به گزارش جام جم سیما، سریال تلویزیونی «مایا» روایتگر داستان فیلی به همین نام بود؛ آن هم با تواناییهایی که برای ما بچهها و شاید برخی بزرگترها اعجابانگیز مینمود.
شاید نخستین باری بود که برخی از ما که موجودی به نام فیل را در باغ وحش دیده بودیم، چشممان به این جانورِ «بزرگجثه» میخورد. با آن آبپاشیهای تکرارشوندهای که با خرطومش انجام میداد و بدمنهای داستان را بر سر جایشان مینشاند و میخکوب میکرد
یا در مواقع لازم که باید کاری توسط دو قهرمان نوجوان سریال انجام میشد (بیشتر در هنگام احساس خطر یا مواجهه با آن) آواز یا همان صدای مخصوص فیلها را به بلندی هرچه تمامتر از خود تولید میکرد و ما دیگر مطمئن میشدیم که خطر رفع خواهد شد!
سریال تلویزیونی مایا ابتدا از سپتامبر 1967 به مدت شش ماه هر هفته شنبه شبها از تلویزیون انبیسی آمریکا پخش شده بود.
سال 1358 ما صاحب یک دستگاه گیرنده تلویزیون شدیم، پخش مایا که قبل از انقلاب در تلویزیون رژیم پیشین شروع شده بود هنوز ادامه داشت و زمان نمایش آن در دوره ما بعدازظهرهای پنجشنبه هر هفته بود.
خط اصلی داستان سریال به این صورت بود که یک پسر نوجوان آمریکایی به نام تری براون (با بازی جی نورث) از کشورش به هندوستان آمده بود تا پدرش را که میگفتند هنگام شکار ببر گم شده یا احتمالا جان خود را از دست داده پیدا کند و شاید هم خبری موثق از مرگ قطعی او بگیرد.
تری در حین جستوجو برای یافتن پدرش با راجی (نوجوان هندی با بازیگری ساجدخان) و فیلش مایا، دوست میشود و به اتفاق هم این جستوجو را ادامه میدهند.
یکی از ماجراهای فرعی سریال (در یکی از قسمتهایش) مربوط به داستان هواپیمایی است که دچار سانحه میشود و سقوط لاشه آن دقیقا بر نقطهای اتفاق میافتد که یک مراسم عروسی در حال برگزاری است و از قضا با اصابت بخشی از بدنه هواپیما (یادش بخیر؛ آن زمان هنوز تعدادی از ما بچههای جنوب شهر به تأسی از قدیمیترها به هواپیما میگفتیم:
«طیاره»!) باعث کشتن عروس میشود و عروسی را به عزا بدل میکند. از طرفی در ادامه ماجرا، داماد داغدیده که از حادثه بسیار خشمگین شده همه جا به دنبال خلبان یا دستکم صاحب هواپیمای ساقط شده میگردد و میخواهد به نوعی تلافی از دست دادن عروس جوانش را بر سر این دو درآورد....
نکتهای که بعدها بیشتر به چشم ما آمد، رشد و پیشرفت ساجد خان، بازیگر هندی سریال بود. البته او پیشتر نیز در یکی از مهمترین فیلمهای کارنامهاش یعنی «مادر هند» بازی کرده بود
ولی خب، ما تازه از کلاس اول ـ دوم ابتدایی داشتیم با تلویزیون و سینما و هنرمندانش آشنا میشدیم و پس از دیدار آثار روز آنها و ایجاد علاقهمندیمان به هنرشان کارهای گذشته آنها را نیز به نوعی به دست میآوردیم و مرور میکردیم یا در تکرارهای نمایششان از طریق تلویزیون و سینما این آثار را میدیدیم.
ساجد خان بین سالهای 1957 تا 2006 میلادی در عرصه بازیگری فعالیت میکرد... .
سکه حقیقی
یکی از رخدادهایی که هنوز هم خاطره و مزهاش زیر دندان نسل ماست، نمایش فیلمهای کوتاه برتر سینمای ایران در دورهای از نخستین سالهای پس از انقلاب بود.
در این دوره که متأسفانه پس از آن سلسله این نمایشها ادامه نیافت، تعدادی از آثار کوتاه یا نیمهبلندی بود که از تلویزیون پخش شد و غالب این آثار از محصولات واحد سینمایی کانون پرورش فکری کودکان و نوجانان بودند.
این فیلمهای کوتاه و نیمهبلند، ضمن نواختن چشمهایمان، عطش نسل ما را نسبت به دنبال کردن آثار دریادماندنیِ آن دوره بیشتر کرد.
چراکه بیشتر این فیلمها با داستان و فضایی ساده و صمیمی و به دور از کمترین پیچیدگی مضمونی و ساختاری ما را به دنیای خود راه میدادند و تجربهای شیرین را برایمان رقم میزدند.
از زندهیاد حقیقی «سکه» به نمایش درآمد: «غریبهای رابطه صمیمانه دو برادر را که یکی از آنها نابیناست به هم میزند.
برادر بزرگتر که به دنبال اثبات بیگناهیاش و ابراز علاقهاش به برادر کوچکتر است، دست به عملی میزند که این وضعیت را نابسامانتر میکند.
در پایان سوءتفاهمات برطرف شده و دو برادر با هم متحد میشوند...» حتما میدانیم که نعمت حقیقی یکی از دو سه فیلمبردار مهم موج نوی سینمای ایران بود که در سالهای پایانی رژیم پیشین قصد فیلمسازی کرد.
او در دهه 60 نیز فیلم بلند ناکامی به نام «فیل در تاریکی» را جلوی دوربین برد که سرانجام بیش از یک دهه بعد توسط فیلمساز دیگری تکمیل شد و در ابتدای دهه 80 فقط از تلویزیون به نمایش درآمد... .
«سکه» با موضوع تربیتی و اخلاقیاش در قطع 35 میلیمتری و زمان 44 دقیقه سال 1356 تهیه شد و نویسنده و فیلمبردارش خود نعمت حقیقی بود. تدوین فیلم بر عهده موسی افشار و موسیقیاش ساخته فریدون شهبازیان بود.
بازیگران فیلم نیز حمید کوهدار، هوشنگ صالحشور، اکبر معززی و زندهیاد کیومرث ملکمطیعی بودند که ایشان هم در آن دهه و هم در دوران بعد تا پایان عمرش خاطرههای زیادی را برای همه ما رقم زد. روانش شاد و یادش گرامی باد... .
بچهها و هفتتیرهای چوبی
به فیلم خاطرهساز «هفتتیرهای چوبی» ساخته شاپور قریب در نوشتههای پیشین اشاره کردیم، اما «رهایی» اثر ناصر تقوایی یکی دیگر از فیلمهای کوتاه و میانمدت این دوره بود که از تماشایش لذت بردیم و چند بار هم پخش آن تکرار شد:
«یک روز صبح پسرکی به نام «دادا» در یکی از بنادر جنوب، ماهی قرمزی را صید میکند، ولی دوست او «ماشو» از ماهی خوشش میآید و در فرصتی مناسب آن را میرباید.
بین آن دو دعوایی صورت میگیرد که منجر به شکستن سر ماشو میشود. مادر ماشو به شکایت میآید و پدر دادا برای تنبیه، او را در اتاقکی حبس میکند.
در این مکان دادا با ماهی تنها میشود و کمکم به این نتیجه میرسد که ماهی هم مثل او در حبس است و آرزوی رهایی دارد... .»
رهایی با موضوع «اجتماعی، تربیتی و اخلاقی» اما انسانی و جهانشمولش در قطع 35 میلیمتری و زمان 23 دقیقه و 30 ثانیه محصول سال 1350 کانون پرورش فکری بود و نویسندگی آن را خود تقوایی بر عهده داشت.
فیلمبردار نعمت حقیقی، تدوینگر عباس گنجوی و بازیگرانش شهباز پارسیپور، ماشاءالله قاسمی به همراه زندهیاد مهری مهرنیا بودند که او نیز در تلویزیون و سینمای (قبل و) بعد از انقلاب خاطرات فراوانی را برای ما رقم زد.
«رهایی» در یک کلام از آدمهای در زنجیر کوچک و خردهپایی میگفت که به سهم و نوبه خودشان ضعیفترهایی را به زنجیر میکشند.
در نمای پایانی و نمادین فیلم، پسرک که از اسارت در زندان خانگی پدرش متحول شده، ماهی اسیر تنگ را بیرون میآورد و با خوشحالی به دریا میسپارد و در واقع خودش «رها» میشود.
نکته جالب اینکه در همین فیلم، تقوایی نماد معروف ابداعیاش (که شاید هم در جنوب یعنی زادبوم او چنین چیزی مرسوم بوده باشد) پسرانی را نشان ما داد که در سراسر فیلم با پاکتهای میوه از جنس کاغذی آن زمان سر و صورتشان را پوشانده بود.
تمهیدی که بعدها در بهترین فیلم سینمایی همه عمر تقوایی یعنی «ناخدا خورشید» نیز به کار بسته و در فضاسازی داستان مؤثر واقع شد. ناخدا خورشید نیز بارها از تلویزیون به نمایش درآمد... .
رویاهای پسر شرقی
مسعود کیمیایی هم ازجمله فیلمسازانی است که در این حوزه، کاری را جلوی دوربین برده است. «پسر شرقی» یکی از آثار اوست.
در خلاصه داستان پسر شرقی میخوانیم: «بچههای محلهای به دو گروه تقسیم شدهاند. بادبادکی قرار است به آسمان فرستاده شود.
یک دسته با شادمانی پرواز بادبادک را تماشا میکنند. گروه دیگر تلاش میکنند که بادبادک را پایین بکشند. بادبادک خودش را از نخی که به آن متصل است میرهاند.
اندوه ناشی از فرار بادبادک، اولین زمینه باهم بودن دو دسته را فراهم میکند... .»
هنوز لحظههای کُرکُری خواندنهای بچههایی که در زمان نمایش فیلم در تلویزیون همسن و سال ما بودند در یاد نگارنده مانده است... .
داستانی از اوهام و جن
حکایت فیلم کوتاه «جن» ساخته زندهیاد بهرام ریپور به نوعی با بقیه فیلمهای همدورهاش متفاوت بود.
جن که در هفتمین جشنواره بینالمللی کودکان و نوجوانان موفقیتهایی کسب کرد، به موضوع اوهام و خیالات آدمهای داستان میپردازد: «پیرزنی در خانه هرگاه که صدای در را میشنود کارش را قطع میکند و سراسیمه در را میگشاید.
اما وقتی هیچ کس را پشت در نمیبیند خیالهای منفی برش میدارد و میپندارد که زدن در، کار یک جن است. با رسیدن پسرِ پیرزن، عین این ترسها و توهم مورد هجوم جنها قرار گرفتن، به پسر نیز انتقال مییابد.
چنانکه هندوانهای نسبتا سنگین از دست پسر که میخواهد وارد خانه شود بر زمین میافتد! سرانجام با دیدن نخی که از آن سوی دیوار یا شاید هم پنجره روبهرویی به حرکت درمیآید و در را به صدا درمیآورد، واقعیت مشخص میشود... .»
جن برخلاف بقیه فیلمهایی که در آن دوره دیدیم، نه محصول کانون پرورش فکری، که تولید سال 1351 اداره کل سینمایی وزارت فرهنگ و هنر وقت (وزارت ارشاد امروزی) بود.
نویسندگانش ریپور و حسین ترابی و بازیگران فیلم زندهیاد عصمت صفوی و عزتالله رمضانیفر بودند. جن، سیاه و سفید و 16 میلیمتری و زمانش 13 دقیقه بود.
رمضانیفر که عمرش دراز باد هم در دهه 60 با حضور در مسابقههای تلویزیونی و هم در دهههای بعدی با بازی در سریالها و نیز فیلمهایی که از سینما به جعبه جادو راه مییافتند برای ما سرگرمی میساخت... .
علی شیرازی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد