او پیشتر و به خاطر بازیهای زیبایش در فیلمهایی چون در بارانداز، اتوبوسی به نام هوس و پدرخوانده به چنان جایگاه رفیعی در عرصه بازیگری دست یافته بود که علاقهمندانش ترجیح میدادند او را همواره در قامت یک بازیگر تراشیده و ورزیده مسلط بر نقش به یاد آورند تا بازیگر کهنسال و چاق و خودویرانگر در یکی از ویدئوکلیپهای مایکل جکسون.
از اینرو و از یک منظر دیگر دوستتر میداریم مثلا زیبارویان درعین حال کاربلد در بازیگری همچون آلن دلون، مارچلو ماسترویانی، سوفیا لورن و بریژیت باردو را با نقشآفرینیهایشان در اوان جوانی و دوران اوج کارنامهشان به یادآوریم و نه با فیلمها و نقشهای نهچندان موفق متاخر. آیا نسبتی است میان بالا رفتن سن و افت سطح کیفی کارنامه بزرگان؟ اینجا با پاسخ چندان صریح و شفافی روبهرو نیستیم، چرا که نامدارانی چون مارتین اسکورسیزی، کلینت ایست وود، وودی آلن و دیگرانی هستند که حتی هنوز و در سنین بالا نیز کارنامه قابل دفاعی دارند، هرچند ممکن است آثارشان با دوران اوج کارنامهشان فاصله داشته باشد.
به هرحال این که انتظار داشته باشیم ستارهها و فیلمسازان مورد علاقه ما همواره در اوج باشند، توقعی عبث و محال است. قیاس معالفارق و نادرستی است، اما حتی ستارههای ورزشی هم به نسبت سالهای حیاتشان دوره حرفهای کوتاهمدتی دارند و از پله و مارادونا مدتهاست دیگر توقع حضور در میادین فوتبال و آن هنرنماییهای ناب و با طراوت دوران بازیگریشان را نداریم. پس چطور در دل آرزو میکنیم مثلا داریوش مهرجویی یا مسعود کیمیایی هنوز مانند سالهای دور جوانی در میادین سینما فعالیت کنند؟
نبوغ مهرجویی
راستش از جنبهای دیگر به تماشاگری که طی سالها از آبشخور نبوغ مهرجویی نوشیده حق بدهید که نگران خشکیدن این چشمه جوشان و جایگزینی ناخواسته نوشیدنیهای غیرمجاز مضر به جای خنکای گواراترین آب باشد. مخاطبی که با مش حسن گاو، آقای هالو، تقی پستچی، حمید هامون، بانو، سارا، پری، لیلا و میم درخت گلابی خو گرفته و زندگی کرده، چگونه میتواند با شخصیتهای شنگول و غیرجذاب فضای هپروتی و نامتعادل آسمان محبوب، نارنجی پوش، چه خوبه که برگشتی و اشباح اخت شود و انس بگیرد؟
به گواه تاریخ سینمای ایران مهرجویی دستکم با خلق هفت شخصیت برجسته، بیشترین کاراکترهای ماندگار سینمای ما را بهوجود آورده است و این در سینمایی که برخی کارگردانها در طول فعالیتی چند دههای حتی یک شخصیت جذاب و درست و حسابی در فیلمهایشان ندارند، موقعیت و جایگاهی منحصر بهفرد است. اما چه شد که مهرجویی جاده خوشبختی و ماندگاری و موفقیت را از جایی به بعد با راهی خاک و خلی که کم از بیراهه نداشت، تاخت زد و به مسیری رفت که تشخیص مهرجویی خلاق و با طراوت گذشته درآن سخت و درپارهای مواقع ناممکن مینماید؟ این تغییر رویکرد را باید به حساب چه بگذاریم؟ آیا ما بیش از حد گذشته بازیم و اهل نوستالژی و هرآنچه مربوط به قدیم را برصدر مینشانیم و با بیاعتنایی پشتمان را به تغییرات و زمانه نو میکنیم یا نه، واقعا فیلمساز محبوب ما را چیزی میشود در این دوران تازه؟ مهرجویی را چه شده که عامدانه به چنین خودویرانگری و تخریبی دست میزند و با پاککنی قوی و موثر به جان ذهنیت و خاطره خوش ما از فیلمهای شاخص قدیمیاش افتاده و با سماجت در پی زدودن و پاک کردن آنهاست و غرولندها و حسرتها و وااسفا گفتنهای ما و نقدهای بیرحم و گاه عتابهای مبتنی بر نفرت و توهین برخی منتقدهای انتقامجو را به جان خود میخرد و مصرانه تصمیم گرفته چهرهای دیگر از داریوش مهرجویی برای ما ترسیم کند؟ یا او انسان بیخبر از همه جایی است که خود کارنامه غبطهبرانگیزش را در نسیانی ناخواسته از یاد برده است و واقعا نمیداند کیست و چه میکند؟ اما ظاهرا مهرجویی همان است که بود. دستکم جسماش همان است. گیریم سالخورده تر و ذهنش هم حاوی همان اندیشه و تفکری است که در سالهای دور خروجیهای ارزشمندی داشته؛ ضمن این که استاد در سالهای اخیر و در اظهارنظرهایی متعدد از کارنامه و فیلمهای متاخرش بشدت دفاع کرده و مخالفان مرثیه خوان فیلم هایش را با جانورانی بارکش همسان دانسته است.
تغییر سبک معنادار
بنابراین ظاهرا باید مهرجویی را تا اطلاع ثانوی و شاید تا همیشه در حال خوش به زعم خودش و حال ناخوش به باور برخی منتقدان به همین شکل کنونی بپذیریم و توقع بازگشت او به فیلمهای گذشتهاش را نداشته باشیم. خوب هم که نگاه میکنیم، تفکر مهرجویی و نگاهش به جهان هستی تفاوتی با قبل نکرده و او تنها قالب و شیوه روایتیاش را تغییر داده و از بیانی فلسفی به اجرایی ساده و سرخوشانه رسیده است. طرز تلقی او حتی در فیلمبرداری و تدوین هم بروز کرده و به جای میزانسنهای خطکشی شده و دکوپاژ معنادار گذشته اش، شاهد سیالیت و روانی در تصاویر هستیم. اتفاقا این تغییرسبک ـ چه ناخواسته و به اقتضای سن و سال و نگاهی بیتکلف به هستی و چه بر اثر توقیف فیلم سنتوری و یکی دو فیلم دیگر و لجبازی با خود، دیگران و مسئولان فرهنگی و هنری باشدـ نشان از جسارت استاد دارد و اگر با بهرهگیری از فیلمنامههایی جذاب و شخصیتهایی درست نوشته شده همراه شود، حتی در همین وضع به نتایج درخشانی منجر میشود. اما مشکل اینجاست که این نوآوری و رهایی و تغییر رویه به دلیل خرده اشکالات و چه بسا عمده ایراداتی اساسی هنوز به بار ننشسته و مهرجویی در مسیر جدید سینماییاش به ساخت فیلمی کامل نایل نیامده است. آثار این سالهایش گاه لحظات و سکانسهای خوبی دارند، اما در کلیت فاقد پیوستگی جذاب و قابل اشارهای هستند و عیش تماشاگر را کامل نمیکنند. با این حال دلبستگان سینمای خوب مهرجویی و آنها که با فیلمهای ماندگار این فیلمساز خاطراتی فراموش نشدنی دارند، هنوز امیدوار و منتظر رو کردن تکخال دیگری از استاد هستند. آنها بدون این که مهرجویی بشنود و ناراحت شود، زیرلب و برای خلق دوباره فیلمها و شخصیتهایی بیهمتا توسط او این حرفهای هامون را زمزمه میکنند: خدایا یه معجزه. برای منم یه معجزه بفرست. مث ابراهیم. شاید معجزه من یه حرکت کوچیک بیشتر نباشه. یه چرخش، یه جهش، یه این طرفی، یه اون طرفی.
علی رستگار
فرهنگ و هنر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد