علی انصاریان:

حقیقت در دنیای واقعی است نه مجازی

متولد خیابان ایران و بزرگ شده خیابان شهید غیاثی است. پدر و مادرش هم متولد خیابان ایران هستند. فوتبالیست دیروز، تهیه‌کننده و بازیگر امروز است. عاشق فوتبال و به سینما علاقه‌مند است.
کد خبر: ۸۶۶۳۴۱
حقیقت در دنیای واقعی است نه مجازی

علی انصاریان 38 ساله عاشقانه از پدرش یاد می‌کند، او را بیشتر از سینما و فوتبال دوست دارد و از او به عنوان اسطوره زندگی‌اش یاد می‌کند.

با انصاریان درباره زندگی، فوتبال و سینما گفت‌وگو کردیم.

چندی پیش شایعه‌ای از قتل شما در فضای مجازی منتشر شد، این یکی از تهدیدات فضای مجازی است. به نظرتان چرا در این فضا امنیت حریم شخصی وجود ندارد؟

فضای مجازی را نمی‌توان حریم شخصی دانست، چون همه به آن دسترسی دارند! اما انتشار این شایعات یک طرف سکه است و طرف دیگر تخریب آدم‌هاست. کسانی که از موفقیت دیگران ناراحت می‌شوند از فضای مجازی و مثلا اینستاگرام استفاده می‌کنند و هر چی فحش و ناسزا دلشان می‌خواهد، می‌نویسند. این رفتار بسیار آزاردهنده است. اگر کسی من یا فلان بازیگر یا ورزشکار را دوست ندارد، چه لزومی دارد که صفحه آنها را ببیند و فحش بنویسد! معتقدم ما هنوز اصول استفاده از فضای مجازی را یاد نگرفته‌ایم. البته منم زیاد درگیر دنیای مجازی نیستم، چون حقیقت در دنیای واقعی است.

بسیاری آن چیزی را که در دنیای واقعی پیدا نمی‌کنند در دنیای مجازی برای خود می‌سازند. چهره‌ غیرواقعی از خود معرفی می‌کنند و با این چهره دست به کارهای عجیب و غریب می‌زنند...

اما من همیشه تلاش می‌کنم خودم باشم؛ چه موفق چه ناموفق. همیشه تلاش کرده‌ام برای علی انصاریان شناسنامه خوب و واقعی بسازم.

از چند سالگی وارد حرفه فوتبال شدید؟

دوره ابتدایی بودم، کلاس چهارم دبستان که معلم ورزشمان، آقای مجید هراتی مرا برای تیم مدرسه انتخاب کرد. وقتی به مدرسه راهنمایی رفتم خوشبختانه ایشان به مدرسه توپچی آمد و باز معلم من بود. در بازی مدارس در منطقه 14 خوب ظاهر شدم که مهدی مهدوی‌کیا هم بود. بعد رفتم باشگاه پیام که دنیای حرفه‌ای فوتبال برایم شروع شد و پیش رفت.

در تیم‌های زیادی بازی کرده‌‌اید، برخلاف برخی که سال‌ها در یک تیم می‌مانند. این همه تغییر تیم دلیل خاصی داشت؟

من 9 سال در تیم پرسپولیس بودم، اما مرا نخواستن و مجبور شدم از این تیم بروم. مدیران باشگاه با هم اختلاف داشتن که ترکش آن به ما خورد. سالی که از پرسپولیس رفتم برای این تیم 11 گل زده بودم. متاسفانه سلیقه‌ای رفتار کردن مدیران باعث شد تا از این تیم جدا شوم.

شما بازیگر و تهیه‌کننده فیلم هم هستید، به گمان خیلی‌‌ها بین سینما و فوتبال شباهت‌های زیادی وجود دارد، شما هم به این شباهت‌ها عقیده دارید؟

بله، خیلی شباهت وجود دارد. مثلا گروه کارگردانی در سینما شبیه گروه مربی‌ و دستیارانش در فوتبال است. کارهای گروهی مثل سینما و فوتبال شباهت‌های زیادی به‌هم دارند. اما فوتبال خیلی زنده است، بازیکن نفس به نفس تماشاگران می‌دهد و با هیاهوی آنها جلو می‌رود. در فوتبال نمی‌توان اشتباه کرد. اولین اشتباه می‌تواند آخرین اشتباه باشد، اما در سینما می‌توان بارها اشتباه کرد، کات داد و دوباره فیلمبرداری کرد تا درست شود. به نظرم انرژی فوتبال بیشتر از سینما و بازیگری است.

پس می‌توان گفت که فوتبال بیشتر شبیه تئاتر است؟

بله، اما تئاتر آدم‌های خاص خود را دارد. تئاتر کار دشواری است، من بیشتر به تصویر علاقه دارم و زیاد اهل تئاتر نیستم.

بازیگرها شانس ماندنشان در دنیای هنر خیلی بیشتر از فوتبالیست‌هاست.

بله. بازیکن فوتبال در نهایت تا 35 سالگی می‌تواند در این حرفه بماند، اما یک بازیگر می‌تواند تا آخر عمر به کارش ادامه دهد و نقش‌های مختلفی را بازی کند و اگر بتواند در این حرفه ماندگار می‌شود و خودش را تثبیت می‌کند.

شما بیشتر به فوتبال علاقه‌مند بودید یا بازیگری؟

من همه عمرم عاشق فوتبال بودم و هر اتفاقی که افتاد تا جایی که می‌توانستم در دنیای فوتبال ماندم.

علاقه خاصی به فیلم‌های اکشن دارید مثلا فیلم کلاف که خیلی اکشن بود.

واقعیت این است که ما بچه دوره فیلم‌های اکشن و جنگی هستیم؛ دوره‌ای که فیلم‌هایی مانند عقاب‌ها، عبور از میدان مین و... ساخته می‌شد.

اسطوره‌های سینمایی ما بروس ‌لی و راکی بودند. ما با این شخصیت‌ها بزرگ شدیم. من عاشق سینمای مسعود کیمیایی هستم و فضای فیلم‌های او را دوست دارم.

تهیه‌کنندگی فیلم ریسک بزرگی است. شما وضع مالی خوبی دارید که این ریسک را می‌کنید یا به این کار علاقه‌مند هستید؟

هر دو تا را دارم! من دستم به جیبم می‌رسد. از پولی که در فوتبال به دست آوردم برای سینما خرج می‌کنم.

یعنی پولتان را صرف علاقه‌مند‌های خود می‌کنید؟

من جوری که دوست دارم زندگی می‌کنم و آن‌طوری که فکر می‌کنم درست است. معتقدم باید در لحظه زندگی کرد، چون نمی‌دانم یک ساعت دیگر یا فردا چه اتفاقی می‌افتد.

ما این روزها آنقدر نگران آینده هستیم که همه تلاشمان را برای امنیت آینده به‌کار می‌گیریم و در لحظه و حال زندگی نمی‌کنیم. شما چطور به این نتیجه رسیدید که در لحظه زندگی کنید؟

من 16 ماه از پدرم پرستاری کردم که سرطان کبد داشت و متاسفانه درگذشت. من با فوت پدرم متوجه شدم، عزیزترین آدم زندگی‌ات می‌تواند در یک لحظه از دست برود. برای همین تصمیم گرفتم زندگی امروز را فدای فردای نیامده، نکنم. باید برای آینده مقداری پس‌انداز داشت، اما نباید همه تمرکز را روی این موضوع گذاشت. من فیلم تهیه‌ می‌کنم و از این طریق به گروهی نان می‌رسانم. این برایم مهم است که بگویند خدا پدرش را بیامرزد...

از پدرتان برایمان بگویید و از زندگی در خانه پدری.

پدرم کارمند وزارت نیرو بود.برادرم، محمد از من بزرگ‌تر و خواهرم از من کوچک‌تر است. خدا را شکر همه تحصیلکرده هستیم. در یک خانواده مذهبی بزرگ شدم، مادرم خانه‌دار بود.

پدرم بهترین آدم زندگی‌ام بوده و هست. با همه کار و گرفتاری‌هایی که داشت، حواسش کاملا به ما بود. روزهای جمعه که تعطیل بود، صبح ما را به سینما می‌برد و بعدازظهر به دیدن مسابقات فوتبال. البته صبح اول وقت ما را به حمام نمره می‌برد، چون وقتی ما بچه بودیم محله‌های پایین‌شهر در خانه حمام نداشتند!

فکر می‌کنید توجه پدر به فرزندان با همه مشغله‌های کاری چه تاثیری در سرنوشت و انتخاب‌های آنها دارد؟

بچه‌‌ها اولین کسی که در زندگی می‌بینند، پدر و مادر است. به نظرم پدرهای قدیم بیشتر برای بچه‌ها وقت می‌گذاشتند. پدرم در اوج خستگی، شب‌ها به ما دیکته می‌گفت. گاهی وقتی به خانه می‌آمد از خستگی چرت می‌زد، اما هر کاری از دستش برمی‌آمد برای ما انجام می‌داد. همیشه قدردان زحمات پدرم هستم.

از واژه‌ پدرهای قدیم استفاده کردید، یعنی الان پدرها مثل سابق نیستند؟

روزگار سخت شده! الان پدر‌ها خیلی درگیر تامین مخارج زندگی هستند. واقعا گاهی توانش را ندارند مثل سابق به بچه‌ها رسیدگی کنند. امیدوارم شرایط جوری شود که هم بچه‌ها برای والدینشان بیشتر وقت بگذارند و هم پدر و مادرها برای بچه‌‌هایشان.

طاهره آشیانی - جام‌جم

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها