به گزارش جام جم سیما ،بهخصوص دهههای 50 و 60 که بهویژه در فیلمهایی مربوط به تغییرات و تحولات مربوط به انقلاب و دفاع مقدس، بیشتر از دهههای دیگر مورد استفاده قرار میگیرد.
از آنجا که در ایران کمتر استودیویی منحصر و مخصوص این طراحیها به شیوه هالیوود وجود دارد، اغلب عوامل سازنده یک پروژه، سراغ دو شهرک دفاع مقدس و غزالی میروند.
اما به سبب ابعاد مختلف روایتهای این دو دهه، طبیعی است که این دو شهرک کفاف اجرا و ساختار کامل مجموعهها را نمیدهد. بنابراین گروهها مجبور میشوند خودشان دست به کار شوند
و با تحقیقات شفاهی و مکتوب و میدانی نهایت تلاش خود را انجام دهند که فضاسازی آنها جهت ترسیم کمیت و کیفیت زندگی فردی و اجتماعی در این دو دهه، بیشترین همخوانی لازم را با شرایط طبیعی و باورپذیر داشته باشد.
اما چرا در اغلب این مجموعهها ضعفهای اجرایی از فرط تکرار تا حد سوتی و گاف در رسانهها مطرح میشود؟!
البته این گزارش کوتاه بنا ندارد دوباره به این خلاها بپردازد بلکه با نگاهی به این ضعف برجسته و با گفتوگو با کارشناسان در نظر دارد به راهکارهایی برای جبران آن دست پیدا کند.
مثلا در یک مجموعه تلویزیونی که در دهه 50 میگذرد، کیف مدرسه کودکان و نوجوانان، منقش به عکس شخصیتهای سریالهای کرهای تلویزیون مثل جومونگ و یانگوم است و طبیعی است گروه هنگام تصویربرداری چه به سبب کمبود امکانات و بودجه و سهلانگاری و شتابزدگی حواسشان به چنین جزئیاتی نبوده است.
یا در سریالی دیگر در بحبوحه تقابل میان نیروهای انقلاب و ساواک قبل از انقلاب، در پس زمینه تبلیغ همراه اول دیده میشود!
چند فرض اینجا به وجود میآید؛ یا واقعا طراحان صحنه و دکور، نویسنده و کارگردان حواسشان نبوده به این تبلیغات یا از عمد آنها را در قاب چیدهاند که با توجه به کمبود مادیات تلویزیون دور از انتظار نیست!
اما واقعا مجموعههایی که میلیاردها بودجه و چند سال صرف ساخته شدن آنها میشود، نقشه راهی برای طراحی این جزئیات ندارند که در برخی رسانهها و نشریات اصلا ستونی درباره سوتیهای آنها برای تفریح مخاطبانشان طراحی میکنند؟
مثلا یک مجله در یادداشتهایی به انواع و اقسام سوتیهای مجموعه کلاه پهلوی میپردازد یا روزنامهای سینمایی در همین روزهای اخیر بخشی در سایتش را پیرامون سوتیهای سریالی دیگر قرار میدهد.
البته با یک بار حضور در پشت صحنه این مجموعهها مشخص میشود که چقدر همه چیز شتابزده انجام میشود؛ از طراحی داستان و فیلمنامه که سر صحنه نوشته میشود تا صحنههایی که صرفا فیلمبرداری میشود تا به پخش برسد و جزئیات ملموس و همدلیبرانگیز در اولویت قرار ندارد.
نمود پررنگ این بینظمیها را میتوان در سریالهایی مشاهده کرد که نهتنها طراحی صحنه و لباس برجسته ندارند، بلکه حداقل مولفههای اثرگذاری در آنها یافت نمیشود.
مثلا خانه شخصیتها خالی از هرگونه وسایل طبیعی یک زندگی روزمره است یا خیابانها اغلب خلوت و فاقد هر نوع جنبندهای هستند! و صرفا چند اتومبیل قدیمی در آن رفت و آمد میکنند.
با نگاهی به برخی نمونهها میتوان مصداقی هم به این بحث پرداخت.
در سریال کلاه پهلوی طراحی صحنه و لباس مجموعه گاهی ربطی به ماجرای واقعی زمان و مکان داستان ندارد.
در سریالی مثل تبریز در مه شخصیتها صرفا لباسهای خوش آب و رنگ پوشیدهاند و جملات قصار میگویند و فقط در حد دیالوگ به زمان و مکان اشاره میشود بدون آنکه اشیا و مکانها کارکردی فراتر از جایگاه قراردادی خود داشته باشند.
اگر بحث کمبود امکانات است چرا در خیلی از سریالها این مهم بهخوبی خلق شده است؟
در سریالهایی مثل وضعیت سفید نمود اثرگذار و توجه به جزئیات دیده میشود که آن هم با تمهیدهای خلاقانهای کمتر میدانهای شلوغ شهر و اجتماع را به تصویر میکشد
یا سریال پس از باران که به زمان ارباب ـ رعیتی میپرداخت و با تمرکز روی لوکیشن روستا سعی شده بود کمتر سمت شهر و چالشهای دست و پاگیر حرکت کنند.
یا سریالهای حسن فتحی از شب دهم و مدار صفر درجه تا سریال شهرزاد که اخیرا در شبکه نمایش خانگی پخش شده، که در فضاسازی و طراحی دکور و صحنه استادانه عمل شده است.
اما نقطه اوج این جزئیات مهندسی شده، فضاسازی را میتوان در ساختههای ناصر تقوایی مشاهده کرد.
از سریال داییجان ناپلئون گرفته تا میرزا کوچکخان و فیلمهایی مثل ای ایران و ناخدا خورشید که یکی از مهمترین عوامل ماندگاریشان همین فضاسازی طبیعی و باورپذیر بوده است.
در فیلمهای سینمایی این ضعف به وفور یافت میشود. مثلا در فیلم جرم که بهطور سیاه و سفید فیلمبرداری شده و به دهه 50 و 60 میپردازد، در خیایان، انواع و اقسام ماشینهای امروزی مثل پراید و 206 دیده میشود!
در فیلم دلتنگیهای عاشقانه حتی لباس شخصیتهای اصلی، کوچکترین ربطی به مابه ازاهای زمان جنگ ندارد.
در سینما مثل تلویزیون با نمونههای موفق این طراحی روبهرو بودهایم از فیلمی مثل سرب گرفته تا 316 که هم اکنون در گروه هنر و تجربه در حال اکران است.
بهطور کلی این ضعفها را میتوان حاصل چند حالت دانست که همه آنها به دستکم گرفتن شعور مخاطب منجر میشود یا تحقیقات مکتوب و شفاهی و میدانی بهطور کامل و موثر صورت نگرفته است.
یا فیلمنامه از اساس توجهی به فضای زندگی شخصیتها نکرده که امکان اجرایش توسط کارگردان مهیا باشد یا گروه فیلمبرداری و کارگردانی صرفا قرار بود هر چه سریعتر فیلم را با بودجه کم به مرحله تدوین و پخش برسانند
و از همه مهمتر اینکه خلاقیت لازم برای این فضاسازیها وجود ندارد که مثال بارزش را میتوان در کار کارگردانانی جستوجو کرد که بدون هرگونه سابقهای در ساخت فیلمهای تاریخی ـ سیاسی بهعنوان گزینه اول کارگردانی معرفی میشود در صورتی که هنوز کارهایشان حداقل از لحاظ کمیت به اندازه انگشتان یک دست هم نرسیده است.
در سریالهای مذهبی این وضعیت دیده شده است. مثلا بارها به برخی سریالهای مذهبی این انتقاد را وارد شده که تیپ عربها در زمان وقوع داستان کمتر انطباقی با آنچه در سریال مورد نظر ارائه شده، دارد.
از طرفی دیگر بحث تخریب بناهای ساخته شده برای سریال نیز مورد مهمی است. مثلا برای سریال مختارنامه بارها شنیدهایم که قرار است تخریب شود، اما شهرک ساخته شده برای فیلم محمد قرار است مورد بهرهبرداری عوامل فیلمها و سریالهای دیگر نیز قرار بگیرد.
طبیعی است که اگر مکانیسم مناسبی برای طراحی و مراقبت از این بناها اجرا شود، یک شهرک یا طراحی دیگر و برای یک سریال از حالت تاریخ مصرفدار خارج شده و میتواند برای آیندگان نیز مفید باشد.
از طرفی دیگر اگر تا چند سال پیش به دلیل محدودیتهای رسانههای دیداری و شنیداری این ضعفها کمتر دیده میشد.
حالا با وجود انواع رسانههای مجازی و غیرمجازی بهراحتی این ضعفها آشکار و مهمتر از آن منتشر شده و جلوی دید همگان قرار میگیرد و طبیعی است که سختی این مطابقت دادنها را دوچندان کرده است.
وعدههای عمل نشده
محسن شاهابراهیمی یکی از بهترین طراحان صحنه و لباس سینما و تلویزیون که از مهمترین کارهایش میتوان به سریال عظیم مختارنامه اشاره کرد، درباره ساز و کار این رشته و راهکارهایی برای ساخت شهرک میگوید:
«اتفاقا ما بارها در خانه سینما این جلسات را تشکیل دادیم، اما مشکل به جایی مربوط میشود که همه چیز در ایران نصف و نیمه صورت میگیرد.
در واقع تهیهکنندگان آنچنانی نداریم که هم دید وسیعی داشته باشند و به بازده بلندمدت فکر کنند و هم پول کلانی داشته باشند که خرج خریداری زمین و ساخت بنا کنند.
چند نفر از تهیهکنندگان راغب بودند که این پیشنهادها را عملی کنند، اما متاسفانه همه چیز در حد وعده باقی مانده است.
وقتی در سریال مختارنامه کار میکردم زمینی به وسعت حدود 28 هکتار انتخاب شد. در واقع یک زمین کشاورزی بود، در احمدآباد مستوفی و با تهران تنها 30 دقیقه فاصله داشت که بهراحتی پتانسیل این را داشت که برای ایجاد شهرک انتخاب شود.
از لحاظ قیمت هم مقرون به صرفه بود زیرا در آن سال فقط 800 میلیون قیمت داشت.
در زمان مسئولیت آقای لاریجانی بود وقتی سر صحنه این اثر آمدند، مصمم بودند که همکاریهای لازم را انجام دهند .
همزمان شد با رفتن ایشان از سازمان. اما حالا همان زمین هشت میلیارد قیمتگذاری شده است. ما کاملا آیندهنگری کردیم و حجم زیادی از دکورهای متنوع در آن کار اجرا شد.
البته این دکورها هنوز هم هست و بار و بارها دوستان در فیلمها و سریالهای مختلف از آنها استفاده کردهاند و اصلا طبق فیلمنامههای مختلف طراحی آنها تغییر داده میشود.
اما مشکل این است که این زمینها استیجاری و موقتی است. در واقع پاسخ سوال شما شاید این باشد که از جانب تهیهکنندگان چشمانداز روشن و بلندی وجود ندارد که به همبستگی لازم برسند و چنین زمینهایی را خریداری کنند.
مثال عکس این زمین استیجاری، پروژه آخری بود که در آن حضور داشتم ـ فیلم محمد رسولالله ـ که مهمترین حسنش این بود که یک ارگان معتبر دولتی یعنی بنیاد شهید در آن سرمایهگذاری کرد که از طریق روابط متعددی که با استانداری و جاهای مختلف داشتند حجم زیادی از زمین مورد نظر خریداری شد و در اختیار پروژه قرار گرفت.
با فراغ بال چند سال کار کردیم تا دکورها آماده شود و تنها 40 دقیقه تا تهران فاصله داشت.
البته همزمان با شروع کار چشماندازها و نیازهای دیگر را مطرح کردیم که اگر قرار است گروههای مختلفی بعد از ما در آنجا کار کنند هتل، اماکن خدماتی و استودیوهایی با کاربری مختلف در اختیار آنها باشد که فعلا همه چیز در حد طرح باقیمانده است.»
جزییات،همه چیز است
احسان ناظم بکایی، منتقد سینما و تلویزیون در اینباره میگوید: «برخی سریالها طراح صحنه مشترک دارند، اما در یکی، خیلی عالی به جزئیات توجه شده و در دیگری انواع و اقسام گافها دیده میشود.
وقتی علت را از طراح صحنه کار جویا میشویم تاکید میکند نگاه خود کارگردان در اولی مبتنی بر جزئیات و باسواد بصری کامل بوده و در دومی صرفا قرار بوده یک تصویری گرفته شود.
به نظرم یکی از راهکارهای مهم ساخت شهرکهای سینمایی است. مثلا ما فقط دو شهرک غزالی و دفاع مقدس داریم در صورتی که میشود شهرکی برای دهه 50 و 60 در مکانهای درگیر در انقلاب نیز ساخت.
از طرفی دیگر بحث دقت طراحان و برنامهریزان شهری هم موثر است. در خارج از ایران و کشورهایی مثل فرانسه و انگلستان خیابانها و میدانهای قدیمی و شناخته شده شهرها را تعمیر، مرمت و بازسازی نمیکنند و به نوعی هویت و تاریخ شهرها محسوب میشوند.
اما در ایران هر روز شاهد تخریب اینگونه بناها هستیم. مورد دیگر به سلایق مختلف طراحان دکور برمیگردد.
مثلا 5 خانه کعبه در ایران ساخته شده است؛ برای مختارنامه، محمد رسولالله، عقاب صحرا، رستاخیز و راه بهشت.
خب طبیعی است که کارگردان برای حفظ و تدوام نگاه و سبک خودش هیچوقت طرح کارگردانی دیگری را استفاده نمیکند و همینطور طراح صحنه و لباس که اعتقاد دارد کار طراح قبلی با فیلمنامه و نگاه کارگردان کار فعلی همخوانی ندارد و باید تغییر پیدا کند.»
احترام به طراح صحنه
حسن روحپروری که سالها در این رشته کار کرده و نمود عینی موفقیتش را میتوان در سریالی مثل شهرزاد جستوجو کرد، مهمترین اصل را احترام یک طراح به شغل و رشتهاش میداند و سواد و ذوق بصری که باید داشته باشد:
«برای طراحی سریال شهرزاد تحقیقات بسیار جامعی داشتیم و از کتابخانههای مجلس و ملی تا تحقیقات میدانی را انجام دادیم تا به اطلاعاتی دقیق دست پیدا کنیم.
یک طراح باید از تاریخ دقیق اشیا و کاربردشان اطلاعات دقیق داشته باشد.
مثلا نصب لوله گاز را در نظر بگیرید. این لولهها از اواخر دهه 50 نصب شده و طبیعی است که نباید قبل از آن و مثلا در سریالی که داستان آن در ابتدای این دهه رخ میدهد.
این لولهها در کادر دیده شوند و به همین ترتیب آسفالت خیایانها، تلفن، برق و لباسها و اشیای خانه و اشیای دیگر که باید با توجه به زمان و مکان دقیق فیلمنامه از آنها استفاده کرد.
در سریال شهرزاد آقای فتحی بسیار زیاد وسواس و دقت داشتند که همه چیز درست و دقیق طراحی شود. آنقدر در این طراحی دقت به خرج میدادیم که یکی از عوامل میگفت که مگر برای دانشجویان رشته تاریخ فیلم میسازید؟!
و میگفتم که از آنها تا مخاطبان عام باید با سریال ارتباط موثر و همذاتپنداری داشته باشند. در مقدمه کتاب مبانی سواد بصری آمده که تا پیش از این انسانی که سواد خواندن و نوشتن نداشته، عقبمانده تلقی میشد.
اما در زمانه امروز کسی که سواد بصری نداشته باشد، بیسواد تلقی میشود. یکی از تجربیات خودم را مثال بزنم.
در کاری قرار بود که یک هواپیما در آسمان منفجر شود. کارگردان گفت حتی اگر یک بشکه هم طراحی کنند که منفجر شود، برای او قابل قبول است، اما من سعی کردم کمکم به همان هواپیما دست پیدا کنم.
اول یک ماکت طراحی کردم، بعد برایش بال گذاشتم و بعد موتور و بعد رنگ هواپیما و سپس شماره پرواز و وقتی کارگردان دید شگفتزده شد.
من میتوانستم همان نیاز کارگردان را برطرف کنم، اما سعی کردم برای باورپذیری بهتر و بیشتر تصویر و قاب به نمونه بهتری برسم.
ما طراحان باید برای کار خودمان ارزش قائل شویم تا مخاطب هم برای کار ما ارزش قائل شود. مشکل این است که بعضی از همکاران و کارگردانان شعور مخاطب را دستکم میگیرند.
در حالی که مخاطب امروز مخاطبی باهوش است و همه چیز را تشخیص میدهد، پس باید بیشترین تلاش و ظرافت را برای کار بهعهده گرفت.
باید توجه کرد الان دیگر با هجوم انواع و اقسام رسانهها، مخاطب نسبت به همه چیز ادعا دارد و کنجکاو است پس باید بهترین خوراک فرهنگی را برای او در نظر بگیریم.
سینما و سریالسازی یک کار گروهی است؛ از نورپرداز و صدابردار و تصویربردار تا بازیگر و کارگردان دست به دست هم میدهند تا یک تصویر را با نهایت دقت انتقال دهند.
در این میان کار طراح صحنه عینیت بخشیدن به ذهنیت کارگردان است و نباید با سهلانگاری با کار دیگران برخورد کند.
مثلا همین که شخصیت قهرمان داستان یک نویسنده است، طراح صحنه سراغ کتابخانه میرود! در صورتی که میتوان انواع و اقسام ایدههای دیگر را در نظر گرفت و از کلیشهها و کهن الگوها پرهیز کرد. درباره بحث شهرکسازی خب باید سرمایهگذاری پیدا شود و این امکان را فراهم کند.
طبیعی است که اگر محیط مشخصی برای کار فراهم شود،هم در وقت و هم در هزینه و هم در دقت میتوان به نتایج مطلوبتری دست یافت.
مثلا ما برای طراحی خیابان لالهزار در سریال شهرزاد حدود 60 روز کار کردیم تا بازسازی لازم انجام شود. حتی اگر شهرکی ساخته نشود باید سعی کنیم که از داشتههای خودمان استفاده و از آنها مراقبت کنیم.
همین شهرکهای غزالی و دفاع مقدس را باید مراقبت و بازسازی کرد، اما متاسفانه قدر همین داشتههای حداقلی هم را نمیدانیم.»
الگویی برای مقایسه نیست
شاهین شجریکهن، منتقد سینما و تلویزیون و دبیر ماهنامه فیلم، دیدگاهش را اینچنین بیان میکند: «برای فضاسازی دهههای 50 و 60 چون نمونههای عینی را دیدهایم و انواع و اقسام منابع مکتوب، شفاهی، دیداری و شنیداری وجود دارد.
به محض ساخت و ارائه فیلم یا سریال، کار عوامل در مقام مقایسه قرار میگیرد. اما مثلا اگر کاری مربوط به هزار سال قبل باشد، کمتر این جزئیات دیده میشود.
برای اینکه الگویی برای مقایسه نیست. برای بازسازی یا خلق فضاهایی که نمونههای واقعیاش وجود دارد، باید یک فضاسازی بینقص، ملموس و نامتناقض و نزدیک به مابهازاهای بیرونی صورت گیرد که کار بسیار دشواری است و با کوچکترین اشتباه کار همه عوامل زیرسوال میرود.
برای طراحی فضای دهههای گذشته نباید فقط به پوسته ظاهری قابها بسنده کرد، بلکه باید مراقب جزئیات هم بود که این نگاه جزئینگر ناشی از مدیریت، تحقیق، تبحر و دانش واقعی طراحان میتواند باشد که متاسفانه در برخی کارها این جزئینگری دیده نمیشود.»
شهرکها کارکردشان را از دست داده اند
عباس بلوندی یکی از بهترین کارشناسان این عرصه محسوب میشود که هم در سینما و هم در تلویزیون تجربیات درخشانی داشته است، بهخصوص در فیلمهایی مثل چ، شب واقعه، فرزند خاک و ملکه.
او درباره ساخت شهرک میگوید: «شهرک دفاع مقدس و غزالی دیگر کارکردشان را از دست دادهاند و واقعا چند فیلم و سریال دیگر میتوان در این محیطها کار کرد.
تا امروز چند مکه در فیلمهای سینمایی و سریالهای ما ساخته شده است؟! اگر همین دکور با مشارکت چند طراح صحنه در شهرکی ساخته شود، طبیعی است که میتوان به نتایج موفقیتآمیزی دست یافت.
از طرفی دیگر با ساخت شهرک از سروصدای شهر میتوان فاصله گرفت و با آرامش بهتری کار کرد.»
بلوندی درباره لوکیشنها و دکورهای تکراری میگوید: «باید در نظر داشته باشیم که اقتصاد سینمای ما ضعیف است.
بسیاری از تهیهکنندگان ترجیح میدهند که فیلم را در یک لوکیشن به اصطلاح جمع و جور تولید کنند. متاسفانه فضای تکراری در فیلمهای ما زیاد دیده میشود و همین اتفاق تماشاگر را دلزده میکند.
حق دارید بپرسید که سهم زیبایی بصری چه میشود؟ پاسخ این است که بسیاری از تهیهکنندگان برای صرفهجویی در هزینههایشان به کار در یک لوکیشن تکراری راضی میشوند.»
وقتی انتخابها محدود است
مسعود ثابتی، منتقد سینما و تلویزیون، نگاه کارگردان را مهمترین زاویه دید یک اثر میداند: «طبیعی است که حرف اول و آخر را کارگردان میزند و حتی اگر اشکالی مثلا متوجه تصویربردار و طراح صحنه و منشی صحنه و... باشد دقت نظر کارگردان در هر کاری، عیار آن کار را مشخص میکند.
یک کارگردان باید به تمام جزئیات تسلط داشته باشد. مشکل خیلی از پروژههای پرهزینه این است که کمتر به کار دل میبندند و به مخاطب احترام میگذارند.
مثلا برای ساخت یک دیوار در دهه 50 باید تحقیق کرد و به نمونههای واقعی دست پیدا کرد، اما اغلب سرهمبندی شده کار میکنند و شعور مخاطب را دستکم میگیرند.
درباره ساخت شهرک و محیط منحصر و مستقل برای دهههای گذشته، هم خوب است و هم نیست. امتیاز مثبت آن ایجاد بستر کافی و لازم برای اجرای بهتر و سریعتر دکور و صحنه میتواند باشد
و امتیاز منفی آن محدودیتی که برای عوامل ایجاد میشود و حق انتخاب را محدود میکند، اما در کل ساخت شهرک بهتر از نساختن آن است.»
از چند کارشناس دیگر این رشته، چه به عنوان طراح صحنه و چه نویسنده و منتقد سینما و تلویزیون نیز نظراتشان را جویا شدیم که اغلب به همین ضعفها و کمبودها اشاره کردند.
در کل میتوان به این نتیجه رسید که فضاسازی دهههای گذشته به دلیل در دسترس بودن منابع مکتوب و شفاهی کار دشواری است و خلاقیت و ظرافت زیادی طلب میکند که هرگاه جای این خلاقیت را سهلانگاری و کمسوادی گرفته به گافها و سوتیهای عجیب و غریب منجر شده است.
شهرک سینمایی برای دهه 50 و 60 میتواند ساخته شود و از این مهمتر تهیهکنندگان باید دلسوزی بیشتری برای ساخت این فضاها به خرج دهند تا طراح صحنه و لباس و کارگردان با نهایت آرامش و اطمینان به کار خود بپردازند.
مهمترین نکته این است که هرچقدر یک کارگردان برای مدیوم و شعور مخاطبش شأن و منزلت بیشتری قائل باشد، نتیجه کار ارزش ماندگاری بیشتری خواهد داشت که از کارهای علی حاتمی (کمالالملک، هزار دستان، مادرو ...) تا آثار حسن فتحی میتوان بهعنوان نمود پررنگ این سواد بصری و خلاقیت اشاره کرد.
محسن جعفریراد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد