هر که درگه حسین را شناخت، سوار سفینه نجاتش شد. تاریخ و روایتهای گوناگون نشان میدهد که کشتی نجات در توفان پرتلاطم یزیدیان در تنگهها و تنگناها و باریکههای تلخ تاریخ در لحظاتی ایستاد و مسافرانی نهچندان خاص سوار این کشتی شدند. فیلمنامه زیبای شب دهم نشان میدهد در عصری که نمایش فتوت تاریخی حسینی ممکن نیست، قماربازانی از جنس حیدرخوشمرام سوار کشتی نجات حسین(ع) میشوند.
فتوای قمارباز رو قمارباز باس بده. عشقم یه جور قماره. عاشق دلسوخته ترسی از قمار ندارد. مگر میتوان دیالوگهای حیدر خوشمرام را در شب دهم فراموش کرد؟ سالهای حکومت رضاخان میرپنج، خانوادهای قجر به گوشه دنج خود خزیدهاند و دلخوش ایامی هستند که قدرت و ثروت را در کف داشتند. حیدرخوشمرام، از قماربازان همان عصر در کمین اموال قجری برمیآید، اما قجرزاده مؤنث دل از کف او میبرد.
حیدر در پس دزدیدن دل دخترک برمیآید، اما دخترک به رسم ایام قدیم شرط میکند که اگر اجرای 10 شب تعزیه محرم در ملأعام تحقق یابد، تسلیم عشق حیدر خواهد شد. حیدر به اتفاق دوستانش در جهت اجرای این خواسته همت میگمارد؛ اتفاقاتی که موجب میشود حیدر قمارباز سوار کشتی نجات حسین(ع) شود. نبود در باورم که در مدیوم نمایشی که مایه فخر سالیان رسانه ملی است، فخرالزمان قجری اندازه مهریهاش نمایش ظلمی باشد که به ریختن خون خدا منتهی شد. شب دهم استاد حسن فتحی، مصداق کل یومی است که عاشوراست و کل عرضی که عریض است و وصل میشود به کربلا.
عجب شب دهمی بود که از هر طرفش مینگری، محو صفت حری حیدرخوشمرام میشوی، در پایانی که در قمارعشق، قماربازی چون حیدر، در درنگی حرصفتانه بهسادگی سوار سفینه نجات میشود. عجب دلبرانهای است که اگر هرسال در موعد مشکی شدن رنگ این سرزمین، از هر رسانهای پخش شود، میتوانیم بنشینیم و ببینیم که سودای عشق زمینی چگونه بهانه میشود که سر راست سراغ سفینهای برویم که مایه نجات است. از برونداد چنین نقش هنرمندانهای نمیتوانیم بگذریم. شب دهم یک سریال تازه است که در روزگار کهنهای جریان دارد.
روزگاری تجدد و تجددمآبی مدروز بود و گفتن از طول و عرض کربلا لاممکن، اما نقشهایی در آن با لعاب و رنگ تصویر کشیده شدهاند، به مثابه تابلوی استاد فرشچیان. این دلبرانه عاشورایی از دل برآمده و بر دل نشسته است. گویی کهن الگوی حر ریاحی در قالب دیگری، در قلب هنرمندی رسوخ کرده که دل سپرده کشتی نجات است.
شاعرانگی حسن فتحی و عشقبازی با تصویر، هر تنابندهای را مسحور کشتی نجاتی میکند که در هیچ درگه تاریخی نخواهد ایستاد. گویی تلاطم و توفان یزیدیان هرگاه با خروش بیشتری میتازد، کشتی نجات هیبت شاعرانهتری به خود میگیرد. واقعیت این است که کسی تصور نمیکرد، شکوه هنرمندانه نمایش جریان عاشورایی در عصر دیگر ممکن باشد، اما هنرمند در مسلخ عشقبازی، نشان میدهد که خروش هنرمندانهای که از دل خروشیده و جوشیده میتواند عظمت این سفینه نجات را بار دیگر به رخ کشد.
علیرضا پورصباغ
جام جم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد