مهندس معمار باکفایتی هستم که برجهای بلند شهر با دستان توانمندم بنا شدهاست، اما زندگیام، با یک زلزله یک ریشتری، از بیخ و بن فرو میریزد .
در خلوت خودم با خودم غریبگی میکنم، نمیدانم چه دوست دارم، چه میخواهم، علایقم چیست، لطافتم کجاست، اصلا زنم یا مرد؟
نمیدانم چگونه، چطور و به دست چه کسی به عرصههای مردانه کشانده شدم در حالی که نگاهم، توانم، آرزوهایم، شانههایم، بازوانم و زانوهایم هنوز زنانهاند.
چرا دیگر خودم نیستم، چرا زن بودنم را فراموش کردهام! من زنم، اما افسوس که مدتهاست آن را قاب زدهام و به مرد بودنم افتخار میکنم و ناخودآگاه نیز مرد بودنم را دوست دارم! آنچنان که گویی فراموش کردهام زن بودن اوج افتخار من است.
چقدر دلم برای عواطف شیرینم، چشمان همیشه گریانم، دلهرههای مادرانهام، دلسوزیهای همسرانهام، هنرم و صبرم تنگ شده است.
دلم برای فرزندانمان میسوزد، طفلک دخترم برای نوهام، مادری کردن نمیداند، پسرم، الگوی زنانهای برای انتخاب همسر آیندهاش نمیشناسد.
خانهام همیشه بیفروغ بوده و من بهعنوان یک زن و یک مادر کمتر در آن نقشآفرینی کردهام. از آن طرف به لطف مرد شدن من، همسرم مردانگی نمیداند، دلهره زندگی نمیشناسد، گاهی حتی بیخیال من و فرزندانم، فارغ بال زندگی میگذراند، حق هم دارد، هیچ وقت کنارش نبودهام و آغوش محبتم را بر رویش بستهام، چه ظلم بیپایانی!
صمیمیت و طنازی وجود یک زن، بخش همیشه خالی زندگی همسرم بوده که مدام آن را از من تمنا میکند اما من زنانگیام را در هیجان حضور در جامعه فراموش کردهام.
ولی وقتی با خودم خلوت میکنم میبینم چقدردلم تنگ است و چقدر دلم زن بودن میخواهد.
***
4 بعد شخصیتی زن
در دنیای امروز گوناگونی نقش زنان در زندگی بهعنوان همسری وفادار، مادری مهربان و دلسوز، کارمندی وظیفهشناس یا مدیری مدبر و موفق، امری طبیعی است و کسی هم منکر نقش اجتماعی زنان نمیشود.
اما به نظر میرسد با مدرنیته شدن جوامع و پیشرفت روز افزون حضور اجتماعی زنان، نوعی بعد مردانگی و رفتار مردانه در زنان امروزی قابل مشاهده است.
دور شدن زنان از سرشت و فطرت طبیعی خود مسالهای حائز اهمیت است که نمیتوان بهراحتی از آن چشمپوشی کرد.
هر فردی در درون خود بعدی از جنس مخالف خود را داراست، هر زنی دارای مردانگی درون (آنیموس) و هر مردی دارای زنانگی درون (آنیما) است که برای رفتار بر حسب جنسیت واقعی خویش، لازم است افراد بتوانند در این زمینه به تعادل برسند.
به لحاظ روان شناختی هر زنی باید چهار جنبه انرژی روانی درونش را تجربه کرده و آنها را به تعادل برساند.
«روح معنوی زن» بهعنوان اولین بخش، بازتاب ویژگیهای زنانه است و هرگز به دنبال کسب عظمت و قدرت نیست، بلکه در پی شناخت و کشف نقاط قوت مرد و چشمپوشی از نقاط ضعف است که با روحیهای الهامبخش و خلاق، میتواند مرد را به سوی موفقیت و پیشرفت سوق دهد.
«انرژی مادرانه» دومین بخشی است که زن نقش حامی، پشتیبان و سرپرست را برای فرزندان و اطرافیان ایفا میکند و در پرورش و تربیت افراد بسیار موثر است.
سومین بخش «آمازون» نام دارد که شامل ویژگیهای مردانه درون زن است؛ این بخش، کاملا متکی به نفس و خودکفاست و شدیدا دارای تمرکز درونی حواس بوده و قابلیت ابراز وجود دارد و در ارتباطات اجتماعی با مردان نیز، نقش همکار و رقیب را ایفا میکند .
«معشوقه بودن» چهارمین بخش درون زن است که او را بهعنوان زنی جذاب با حس شادابی و سرزندگی نشان میدهد.
زنی که در روابط شخصی خود با مردان، در سطوح مختلف عقلانی و عاطفی بهخوبی برخورد میکند و با مرد زندگیاش نیز همخوانی داشته و نظراتش را ارزشمند دانسته و میپذیرد؛ این جنبه از روان زن، همیشه مورد تائید و ستایش مردان است.
به تعادل رسیدن این چهار بعد انرژی درونی زن، ضروری و حیاتی است و اگر یک زن بتواند در این چهار بخش، به تعادل برسد بیشک همزمان میتواند با حفظ نقش معشوقه بودن خویش، نه تنها توانایی و قابلیت همسری خود را ابراز کرده، بلکه در نقش مادری، کارمندی و یا مدیری موفق نیز، بخوبی بدرخشد.
نگاه اسلام به نقشهای زنانه
در نظام ارزشی اسلام، خانواده از قداست و منزلت بالایی برخوردار است و در این محیط، بانوان بهعنوان مدیران داخلی این واحد کوچک اجتماعی عهدهدار مسئولیتی بس مهم هستند.
نقشهای همسری و مادری بانوان، دو نقش بیبدیل زنانه در جهان آفرینش است که زنان با پذیرش آنها امنیت و سلامت روان را در درون خانواده تضمین میکنند و بیگمان هیچ کسی جز همسران و مادران نمیتوانند از عهده رسالتی چنین بزرگ برآیند.
زنان در امر زناشویی و انس همسری میتوانند آرامش خیال و امنیت روانی را به همسرانشان هدیه کنند، در آموزههای دینی ما نیز بر این نقش زنانه تاکید شده و همسرداری نیکو را بزرگترین جهاد زن در زندگی دانستهاند.
از سوی دیگر با نگاهی اجمالی به احادیث و روایات دینی درمییابیم مادری از دیگر نقشهای زنانهای است که خداوند در وجود مقدس زنان به ودیعه گذاشته و به حرمت این نقش و به حکمت نیازمندیهایی که این نقش در تربیت و تاثیر گذاشتن بر فرزندان دارد.
زنان را به قدرت تحمل و تحول مجهز کرده است تا بتوانند با اتکا به این نیروها، درجهت تعلیم و تربیت نسلی مستقل، سخت کوش و ارزش مدار گام بردارند.
اگرچه هرگز این به این معنا نیست که نقش مادری و همسری زنان با نقشهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی آنان در سطح جامعه منافات دارد، چرا که زنان ثابت کردهاند در هر دو عرصه بهخوبی میتوانند از عهده انجام تکالیف و وظایفشان برآیند.
اما با توجه به اهمیت کانون خانواده میتوان گفت شغل اول و اصیل زنان تربیت فرزند است، این نقش با نقش غریزی آنها کاملا مطابق است و بیاهمیت شمردن و سرکوب کردن آن، پیامدهای ناگوار روانی و رفتاری برای فرزند، خانواده و جامعه به همراه خواهد داشت.
نگاه فمینیستی و تفاوتهای طبیعی
برخی از گرایشهای فمنیستی به زنان توصیه میکنند «مردانهتر و محکمتر» باشند، ایدهای که به طور تلویحی این فکر را به ذهن زنان متبادر میکند که برای محترم بودن باید عین مردان باشند. آیا این تفکرخود، به نوعی مردسالاری نیست؟
زنان و مردان دارای استعدادهای مشابهی هستند و هریک نیز میتوانند عهدهدار وظایف دیگری باشند و از حقوق یکسانی بهرهمند شوند، اما باید این حقیقت را پذیرفت که ساختار ذهنی مردان و زنان با یکدیگر متفاوت است و آنها چه از نظر روحی و روانی و چه به لحاظ جسمی از مردان ضعیف تر و ناتوانترند.
بیشک اشتباه بزرگی است اگر منکر تفاوتهای جسمانی و روانی زنان و مردان شویم، این تفاوتها هرگز دلیل برتری یکی بر دیگری نیست.
بلکه نشاندهنده این است که خداوندگار عالم، زن و مرد را برای کاری و نقشی آفریده است که در آن مناسبتر و موفقتر هستند، به قول مولانا که میگوید: هر کسی را بهر کاری ساختند/ میل آن را در دلش انداختند
زنان همین حوالی
تغییر شرایط زندگی در این زمانه غیرقابل انکار است؛ حالا دیگر کمتر خانوادهای، مخالف درس خواندن یا کار کردن دختران یا زنان هستند.
آمار متقاضیان و قبولشدگان کنکور از یک سو و حضور بیوقفه و پررنگ زنان در صحنههای اجتماعی از سوی دیگر، نشان میدهد بانوان در به دست آوردن کرسیهای علمی و شغلی در حال
پیشیگرفتن از آقایان هستند.
زنان امروز توانستهاند در رشتههای سخت و مردانه درس بخوانند و مشغول فعالیت شوند، در سطح حرفهای در رشتههای مختلف ورزشی دستکمی از مردان نداشته باشند، دست به جیب باشند، ماشینهای سنگین برانند، پنچری لاستیک بگیرند، کارهای فنی انجام دهند و...
امروزه زنان برخلاف نسلهای گذشته، رفتار و منشی مردانه پیدا کردهاند. قرن بیست و یکم و تغییرات وابسته به آن، چنین سبک زندگی را برایمان غیرقابل انتظار نمیکند!
انجام این کارها نهتنها خوب است، بلکه بخشی از ملزومات زندگی در عصر جدید نیز به شمار میآیند.
زمانه جوری پیش میرود که انگار زنان باید بپذیرند و یاد بگیرند که چگونه باید هم زن باشند و هم مرد! و این دقیقا نکتهای است حائز اهمیت، صرفا از آن جهت که آیا این تغییر کارکردهای جنسیتی و دوندگیهای بیپایان زنانه برای کسب افتخارات و حضور اجتماعی، توانسته آرامش، اطمینان و امنیت خاطر را به ذهن و روان زنان بازگرداند یا خیر؟
زنان؛ آرامشبخش یا آرامشخواه
سارا میگوید: آنقدر در محیط کار خسته میشوم که وقتی به خانه میآیم دیگر رمقی برایم باقی نمیماند مسائل کاری حتی در خانه هم رهایم نمیکند و فکرم همیشه مشغول است.
حالا تصور کنید با این همه استرس و دلمشغولی، باید حواسم به همسر و فرزندانم نیز باشد و مراقبتشان کنم، گاهی آنقدر تحت فشار قرار میگیرم که با کوچکترین جرقهای شعلهور میشوم و با اطرافیانم جر و بحث میکنم.
آنها شرایط روحی مرا درک نمیکنند، نمیدانم تا کی میخواهند توقع و انتظارات نابه جا داشته باشند، کسی نیست به آنها بگوید نا سلامتی من هم آدمم، ظرفیتی محدود دارم، یک وقتهایی کشش ندارم، اصلا دیگر نمیتوانم شنوای دردهایشان باشم، واقعا خسته شدهام!»
اضطراب و استرسهای بیشمار، زن و مرد نمیشناسد و آرامش،همان گمشده زندگی امروز، رویای هر فردی است و زنان بهعنوان بزرگترین ستون عاطفی خانواده، همیشه در نقش حامیان واقعی، تسکینبخش درد و آلام همسر و فرزندانشان بودهاند که این رفتار معمول اما مهم زنانه در فرهنگ ما، از جمله بزرگترین کارکرد زنانه و مادرانه بهشمار میآید.
حال چگونه میتوان از بانوی مضطربی که آرامش ندارد، توانایی آرامش بخشیدن به خانوادهاش را انتظار داشت؟
دور شدن از فطرت
مریم 32 ساله است از وقتی همسرش از کار افتاده و خانهنشین شده، مجبور است در یک آژانس مسافربری مشغول به فعالیت شود.
او میگوید: من از هر سن و جنسی مسافر سوار میکنم، به همین دلیل برای حفظ امنیت خودم لازم دیدم کمی اخمو و عصبی باشم تا از نگاهها و درخواستهای ناموجه برخی از مسافرانم در امان بمانم. شاید باورتان نشود
اما از بس این رفتار عادتم شده، دیگر نمیتوانم از ته دل بخندم و شادی کنم. این حس مراقب در همه حال همراهم است و لحظهای رهایم نمیکند تا جایی که گاه با همسر و پسرانم نیز چنین رفتار میکنم.
بسیاری از زنان شاغل و موفق، با وجود کسب موفقیتهای اجتماعی، احساس رضایت و خشنودی از زندگیشان را بسیار کم برآورد میکنند، حتی برخی اذعان دارند بهواسطه غوطهور شدن در دنیای کار، احساس فرسودگی و بیهودگی میکنند.
برخی نیز میگویند کارزیاد، نگاهشان را به زندگی تغییر داده و از آنان مردی تمامعیار ساخته که به موجب آن، مردانه رفتار کردن و مردانه سخن گفتن، بخش اجتنابناپذیری از وجود زنانهشان شده است و جالبتر آن که نمیتوانند نسبت به آن نیز بیتفاوت باشند.
اگرچه این حالت گاهی در تضاد و ستیز با فطرت زنانهشان قرار میگیرد اما با این وجود، هرگز نمیتوانند اجازه کوچکترین طنازی و عشوهگری زنانه را به خود بدهند.
بیتردید، خلاف فطرت رفتار کردن، روح لطیف زنانه را خشن میکند و زن را نهتنها از نیازهای بهحق زنانهاش دور میکند.
بلکه به سرکوب و یا واپسرانی آنها نیز منجر میشود که این حالت، چه به طور مستقیم و چه به طور غیرمستقیم، لطمات فراوان جبرانناپذیری بر روان پاک زن وارد میکند.
قهر کردن با ظرافتهای زنانه
زهرا که زن 35 سالهای است مدیرعامل یک شرکت خصوصی است و از موقعیت اجتماعی خوبی در جامعه برخوردار است.
او میگوید: من در نوجوانی پدرم را از دست دادم و از آنجایی که فرزند اول خانواده بودم همراه مادرم سعی کردم مسئولیت زندگی خواهران و برادران کوچکترم را به عهده بگیرم .
در تمام این سالها از هیچ تلاشی برای امنیت و آرامش خانوادهام کوتاهی نکردهام. شاید باورتان نشود، فرصت ورزش، تفریح و به خودم رسیدن را ندارم.
گاهی وقتی جلوی آینه میایستم احساس میکنم مثل مردان قوی و تنومندم، کلام و رفتار مردانه دارم، گاهی دلم برای ظرافتهای زنانهام تنگ میشود اما به مردبودن عادت کردهام و آن را شاید بیشتر از زنانگیام دوست دارم!
تحقیقات متعدد علمی نشان داده در جوامعی که زنان تحت فشارهای متعدد زندگی همچون تامین مالی، حضانت کودکان، رقابت و پیشرفت در زمینه کار و تحصیلات و... قرار بگیرند.
تغییرات هورمونی و اختلال عملکرد آنها امری حتمی خواهد بود و از آنجا که چگونگی کارکرد هورمونها بر آداب رفتاری شخص تاثیرات گوناگونی دارد، بیشک میتوان شاهد نابهنجاری رفتاری و جسمی در افراد شد.
زن رئیس یا فرمانبردار
سمانه، زن کارآفرین 28 سالهای است که مدیر یک شرکت عمرانی است. دهها مرد زیر دستش کار میکنند و برای انجام بسیاری از کارها از او فرمان میبرند، اما سمانه چند وقتی است با همسرش سپهر به مشکل خورده است.
او میگوید: من دهها مرد را هدایت میکنم، اما از پس شوهرم بر نمیآیم. مدام فکر میکند میخواهم بر او ریاست کنم و او را به چشم یکی از زیر دستانم میبینم.
هر بار خواستهای را مطرح میکنم، او واکنش تندی نشان میدهد و میگوید: اگر انجام ندهم چه میشود خانم مهندس، طلاقم میدهی؟!
همسر فرمانبردار و مطیع از مطالبات روحی مردانه است و اقتدار و قدرت مردانه از ویژگیهای مورد پسند زنانه برای انتخاب مردی ایدهآل است
اما برخی از زنان امروز، بهواسطه پیروی و تقلید از الگوهای اجتماعی یا از سر احساس قدرت یا مقابله با نگاه رایج مرد سالارانه در جامعه، هیچ گاه نمیتوانند و نمیخواهند مردی را بالای سرشان بدانند و از آن فرمان ببرند.
این مطالبه جدید زنانه کاملا متضاد با فطرت درونی زن است. برخی از زنان بهواسطه نوع شغل، تمکن مالی یا خودبینی و نگاه سلطهگرانه، خود را سرآمدتر از همسرانشان میبینند که بخواهند مقابل آنها سرتسلیم فرود بیآورند و در همه حال فرمانبردارشان باشند
یا گاه برحسب عادت، چنان با همسرانشان رفتار میکنند که گویی او نیز چون سایر افراد همیشه باید فرمانبردار باشد و غلام همیشه حلقه به گوش! این منش اقتباسی کاملا متضاد با فطرت زنانه و مردانه بوده و فرهنگ ایرانی هم آن را پذیرا نیست.
زنی به دنبال ناز یا نیاز
مریم دختر 26 سالهای است که از وقتی متوجه شده پسر مورد نظرش به او علاقهای ندارد، احساس نازیبایی و بیکفایتی میکند. او مدام در پی نقشهای است که نظر محمد را به خود جلب کرده و برای ازدواج با خود متمایلش کند.
او میگوید: به هر ترفندی متوسل شدهام اما هیچ وقت نتوانستهام توجه محمد را جلب کنم، ولی خستگیناپذیرم و تا به هدفم نرسم از خواستهام دستبردار نیستم، مطمئنم که بالاخره روزی محمد را از آن خودم میکنم .
انگار جای زن و مرد عوض شده است؟! تا همین چند دهه قبل مردان به دنبال زنان مورد علاقهشان بودند و به هر دری میزدند تا به وصال معشوقشان برسند.
تا همین دیروز، زنان ناز میکردند و مردان نیز از روی نیاز، ناز میخریدند، زنان و مردان دیروز ناز و نیاز محض بودند!
اما چند سالی است نقشهای زنانه و مردانه جایگاهشان را به یکدیگر دادهاند، زنان چون مردان در پی نیاز شدهاند و مردان نیز چون زنان بازار نازو نازکشی را داغ کردهاند.
چشمپوشی زنان بر نیاز «ناز کردن» اگر چه شاید ماحصل تغییرات اجتماعی و مطالبه نابهنجار و تعریف نشده جوانان امروزی باشد اما آنچه محرز است زنان در عین نیاز به «ناز» میخواهند
چون مردان طلب «نیاز» کنند چیزی که شاید از عهده آن، برآیند اما ارضای نیاز واقعیشان را هرگز به همراه نخواهد داشت. سرکوبی، سرخوردگی و احساس یاس و ناامیدی کمترین تاوانی است که زنان به دنبال کسب نیاز، آن را خواهند پرداخت.
فرار زنان از حس مادری
هشت سال است ازدواج کردهام، همسرم بچه میخواهد و مادرم و مادر شوهرم هم همیشه از آرزوهای نوهدار شدنشان سخن میگویند.
بارها بهخاطر امتناع من از بچهدار شدن، با همسرم به مشکل برخوردهایم و دعوایمان شده ، اما هر بار سعی کردهام به طریقی حرفشان را نشنیده بگیرم و نسبت به حرفهایشان عکسالعملی نشان ندهم.
اما حقیقت این است که من دوست ندارم بچهدار شوم اگر چنین شود ممکن است موقعیت شغلی خود را از دست بدهم، درسم را نیز باید نیمهکاره رها کنم و حسرت دکتری گرفتن را همیشه بر دلم بگذارم، ترجیح میدهم بچهدار نشوم تا هیچ وقت مجبور نشوم بهخاطر مسئولیت نگهداری و پرورش او از خودم بگذرم!
گره زدن وجود زن به مادر شدن، به معنای نادیده گرفتن سایرتوانمندیهای اوست، اما با این حال هرگز نمیتوانیم منکر این نقش مهم در زندگی بانوان شویم. مادری کردن نقشی است که نه تنها موجب رضایت و خشنودی زنان از خویش میشود.
بلکه برای زندگی نسل بعد و جامعه بشری نیز مهم است. مادری یعنی به دنیا آوردن و بزرگ کردن انسانی دیگر، اگر چه گاهی مادری یعنی پرورش انسانی که شاید خود فرد نیز، او را به دنیا نیاورده باشد.
مادرانگی ارزشی بیپایان دارد چه بسا در معنایی عمیق؛ مادری یعنی بزرگ کردن انسانی که میتواند دنیا را عوض کند.
این نگاه که مادر شدن جلوی پیشرفت من را میگیرد، برخلاف خواسته و نیاز واقعی درونی زنان است و گویی این دسته از زنان با فطرت خود در ستیزند و حقیقت واقعی آن را نمیشناسند.
بیشک مادری یکی از بزرگترین ودیعههای الهی و لذتهای فطری در وجود هر زنی است که گاه توسط تبلیغات منفی زیر سوال میرود، در حالی که بهترین راه برای رسیدن به آرامش، شنا کردن در جهت رودخانه وجود است یعنی زندگی و رفتار بر اساس فطرت درونی.
زنان باید بیاموزند در کنار تلاش و مجاهدت برای ارتقا و پیشرفت شخصی، همچنان نقشهای سنتیشان را حفظ کنند و با ایجاد اندک تحولاتی، زنان مدرنی شوند که نه زن بودنشان را فدا میکنند و نه رویاهایشان را.
مادری به تنهایی کار سختی است، چه برسد که همراه با تحصیل و اشتغال نیز تجربه شود، اما با این حال، با لذتی وصفناپذیر همراه است که شایستگی و قدرت یک زن تمامعیار را به رخ میکشد.
برنامهریزی برای ایفای هر یک از نقشهای زنانه از جمله هنرهای بانوی سنتی- مدرنی است که بهخوبی میداند مادری یعنی خوددار بودن در تمام لحظات سختی و مجبوری برای بیتاب نشدن چشمان فرزندت همیشه لبخند به لب داشته باشی.
مادری یعنی بیداریهای شبانهروزی بر بالین فرزندی که از رنجوری جسمش مینالد. در یک کلام مادر بودن یعنی دستان معجزهگر داشتن و چه بسا نادیده گرفتن این معجزه وجود، ظلمی بزرگ به خویش است!
من و ازدواج، هرگز!
سیما دختر 35 سالهای است که حقوق خوانده و اکنون بهعنوان یکی از وکلای مجرب شهر، مشغول به فعالیت است، درآمد خوبی دارد و بسیار دختر خوش چهره و خوشمشربی است .
خواستگاران زیادی سراغش آمده اند اما او هرگز به آنان توجهی نداشته و به هر کدامشان به دلایل موجه یا ناموجه پاسخ رد داده است.
او میگوید: حوصله همسرداری و خانهداری ندارم، نمیتوانم خودم را اسیر یک مرد و خواستههای رنگارنگش کنم، ترجیح میدهم تنها بمانم اما وکیلی موفق باشم .
دختران دیروز تا قدی دراز میکردند و استخوانی میترکاندند، وقت آن میشد به دنبال بخت و زندگی مشترکشان بروند، شاید 15 سال بیشتر نداشتند اما مانند مادرانشان، با تجربه بودند و میتوانستند بار یک زندگی را به دوش بگیرند.
هنرمندانی بودند که زیر و بم خانهداری، همسرداری و بچهداری را میدانستند و میتوانستند یک زندگی را به بهترین نحو ممکن اداره و مدیریت کنند.
در کنار یک مرد بودن و تکیه کردن بر او، افتخاری برایشان بود که به موجب آن میتوانستند ظرافت و طنازی زنانهشان را بیمنت بر یگانه مرد زندگیشان ارزانی کنند.
زنان دو نسل قبل ما، به معنی واقعی کلمه زن بودند و ستون عاطفی خانواده؛ اسطورههایی که خیلی از آنها سواد نداشتند یا در حد خواندن و نوشتن درس خوانده بودند.
اما خوب آموخته بودند که چگونه با تمام مشکلات و کمبود امکانات، موثر واقع شوند و به جای یک تحمل بینتیجه و تلخ، صبری سازنده و زیبا از خود نشان دهند و با عشق و آرامش مردانشان را در جدال با زندگی همراهی کنند و انسانهای آگاه و آزادیخواه پرورش دهند.
اما دختران امروز تا بیست و اندی سال هنوز چون نوجوانان خام و ناپختهاند و در بحران انتخاب مسیر زندگی سردرگم و حیرانند، اگر چه در این میان برخی مسیر زندگیشان را مییابند و نسبت به همسالانشان موفقتر پیش میروند، اما گاه از این ور بام میافتند و ارتقای یک بعد از وجودشان را به دیگر ابعاد درونشان ترجیح میدهند.
اندک نیستند دخترانی که با مردان به رقابت مینشینند و مردانه رفتار میکنند و در تکاپوی سازوکار زندگی، تنها به فکر کار و درآمدشان هستند یا کل مردان را در حاشیه زندگی خویش قرار میدهند.
دختران امروز با آن که افراد تحصیلکرده و مدبری هستند، اما چون زنان دیروز، هنر زندگی نمیدانند و مهارت مدیریت آن را نیاموختهاند؛ به یک جبهه نامشخص به ظاهر ایدهآل پناه بردهاند و سعی میکنند
با تمام قوا، قید جنس مخالفشان را بزنند و مردی را از صد فرسنگی دلشان هم عبور ندهند؛ معمولا مردان را نمیبینند و نمیشنوند و باورشان ندارند.
نگاهشان نسبت به مردان بهشدت منفی و رفتارشان نیز همیشه در تقابل و جبههگیری مدام با آنان است که بیشک این وضعیت، خلاف فطرت پرمهر و محبت و طناز یک زن است، اما این واقعیت، سوغات تحمیل شده دنیای مدرن بر زندگی زن امروز است!
نسرین صفری - مشاور خانواده و روان شناس
ضمیمه چاردیواری
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد