب کسانی که به من پیشنهاد کار میدهند.
اما این طرف یا آن طرف فرقی نمیکند. هنوز ایدهآل اتفاق نیفتاده است.
بهترین نقشی که بازی کردید چیست؟
نقش ارشک در «نان، عشق، موتور 1000»، نقش مجید در سریال «نرگس» و نقش مراد در تلهفیلمی که بهرنگ توفیقی آن را کارگردانی کرده بود.
از میان این سه انتخاب دو انتخاب از میان نقشهایتان جدی هستند. فکر میکنم این نقشها را برخلاف جریان عمده کاریتان بیشتر دوست دارید؟
باید بگویید جریانی که مرا با خود برد. (با خنده) من نقشهای طنز و جدی را از شروع فعالیتم بهطور همزمان دنبال میکردم.
بعد از «نان عشق موتور 1000» با معرفی پیمان قاسمخانی به سریال «پاورچین» دعوت شدم، بعد از آن در«شبی از شبها» و «نرگس» بازی کردم و نقشهای جدی دیگری هم پیشنهاد داده شد اما از مقطعی به بعد دیگر بیشتر پیشنهادهایم در حوزه طنز بود.
یعنی دوست دارید دوباره به ژانر جدی برگردید؟
بله، اکنون تمایل دارم یک نقش کاملا منفی بازی کنم.
متولد کدام شهر هستید؟
تهران.
کدام منطقه از پایتخت؟
میدان توحید.
به محله قدیمیتان هم سر میزنید؟
خانم الهه رضایی را یکبار دیدم و به ایشان گفتم خواهش میکنم مراقب خودتان باشید، زیرا از کودکی ما تنها شما باقی ماندهاید! متاسفانه از کودکیهایمان چیزی نمانده است.
چهره شهر تغییر کرده، خانههای قدیمی برج شدهاند. گاهی از محله قدیمیمان رد میشوم، اما فکر میکنم تنها آسفالت آن یادگار گذشته است. متاسفانه کوچههای خلوتی که در آن فوتبال بازی میکردیم خیابان شده و دیگر جای راه رفتن در آنها نیست.
نام معلم سال اول دبستان را یادتان هست؟
بله. خانم مخبری.
درسخوان یا شاگرد زرنگ کلاس بودید؟
تا سوم راهنمایی بله. اول دبیرستان درسم بسیار بد بود و بعد از آن دوباره درسخوان شدم، اما نه مثل قبل.
یعنی چقدر؟
تجدید را همیشه در کارنامهام داشتم. (با خنده) خدا را شکر که دانشگاه هم رفتم و تحصیلاتی دارم.
بازیگری را به پیشنهاد خانوادهتان انتخاب کردید؟
من ابتدا موسیقی را بهطور جدی دنبال میکردم. دف و تنبک مینواختم. در دانشگاه هم رشته موسیقی را انتخاب کردم، اما نمیدانم چرا جواب کنکورم، قبولی در گرایش بازیگری بود!
چطور بازیگر حرفهای شدید؟
ابوالحسن داوودی میخواست «نان، عشق، موتور 1000» را بسازد قبل از آن هم با او در تلهتئاتری همکاری کرده بودم. از من خواست تا برای بازی در فیلمش تست بدهم.
متنی به من داد و چند خطی که از فیلمنامه را خواندم، گفت بس است. با خودم فکر کردم که حتما در تست رد شدهام، اما دو روز بعد برای بستن قرارداد با من تماس گرفتند.
بهترین دوستتان کیست؟
حمیدرضا پگاه که از 14 سال پیش در سریال شبی از شبها همبازی بودیم و رفاقتمان شروع شد. البته دوستان زیادی دارم، اما با حمیدرضا آنقدر دوست هستم که پدرم او را پسر خودش میداند.
خیلی از کمدینها در زندگی شخصی آدمهای جدی هستند. شما هم مثل آنها به اصطلاح دیر یختان آب میشود؟
من اصولا هیچوقت یخ نمیبندم. گاهی هم در جمع تبخیر میشوم. (با خنده) نمیدانم آدم طنازی هستم یا نه، اما حواسم هست هیچوقت غم خودم را به دیگران منتقل نکنم.
زیرا آدمها خودشان مشکلات زیادی دارند. بنابراین حتی در شرایط سخت هم اگرچه کمتر اما میخندم. پیش آمده حتی چند ماهی درگیر یک مشکل باشم، اما یکبار هم با کسی آن دغدغه را مطرح نکنم.
این روزها درگیر لیگ خنداننده برتر برنامه خنداونه هم هستید. آیا خاطراتی که تعریف میکنید برگرفته از ماجراهایی واقعی است؟
بله. برای من این ماجراها اتفاق افتاده است. نه علاقهای به ساختن ماجرا دارم و نه تبحری در این کار. اما گویا یکی از خاطراتم آنقدر برای مردم دور از ذهن بود که در خیابان از من واقعی بودن یا نبودن آن را میپرسیدند.
کدامیک؟
آقا منوچهری که چهار بار تا دم مرگ رفته و زنده شده است.
رکسانا قهقرایی - قاب کوچک
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد