او اما از این تصمیم خشنود است و به خانواده سپرده که اگر مرگ مغزی برای او نیز تکرار شد، بهجز اهدای اعضا به چیز دیگری فکر نکنند. تصمیم شجاعانه خانواده امیرشکاری حالا کل فامیل را تحتتاثیر قرار داده و خیلیها را به دریافت کارت اهدا ترغیب کرده. ناهید محمدی دلش به همینها خوش است، به این که اگر فرزند او درجوانی پرکشید، اما جوانهای دیگری با اعضای بدن او زندهاند؛ حیات زیبای یک انسان پس از مرگش.
محمدمقدم امیرشکاری، فرزند شما 9 سال است مرگ مغزی شده و به رحمت خدا رفته، گویا شما باعث ساز اهدای عضو او بودهاید.
بله، وقتی پسرم مرگ مغزی شد با شوهرم صحبت کردم که اعضای بدنش را اهدا کنیم، انگار خدا به دلم انداخت که چنین تصمیمی بگیرم.
یعنی از قبل برنامهای برای اهدای عضو نداشتید یا با این مقوله آشنا نبودید؟
چرا سالها قبل از مرگ محمد با هم دراین باره صحبت کرده بودیم و من به دو فرزند و شوهرم گفته بودم اگر روزی مرگ مغزی شدم حتما اعضای بدنم را اهدا کنند.
واکنش محمد به تصمیم شما چه بود؟
خیلی استقبال کرد و بعد از آن همیشه میگفت اگر روزی مرگ مغزی شدم حتما اعضایم را اهدا کنید.
محمد چند سالش بود که این اتفاق برایش افتاد؟
38 سال. روز حادثه او با همسرش از مشهد به سمت تهران میآمد که در مسیر، یک پل نیمه کاره باعث شد او به لاین مقابل منحرف شود و با خودرویی که از روبهرو میآمد تصادف کند. در این تصادف پنج نفر از آن خودرو زخمی شدند به علاوه عروسم، و محمد هم که مرگ مغزی شد.
خیلی از افرادی که در موقعیت شما قرار میگیرند نمیتوانند مرگ مغزی عزیزشان را باور کنند، شما با این قضیه راحت کنار آمدید؟
بله، مرگ مغزی او را خیلی زود باور کردم، از همان شب اول.
عروستان چطور، او هم بابت قبول مرگ مغزی و هم موافقت با اهدای عضو؟
او هم مخالفتی نداشت و مرگ محمد را پذیرفته بود. فقط دخترم کمی مخالفت میکرد چون تنها برادرش بود (البته دخترم الان از طرفداران اهدای عضو شده و کارت اهدا نیز دریافت کرده)، اما بالاخره همه رضایت دادیم و من و همسرم فرمها را امضا کردیم. ما معتقد بودیم محمد پیش خدا میرود که جای خوبی است . ازآن لحظات فیلم هم داریم که محمد روی تختخواب است.
در آن لحظات چه احساسی داشتید؟
راضی بودم، اما ناراحت.
وقتی دستگاههای تنفس را از محمد باز میکردند چطور؟
ناراحت بودم و آرام آرام اشک میریختم. یادم هست یک روز جمعه بود که قرار شد اعضای بدن محمد را خارج کنند که قلبم بدجوری ریخت، به خواهرم گفتم میدانم الان دارند اعضای بدن محمد را درمیآورند.
کدام اعضای بدنش اهدا شد؟
قلب، کلیهها و کبد.
میدانید هر کدام از این اعضا به چه کسانی داده شده؟
قلب محمد الان در سینه یک خانم جوان است که نمیشناسمش . یک کلیه هم به خانمی در کرج داده شده که نمیشناسمش، اما کلیه دیگرش به آقایی اهدا شد که الان با هم رفت و آمد داریم. او مرتب به من زنگ میزند و وقتی مادر جان خطابم میکند، لذت میبرم، انگار محمدم با من حرف میزند.
تا به حال خوابش را دیدهاید؟
فقط یک بار، دیدم مشغول تدارک مقدمات یک مهمانی هستم که محمد مقداری پول به من داد و گفت این را هم خرج مهمانی کن. اما فامیل و دوستان زیاد خوابش را میبینند. خواهرش هم زیاد خواب او را میبیند، اغلب نشسته در یک باغ. محمدم از بچگی دست و دلباز بود و همه چیزش را با دیگران قسمت میکرد. از خدا ممنونم که پسرم را به این طریق پیش خود برد چون همه ما رفتنی هستیم و چه بهتر که مثل محمد پیش خدا برویم.
حتما میدانید که هنوز خیلی از مردم با اهدای عضو مخالفند و حاضر نمیشوند مرگ مغزی عزیزی را باور کنند، حرف شما به این افراد چیست؟
من معتقدم هر انسانی که متولد میشود قسمتی دارد و سرنوشتی که خدا برایش رقم زده، یعنی مقدر شده که هرکدام ازما به چه طریقی از دنیا برویم . پس اگر کسی دچارمرگ مغزی میشود مقدر بوده و نباید بگذاریم اعضای بدنش بیهوده زیرخاک بپوسد، اعضا و جوارح ما امانت خدا در بدن ما هستند. از مردم خواهش میکنم باور داشته باشند که اهدای اعضای یک عزیز برای زندگی بخشیدن به عزیز دیگران آرامش به همراه دارد، همانطور که من سالهاست احساس آرامش میکنم.
مریم خباز
جامعه
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد