به همین بهانه و برای این که نقد موجب ماندگاری اثر در زمانهاش میشود، از جبار آذین که از منتقدان و علاقهمندان پیگیر سریال است، دعوت کردهایم مقابل دو چهره منحصربهفرد این مجموعه بنشیند؛ زامیاد سعدوندیان که جایگاه او در سریال بیش از یک نویسنده است و حکم تهیهکننده اجرایی سریال را دارد و شاهرخ استخری که با ایفای نقش یاشا تمدن، در قاب کوچک موفق ظاهر شد.
بحث را با نقدهایی که به سریال وارد میشود، آغاز میکنیم. خیلی از رسانههای مکتوب و برخی مخاطبان سریال، متن درام را با ترکه دوری یا نزدیکی به واقعیت، مورد ضرب و جرح قرار دادند. تصور میکنم مشخص کردن مرز واقعیت و نمایش در باره آمین جدی است.
سعدوندیان: اگر بخواهیم واقعیت زحمت و تلاش نیروی انتظامی را نشان بدهیم، امکانپذیر نیست و میزان خشونت و تاثیرگذاری فیلمهای مستندی که در این زمینه دیدهایم، به حدی است که غیرقابل تبدیل به مدیوم نمایش برای پخش از رسانه ملی است. برای نمایشی کردن قصههای پلیسی براساس اسلوبهای مرسوم سریالسازی، باید مقداری از میزان خشونت را کم و از فیلتر نمایش محض برای جذاب شدن عبور کرد.
استخری: شاید باور چیزهایی برای مخاطب سخت باشد؛ این که ما چگونه از طریق نمایش اغراقآمیز باور مخاطب را به دام بیندازیم، بسیار مهمتر است. خیلی از اتفاقات در سینما و تلویزیون نبود و با ساخته شدن آثاری به صورت حقیقی رخ داد. تا قبل از سریال هوش سیاه پلیس فتا نداشتیم و چنین نهادی پس از ساخت سریال ایجاد شد یعنی پلیس سایبری نداشتیم. نویسندهای تخیلات خودش را نمایشی کرد و یک اتفاق خوب افتاد و پلیس فتا شکل گرفت.
روشن است که آنچه در فیلمها و سریالهای آمریکایی هم اتفاق میافتد، خود واقعیت نیست.
استخری: قطعا نیست.
سعدوندیان: مخاطب ما در مرحله نخست، اثر ما را با نمونه خارجی مقایسه و در مواردی با معیارهای واقعیت یا واقعیتنمایی ارزیابی میکند. اگر خارجی بود، باورش میکردند، اما ما که مینویسیم، میگویند غیرواقعی است. ژانر اکشن ایرانی نیست ولی هر ژانری که براساس ادبیات نمایشی و ادبیات داستانی شکل گرفته، مخاطب امروز بیشتر باورش میکند، چون سابقه ذهنی از آن دارد. چون ادبیات اکشن ـ پلیسی نداریم، هر چه ساخته میشود، انگ تطبیق نداشتن با واقعیت را میخورد، در صورتی که قصههای ما نمایش محض است. مثلا در سریال آمین به خردهروایتی که با نشان دادن کانتینر آغاز شد، در سریال ما میگویند نمایشی، در صورتی که ماجرای کانتینر براساس یک پرونده واقعی شکل گرفته است. پرسش مهم در نمایش برخی رویدادهای واقعی هم این است آیا هرچه در واقعیت وجود دارد، جذابیت دراماتیک دارد؟
سعدوندیان: به خردهروایتی که با نشان دادن کانتینر آغاز شد، در سریال ما میگویند نمایشی، در صورتی که ماجرای کانتینر براساس یک پرونده واقعی شکل گرفته است |
استخری: من با بچههای نوپو صحبت میکردم. میگفتند ما درگیری فیزیکی در هیچ عملیاتی نداریم. شاید دو درصد برخورد فیزیکی داشته باشیم. عمده عملیات مبتنی بر یورش با اسلحه و کاملا برنامهریزی شده است و کار به جایی نمیرسد که دو نفر تقابل فیزیکی داشته باشند. اتفاق نادری است که مواجهه فیزیکی و ورزشی داشته باشند، اما این حرکت نمایشی و جذاب است.
آذین: سینما، استعاره زندگی است. در مدیوم نمایش، هنرمند واقعیتهایی را میبیند و آنها را تبدیل به درام میکند و هنرمندانه به نمایش در میآورد. ملاک ارزشگذاری یک اثر نمایشی هنری، تطابق با واقعیت نیست. چگونگی استفاده از واقعیت است که ملاک ارزیابی قرار میگیرد، اما من نقد خود را با این جمله شروع میکنم که سریال آمین، هالیوودی شروع شد و بالیوودی به پایان رسید. از این جمله هم استنباط مثبت میتوان داشت، هم منفی.
این که گفته شود سریال شباهت دارد به فیلمهای هــالیـوودی و بـالیـــوودی، نشاندهنده توانایی و قابلیت هنرمندانه سازندگان است که میتوانند آثار استانداردی بسازند که قابلیت رقابت با این محصولات را دارند. حتی از خیلی آثار هالیوودی بهترند. وقتی ما بخواهیم با آثار نمایشی استاندارد روز دنیا رقابت کنیم، باید دقت کنیم این آثار هویت ملی و ایرانی داشته باشد. پلیسهای شما کاملا ملی و بومی هستند. نیروهای منفی سریال، نمونههای مشخص خارجی مثل الکس و دیگوی پدرخوانده را در ذهن متبادر میکنند. همایون تمدن (کاظم بلوچی) را من پدرخوانده ایرانی میدانم یعنی شخصیتهای منفی بیشتر تداعیکننده کاراکترهای خارجی هستند تا واقعی. تنها شخصیتی که روی آن کار شده، سرهنگ سلیم (داریوش فرهنگ) است.
استخری: ما ادعا نداریم کار بینقص ارائه کردهایم. باید مشق اکشن ـ پلیسی را از دهه 60 ادامه میدادیم که امروز به سینمای اکشن قابل قبول برسیم. وقفهای ایجاد شده تا این که امروز داریم به ژانر اکشن برمیگردیم. احتیاج به آزمون و خطا داریم. نمونه کار پلیسی تا سالها خواب و بیدار بود. ما باید محک بهتر داشته باشیم و فیلم بسازیم. باید آزمون و خطا کنیم. جناب آذین با صد درجه اغماض گفتند حتی با سریالهای خارجی قابل رقابت است. من میگویم همین که قابل قیاس است، شکر. همین هم اتفاق بزرگی است. نمیخواهیم با سریال 24 رقابت کنیم ولی همین روند را باید بتوانیم ادامه دهیم. سینمای اکشن دست آسیای شرقی است و فکر میکنم هالیوود حالا حالاها باید بدود تا مثل آثار آسیای شرقی بسازد.
آذین:سریال آمین هالیوودی شروع شد و بالیوودی به پایان رسید. از این جمله هم استنباط مثبت میتوان داشت، هم منفی و نشاندهنده توانایی و قابلیت هنرمندانه سازندگان است |
اما دلیل این که آقای کاظم بلوچی شبیه پدرخواندههای خارجی شده، این است که ما نمونهای موفقتر از پدرخوانده نداریم. وقتی رابطه پدر و پسری میشود، شباهت مایکل (آل پاچینو) هم به میان میآید. در سریال پری دخت همین اتفاق قرار بود بیفتد. در آن سریال پدرخواندهای بود که علی مصفا بازی میکرد و من یک پدر واقعی داشتم که کامبیز دیرباز بازی میکرد. فکر میکردم پدرم را کامبیز دیرباز زده و من باید او را میکشتم. اما اجازه پدر کشی در تلویزیون را ندادند. هشت سال پیش چه اتفاق خوبی میتوانست در تلویزیون برای من بیفتد که نیفتاد. من مشکلی با شباهت ندارم.
سعدوندیان: من کاظم بلوچی را از پدرخوانده نگرفتم، آن را تا حدودی از فیلم مورد علاقهام تسخیر ناپذیران برداشتم و دوبارهسازی و امروزی کردم.
آذین: اتفاقا هیچ اشکالی هم ندارد. نویسنده میتواند از همه چیزهایی که میبیند و میشنود الگو بردارد، اما ما در این سریال با ابهامات مختلفی مواجه هستیم. از طرف دیگر با حجم زیادی از حوادث و کاراکترها روبهروییم. کار کردن روی این حجم از آدمها و حوادث سخت است، مثلا زمانی که همایون تمدن، والدین یاشا (شاهرخ استخری) را ترور میکند و پاکتی از خانه آنان به سرقت میبرد، چنین صحنهای به نظر من جای کار بیشتری داشت. مثلا برای مخاطب سوال ایجاد میشود آیا والدین واقعی یاشا از همکاران همایون بودهاند؟ اصلا موقعیت و جایگاه شخصیتهای والدین یاشاتمدن لبریز از ابهام است!
مشکلی که در پایان سریال وجود داشت، میتوانست برطرف شود. در پایانبندی سریال، زمانگریز یاشا و گروهش، دو تا ماشین پژو سفید رنگ هستند، وقتی عملیات شروع میشود رنگ هر دو تغییر میکند و مشکی میشود.
سعدوندیان: در این بخش وقتی دو تا ماشین فرستادند یاشا تمدن در دیالوگی میگوید شیشهها را بپوشانند. خانم کمالزاده بمب زیر ماشین قرار داده بود. برای این که فلاش دستش بود و اگر بخواهد به شاهرخ رو دست بزند و بمب را فعال کند به یاشا تمدن گفت فکر میکنم بهتر است با ماشین من برویم چون ممکن است در این ماشینها چیزی کار گذاشته باشند. داخل هتل به همین دلیل یکی از آن ماشینها را رها کردند وخانم کمالزاده گروگان را نشاند در ماشین خودش و شیشه آن را پوشاند.
آذین: پوشاندن ماشین با روزنامه بدجوری توی ذوق میزد.
سعدوندیان: نمیخواهم توجیه کنم. ما سکانسی داشتیم که قرار بود اتوبوس بیاوریم. یک اتوبوس با گروگان خارج شود و کلا از قسمت نخست در سیناپس اولیه وجود داشت. من یک گله هم کردم از دوستانی که در مجموعههای مختلف بودند. سریالی به اسم رهایی ساخته شد که شروعش با سکانس اتوبوس بود. در صورتی که ما آمین را نوشته بودیم و در این بخش اتوبوس داشتیم و من به دوستانمان در بخش فیلمنامه ناجی هنر این گله را کردم که وقتی کاری زودتر نوشته و فرستاده شده و هر دو کار متعلق به ارگان است و قسمت پایان آن کار است و با وجود اتوبوس کار ما زیباتر میشود، بهتر بود به ما زودتر اطلاع میدادند که ما این بخش را داریم و میخواهیم این کار را در فلان سریال انجام دهیم. بدهبستان در فیلمنامههای پلیسی خیلی مهم است. مثل دفتری است که دو تا کار تهیه میکند ترجیح این است که هر دو اثر شبیه یکدیگر نباشد. یعنی تا لحظه آخر هم اتوبوس داشتیم و همه کارهای مربوط به آن را انجام دادیم و قرار بود گروه تروریستها با اتوبوس فرار کنند ولی مشکلات بسیار زیاد شد از جمله بردن اتوبوس و این که وقتی دو کار برای یک نهاد فرهنگی باشد، در صورت شباهت باید برایش تمهیدی اندیشید. من از کارگردان خواهش کردم در قسمت گروگانگیری از اتوبوس استفاده نکند. از نظر امکانات هم دستمان بسته است و هرچه بخواهیم بیاوریم و در این موقعیت قرار دهیم، در سریال رهایی دیده شده است. پس بهترین کار این بود که موقعیت اتوبوس را به دو تا ماشین تبدیل کردیم تا کمی نوتر شود و گروگانها را در هتل نگاه داشتیم تا زیاد روی ماشینها متمرکز نشویم.
آذین: وقتی سریال به انتها برسد، اتفاقات سریع و بدون هیجان میافتد. مثل ظرفیت خنثیسازی بمبها که خیلی سریع اتفاق میافتد، کنش سریع خنثی سازی بمبها غیرقابل باور است.
سعدوندیان: ما این قضیه را در مرحله فیلمنامه نوشته بودیم ولی دقیقه 90 به دلیل اتفاقات سیاسی که در منطقه دارد میافتد و آن هم بحث داعش و آموزشی است که درباره عملیات ترور با بمب میدهد، مجبور شدیم در تدوین، این بخشها را کوتاه کنیم.
استخری: دستوری آمده بود که نمایش این بخشها مجاز نیست.
سعدوندیان: در این بخش پلانهای بیشتری داشتیم که مجبور شدیم کوتاهشان کنیم. اصولا چیزی که در بحث نمایش در ایران اتفاق میافتد این است که مرگ خوب است، اما برای همسایه. یکی از مسائل و مشکلاتی که فیلمنامهنویسان و بازیگران مجموعهها دارند، این است که بیینده ایرانی در سریال خارجی که قهرمانش پزشک است، پزشک را باور میکند پزشک مدنظر خطا میکند؛ مثلا زن دوم میگیرد. ممکن است هر کاری بکند و در نهایت استحاله شود، وکیل نیز همین طور است وزیر و مهندس نیز همینطور، اما در کشور ما فرهنگ صنفی غالب شده که شخصیتها را از واقعیتنمایی دور میکند. کم مانده فردا دزدها هم صنفی درست کنند و آنها هم شاکی شوند. سراغ هیچ صنفی نمیتوانی بروی و رویداد دراماتیکی را بر آن مترتب کنی. از طرفی میپرسند چرا اولویت تولید آثار در تهران است. کافی است سریالی را در شهرستان بسازی، هزار تا انگ میزنند. در تهران بسازیم و شخصیت شهرستانی وارد قصه کنیم، هزار تا انگ میزنند. وکیل را نشان دهیم که فلان اشتباه را کرد، کانون وکلا روی سرمان میریزند. وزیر را نشان دهیم، وزرا شاکی میشوند و اگر در مدیوم نمایش هر صنفی را نشان دهیم شاکی خواهند شد حتی رانندگان محترم و عزیز تاکسی. پزشکان ما آناتومی گری را میبینند و میگویند اغلب صحنهها واقعی است، اما کمی از قصه همین سریال را در ایران نمایشی کنید، فردا معترض سازمان صدا وسیما میشوند. آقای شریفی نیا مثال خوبی میزنند، مثلا ما اگر قصهای را درباره یک سرطانی بسازیم، یعنی همه جامعه دچار سرطان شده است؟
واقعیت این است که تلویزیون خط قرمزی ندارد، خط قرمزها متعلق به صنوف است. مردم شرق از اساس قصهگویی را دوست دارند. سرزمین کهن با این همه تلاش ساخته شده است. وقتی تاریخ را میخوانید هیچ قومی بدون اشتباه نبوده و هیچ صنفی هم بدون اشتباه نیست.
استخری: جناب آذین! به قسمتهایی از سریال نقدی وارد کردند که ما قسمت مکمل آن را داشتیم، اما به دلایلی حذف شده است و نمیدانم گفتن من در این مقال میگنجد یا خیر. ما این پایان بالیوودی را که شما اشاره کردید، نداشتیم. برای اولینبار قرار بود پلیس برنده این بازی نباشد. آن هم به این دلیل که سریال با ویژگیهای خوب روایی و داستانهایی در فصلهای متمادی ادامه پیدا کند. سکانسی که من بعد از انفجار فرار میکنم و نصف صورتم نابود شده را گرفتیم. نامهای که به خانه سرهنگ میآید، همان پاکتی است که همایون از خانه پدر و مادر یاشا برداشته است و میآید به خانه سرهنگ و سرهنگ شوکه میشود. اصلا بحث بردن خلافکاران نبود. مگر خلافکاران میتوانند برنده این قصه باشند، آن هم در امنترین کشور خاورمیانه. منتها جا برای توسعه قصه آمین در فصلهای بعدی موجب میشود هیجان به شکل فزایندهای در تلویزیون توسعه یابد. اصلا قرار بود قسمت دوم ساخته شود و گروه خلافکاران بازنده شوند و حالا دشمن جدیدی پیدا شود و در فصل سوم سریال ادامه پیدا کند.
میدانید خاصیت توسعه قصه آمین چیست؟ تلاش پلیس بهصورت متناوب در تلویزیون بازتاب داده میشود و در نهایت جبهه خیر بر شر پیروز میشود.
جناب آذین من باید چند نکته دیگر را در مورد اشکالاتی که شما مطرح کردید، ارائه کنم. پایان سریال قرار بود در شمال اتفاق بیفتد؛ جایی مرزی باید این اتفاق میافتاد. میخواستند از مرز خارج شوند. در شرایط عجلهای چنین اتفاقاتی میافتد؛ مثلا اتوبوس عطف مرکزی پایانبندی تبدیل میشود به دو تا ماشین و لوکیشن جغرافیایی طراحی در شمال کشور به اجبار و الزام به تهران میرسد. در تهران راهی برای فرار خلافکاران وجود ندارد. راستی من میپرسم پسورد فلاشی که دست یاشا بود چه شد؟ با همان انفجار مغز یاشا تمدن منفجر شد؟ اینها همه نکاتی است که جوابی برای آن نیست. راستی سرنوشت سارا سلیم در این قصه چه شد؟ خانم آشا محرابی چرا اینقدر شخصیتی حساس داشت و دائم اشک میریخت؟ جواب میدانید چیست. در قصه، سارا سلیم باردار است و این موضوع حذف میشود.
استخری : برای اولینبار قرار بود پلیس برنده این بازی نباشد. آن هم به این دلیل که سریال با ویژگیهای خوب روایی و داستانهایی در فصلهای متمادی ادامه پیدا کند |
سعدوندیان: این موضوع در تدوین حذف شد و البته اشاره کنم جزو خط قرمزهای تلویزیون هم نبود. پلانی در فیلم وجود دارد که خانم محرابی جواب آزمایشی را از لای قرآن در میآورد، نیروی انتظامی کارمندی باردار داشته باشد مرخصی زایمان به او میدهد و ما به این مسائل کاملا آگاه بودیم و این شخصیت همان شب که میگوید دزدیده شده، جواب آزمایشش را هم میدزدند.
استخری: یک عده میگویند مگر میشود از آن انفجار جان سالم به در برد.؟من در اینستاگرام پستی گذاشتم با این عنوان که من بمیر نیستم و عکس گریم شده سوخته خودم را در صفحه مربوط به خودم قرار دادم. آقای ملکی گریمور آمین، برای آن گریم نزدیک به سه ساعت روی صورت من کار کردند و زیر این پست نوشتم آمین 2 به اضافه یک علامت سوال. مردم شما بخواهید. مردم عزیز اگر دوست دارید آمین ادامه پیدا کند شما اصرار کنید. نگفتیم قصد داریم آمین 2 را بسازیم. ولی بمبی در کت یاشا قرار دارد. بهراحتی میتوان بمبی را درآورد و شیرجه زد توی یکی از طبقات و یک جوری فید شد.
سعدوندیان: ما حتی به این موضوع هم فکر کرده بودیم که پایان ما در مرداب انزلی باشد. یاشا و سرهنگ سلیم در یک مرداب درگیر میشوند و بمب منفجر میشود و هردو در مرداب پرت میشوند. پلیسها تصور میکنند سرهنگ سلیم به شهادت رسیده است.
شهادت سرهنگ سلیم به نوعی برای پلیس حسن بزرگی است، چون پلیسها هیچ وقت شهید نمیشوند، در سریالهای پلیسی عرض میکنم.
سعدوندیان: راستش ما اجازه نداشتیم در متن قصه ماموری را به شهادت برسانیم. اتفاقی که در پایانبندی سریال میافتاد این بود که آقای فرهنگ در مرداب پیدا میشود و آقای ساعی هم که دنبال فرزند بوده، حضانت دختر بچهای را قبول میکند. سرهنگ سلیم میرسد به خانهاش و همه منتظرند خانم محرابی(سارا) از بیمارستان بازگردد. آقای فرهنگ در را باز میکند میبیند یک پاکت دم در است و صورت نگران سرهنگ سلیم را میبینیم. یاشا تمدن (شاهرخ استخری) با صورت سوخته آغشته به خون شیشه خودرواش را بالا میکشد و کار تمام میشود.
استخری: و حتی زامیاد به این مسأله هم فکر کرده بود که یاشا تمدن را با تور ماهیگیری در دریای خزر از آب میگیرند و خانوادهای او را احیا میکند.
آذین: من با همه وجود این سریال را دوست داشتم و نبوغ شما را در نگارش این اثر کاملا درک میکنم و حالا که مصایب شما را شنیدم سعی میکنم در مورد مجموعه آمین بهتر قضاوت کنم.
چرا آمین به شمال نرفت؟
سعدوندیان: مشکل نرفتن قصه به شمال هم این بود که پروژه دو پاره شد و در بخش دوم بسیاری از بازیگران شمال بودند و اگر میخواستیم مجموعه بازیگران را به شمال ببریم خیلی دردسرساز و غیرممکن بود و با همه مشکلات قصه را در تهران به پایان رساندیم.
علیرضا پورصباغ
جام جم
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد