کمند امیرسلیمانی:

با چاشنی عشق غذا می‌پزم

کمتر هنرمندی بوده که از دوران کودکی وارد عالم بازیگری شود و بتواند همچنان در نوجوانی و جوانی جایگاه خود را در این حرفه حفظ کند. این وضعیت محدود به ایران نمی‌شود و به طور کلی در دنیا یک چنین هنرمندانی بندرت دیده می‌شوند، اما کمند امیرسلیمانی از هنرمندان توانمندی بوده که توانسته هر سه دوره زندگی را در دنیای بازیگری بگذراند و از تمامی امتحانات سربلند بیرون بیاید.
کد خبر: ۸۷۶۰۰۸
با چاشنی عشق غذا می‌پزم

با او به گفت‌وگو نشسته‌ایم که نه درباره حرفه‌اش که از زندگی شخصی‌اش بدانیم و ببینیم خوشبختی را در چه می‌داند و نگاهش به زندگی چیست و از آنچه می‌خواهد.

آنچه در پی می‌آید، حاصل گفت‌وگو با کمند در خانه شخصی‌اش است که چیدمانی ساده و زیبا داشت.

شما از دوران کودکی وارد حرفه بازیگری شدید. در همان سنین کودکی خودتان به بازیگری علاقه داشتید یا به دلیل شغل پدرتان تصمیم به انجام این کار گرفتید؟

بازیگری از همان ابتدا مورد علاقه من بود. مادرم می‌گوید مثل بچه‌های دیگر مشغول بازی‌های کودکانه نمی‌شدم و همیشه دوست داشتم نمایش بازی کنم. تا آنجا که به یاد دارم همیشه با برادرم سپند مشغول بازی تئاتر در خانه بودیم.

من از هفت سالگی بازیگری را با تئاتر و تلویزیون شروع کردم. آقایی می‌خواستند تئاتری برگزار کنند و به تعدادی بازیگر کودک احتیاج داشتند و از طرف پدر من را دعوت به بازی کرد.

پدرم تمایلی به ورود من به عالم بازیگری نداشت، اما مادرم دوست داشت ما بازی کنیم و از پدرمان خواست تا این اجازه را به ما بدهد. همان تئاتر در هفت سالگی شروع کار بازیگری من بود.

در قدیم با کدام یک از هنرمندان رفت و آمد خانوادگی داشتید؟

با مرحوم آقای حاتمی و آقای مشایخی رفت و آمد خانوادگی داشتیم و با بچه‌های آنها دوست شده بودم. هنوز با لیلای عزیز، دختر آقای حاتمی رابطه خوبی دارم و با آقای سام فرزند آقای مشایخی همسن بودم و در کودکی همبازی این دو بودم.

از این گذشته پدر من کارمند اداره تئاتر بودند و معمولا هر تئاتری که کار می‌کردند ما با دست‌اندرکارانش رفت و آمد پیدا می‌کردیم.

اگر بخواهید یکی از ویژگی‌های والدین خود را توصیف کنید، چه می‌گویید؟

دوری از مشاجره و جر و بحث؛ ما خیلی خانواده شادی بودیم. هیچ وقت ندیدم که پدر و مادرم با هم دعوا کنند.

شاید گاهی از یکدیگر ناراحت می‌شدند، اما با بحثی آرام موضوع را حل می‌کردند، وقتی مشکلی پیش می‌آمد جلسه‌ای 4 نفره می‌گذاشتیم و آن را به نتیجه‌ای منطقی می‌رساندیم. هنوز هم همان رویه را داریم. در خانواده از موسیقی استقبال می‌کردیم.

برادرم ساز می‌زد و می‌خواند. به همین خاطر ما در فضایی شاد و بی‌دغدغه بزرگ شدیم. پدر و مادرم بسیار اهل معاشرت و مهمان‌نوازی هستند.

تا آنجا که به یاد می‌آورم همیشه همه دوست داشتند به خانه ما بیایند چون والدین من از مهمان استقبال می‌کنند و در خانه ما به همه خوش می‌گذرد.

به نظر شما پدر و مادرها چگونه می‌توانند با فرزندانشان ارتباطی خوب برقرار کنند؟

ما باید با بچه‌هایمان دوست باشیم. در سایه دوستی می‌توان همه چیز را به فرزند یاد داد. زمانی خودمان هم کودک بودیم، اما در آن دوران والدین کمی سختگیرتر بودند که شاید به نظر ما درست نبود.

حالا ما باید همان دوران را پیش چشم داشته باشیم و ارتباطی خوب و منطقی با بچه‌ها برقرارکنیم. آنها هم باید حس کنند که ما بهترین دوستشان هستیم و خیر و صلاحشان را می‌خواهیم.

قدیم رفت و آمدها بیشتر بود. نظرتان راجع به رفت و آمد و معاشرت چیست و چه تاثیری در زندگی می‌گذارد؟

خیلی خوب بود، چون ایجاد وابستگی می‌کرد و طعم لذتبخشی داشت. صفا و صمیمیت موج می‌زد، اما رفت و آمد کم به معنای تحلیل رفتن صفا و یکرنگی بین انسان‌هاست.

کودکی‌تان در چه محله‌ای گذشت؟

ما در خیابان توحید زندگی می‌کردیم.

چه خاطراتی از دوران تحصیل دارید؟

من در مدارس توحید و ارشاد تحصیل کردم چون از بچگی بازیگری می‌کردم و من را می‌شناختند، سعی می‌کردم وجهه اجتماعی‌ام را حفظ کنم و شاگرد آرام و مودبی بودم، اما همیشه در اجرای برنامه‌هایی به مناسبت‌های مختلف مثل عید یا دهه فجر حضوری فعال داشتم.

خاطره شیرین خاصی از دوران مدرسه دارید؟

من دوست بسیار خوبی از کلاس دوم دبستان دارم به نام خانم رامک فرخجسته.

دوران تحصیل را با ایشان بودم و ما بهترین لحظات دوران تحصیلی را با هم گذراندیم. گاهی خودمان را به مریضی می‌زدیم یا گرسنه‌مان می‌شد و یواشکی زیر میز خوراکی باز می‌کردیم و می‌خوردیم. تمام لحظاتی که با ایشان گذراندم برای من فوق‌العاده بوده است.

بیشترین علاقه را به معلمان دوران دبستان داشتم. شاید چون تمام سال را با آنها می‌گذراندیم و مانند دوران راهنمایی یا دبیرستان نبود که چند معلم داشته باشیم.

در راهنمایی و دبیرستان به دبیران ادبیات و زبان خیلی علاقه داشتم. درسشان را دوست داشتم و از روحیه مهربانشان خوشم می‌آمد.

سال دوم و سوم راهنمایی یک دبیر عربی داشتم که خیلی خوب درس می‌داد و من خوب تست زدن کنکورم را مرهون ایشان می‌دانم.

سریال پدرسالار در زمان خود بسیار پربیننده بود. شما در آن سریال نقشی متفاوت و تابوشکن را ایفا کردید. آن نقش آن‌قدر پررنگ بود که تا سال‌ها خیلی از مردم از شما تحت عنوان «آذر پدرسالار» نام می‌بردند. شاید حرف آذر حق بود، اما بیشتر بیننده‌ها ترجیح می‌دادند حق را به بزرگ‌تر خانواده یعنی همان اسدالله‌خان بدهند که براحتی به همه فرمان می‌داد و عادت داشت از همه اطاعت بشنود. آن نقش را چگونه ارزیابی می‌کنید و چه تاثیری بر خود شما داشت؟

آقای خواجویی برای آن سریال دو تا نقش را به من معرفی کردند که هر دو مناسب سنم بود. متن سریال را مطالعه کردم و از آذر خوشم آمد.

نقش آذر بسیار متفاوت بود. هر جا آذر بود بقیه نبودند و هر جا بقیه بودند آذر حضور نداشت. از نقش خوشم آمد و آن را انتخاب کردم، اما در ابتدا نمی‌دانستم نتیجه تا این اندازه پررنگ از آب درمی‌آید. چون آقای کشاورز هم مهربانی‌های خود را داشتند ناخودآگاه خیلی‌ها حق را به او می‌دادند.

از این گذشته آن دوران دوره‌ای بود که احترام بزرگ‌ترها بیشتر حفظ می‌شد و برخلاف این دوره که فرزندسالاری رواج یافته بیشتر مردم به بزرگ‌ترها اهمیت می‌دادند.

به همین دلیل نقش من بشدت متفاوت شده بود. آن نقش را به دلیل بدیع بودنش دوست داشتم و برایم تجربه‌ای جالب بود، اما نه در آن نقش و نه در هیچ نقش دیگری تحت تاثیر خلق و خوی کاراکتری که در آن ایفای نقش می‌کنم قرار نگرفتم.

شما در سریال همسران هم نقش «زری کوچیکه» را بازی کردید. همسران هم به زمان خود بسیار پربیننده بود و خیلی‌ها آن نقش شما را دیدند و راجع به آن نظر دادند. شما در آن سریال با مردی ازدواج کردید که ظاهرا بسیار با شما تفاوت داشت. واضح‌تر بگوییم، از شما بسیار سطح پایین‌تر بود. آن نقش را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ نظرتان راجع به چنین انتخابی چیست؟

یادم می‌آمد، اولین شباهتی که کارگردان احساس کرد بین من و نقش وجود دارد حاضر جواب بودن و تند و تیز عمل کردن من بود.

نقش هم در نوع خود جذاب بود. قرار بود با کسی ازدواج کنم که به خودم هیچ شباهتی نداشت، اما این سریال مربوط به 20 سال پیش است.

در آن زمان زندگی‌ها دوام بیشتری داشت و ممکن بود ازدواج‌هایی با کمترین شباهت صورت بگیرد، اما باز هم زن و شوهر با هم بسازند و زندگی را ریشه‌دار کنند.

ولی واقعیت آن است که زندگی این دوران با آن زمان تفاوت پیدا کرده است. زن و شوهرهای فراوانی را می‌بینیم که با 80 درصد شباهت باز هم با هم به توافق نمی‌رسند و جدایی را تنها راه‌حل می‌یابند. به همین دلیل آن نقش را در آن زمان جالب می‌دانستم، اما
برای این دوران نه.

در بعضی از فیلم‌ها با پدرتان همبازی بودید. در فیلم چون ابر در بهاران به کارگردانی ایشان نقش‌آفرینی کردید. تجربه کار در کنار پدر چگونه بوده است؟

سخت بود. فیلمی که به کارگردانی پدرم بازی کردم یکی از دشوارترین نقش‌هایم بود. در جاهای دیگر می‌توانم نظر خودم را بدهم و کمی تفاوت ایجاد کنم، اما در حین بازی در فیلم پدرم حق نظردهی نداشتم و باید طبق برنامه‌های جدی او پیش می‌رفتم. در واقع کار کردن در آن فیلم یکی از دشوارترین تجربیاتم بود.

سختی‌ها و شیرینی‌های حرفه بازیگری چیست؟

یکی از سختی‌ها آن است که کار ما برنامه مشخصی ندارد و بشدت وقت ما را پر می‌کند. الان در حین بازی در پروژه‌ای شش ماهه‌ام و برای این مدت نمی‌توانم برنامه‌ریزی درستی داشته باشم.

گاهی فشار کاری ما بسیار شدید می‌شود و حتی در یک روز 18ساعت کار می‌کنیم و ساعت‌ها را در خیابان و بیابان بدون امکانات می‌گذرانیم، اما لطفش در تنوع آن است و این که در هر برنامه، تجربه‌ای نو داریم.

ارتباطتان با مردم چگونه است؟

مردم را خیلی دوست دارم و برای آنها وقت می‌گذارم. ماندگاری ما در کار بر پایه علاقه مردم است و اگر آنها ما را نخواهند دیگر کار ما معنی ندارد.

برای خرید روزانه بیرون می‌روید؟

بله. تمام خریدهای روزانه را انجام می‌دهم. در آنجا هم با مردم خوب کشورم برخورد دارم و از بودن در کنار آنها شاد می‌شوم.

به زندگی خانوادگی‌تان برگردیم. چند فرزند دارید؟

یک پسر 14 ساله دارم به نام ایلیا. پسری خوب، خاص و جالب است. برخلاف بیشتر فرزندان هنرمندان که دوست دارند راه والدین را ادامه بدهند او چندان علاقه‌ای به این کار ندارد و بیشتر به نرم‌افزار و سخت‌افزار کامپیوتری و افزودن اطلاعات تکنولوژیک دارد.

در تربیت فرزند به چه مسائلی بیشتر اهمیت می‌دهید؟

برای من مساله اجتماعی بودن بسیار مهم است و من دوست دارم او مانند خود من و خانواده‌ام پسری اجتماعی شود و بتواند با مردم جامعه رابطه‌ای خوب برقرار کند.

همچنین مایلم به هنر علاقه پیدا کند چون هنر را بهترین ابزار برای تعالی روح انسان می‌دانم. خوشبختانه پسر من به هنر موسیقی علاقه دارد.

نظرتان راجع به مهریه‌های بالا چیست؟ آیا ارزشی در زندگی خانوادگی دارد؟

من خودم در سن ازدواج به مهریه اهمیتی نمی‌دادم. پدرم هم از مهریه‌های بالا استقبال نمی‌کرد و اعتقاد داشت ارزش فرزندان من خیلی بالاتر از آن است که با پول سنجیده شود.

اما خانم‌های خانه‌داری که هیچ درآمدی ندارند به مهریه به چشم یک پشتوانه نگاه می‌کنند و به همین دلیل به مهریه بسیار اهمیت می‌دهند. پرداختن به مساله مهریه یک امر نسبی است و نمی‌توان راجع به آن نظری کلی داد.

متاسفانه در دوره‌ای هستیم که آمار طلاق افزایش پیدا کرده. شما برای محافظت از زندگی مشترک چه پیشنهاداتی دارید؟

ما در شرایط استرس‌زا زندگی می‌کنیم. ترافیک، عجله داشتن‌ها، ناراحتی‌های محیط کار و مانند اینها همگی استرس‌زا هستند. ما بر آنها کنترلی نداریم، اما بر زندگی خانوادگی‌مان کنترل داریم.

من خودم هر چیزی که فکر می‌کنم آرامشم را برهم می‌زند را بتدریج حذف می‌کنم تا بتوانم روحیه آرام خود را حفظ کنم.

از این گذشته، گذشت کردن را کلیدی طلایی برای بقای زندگی می‌دانم. ما وقتی بیرون از خانه می‌رویم دوست نداریم در ترافیک بمانیم، اما به احترام دیگران مجبوریم ترافیک را تحمل کنیم چون همه به یک اندازه حق داریم.

در زندگی خانوادگی هم به همین نحو است. شاید خیلی مسائل باشد که ما در دنیای فردی خود آنها را نمی‌خواهیم، اما در خانواده مجبوریم تحمل کنیم.

نقش زن را در خانواده چگونه می‌دانید؟ آیا قبول دارید که یک زن در مقام مادر، همسر، دختر یا خواهر می‌تواند برای آن خانواده معجزه باشد؟

علم ثابت کرده که هر جا خانم‌ها مدیریت گروهی را بر عهده گرفته‌اند آن گروه موفق‌‌تر بوده است. خانم‌ها این توان را دارند که در یک لحظه چند مساله را همراه با هم کنترل کنند.

در خانواده هم همین طور است، مادر محیط مورد نظرش را در خانواده فراهم می‌کند و بین افراد خانواده با هم یا با دیگران ارتباطی موثر برقرار می‌کند.

از دیدگاه من بسیار مهم است که یک خانم آرامش لازم را داشته باشد تا تنشی را وارد زندگی نکند. دختر و خواهر یک نعمت است.

شاید آن طوری که خواهر به فکر راحتی برادرش است برادر این‌گونه نباشد. نه این که برادر نخواهد، اما ممکن است به سرعت به ذهنش خطور نکند که در آن لحظه خواهرش تا چه اندازه به او احتیاج دارد.

نظرتان راجع به زن‌سالاری و مردسالاری در خانواده چیست؟

هر دو بد است. هیچ کس حق ندارد خواسته خود را به دیگران تحمیل کند. هر کس باید آزادی عمل داشته باشد و بهترین حالت آن است که همه در خانواده با هم در صلح و صفا زندگی کنند.

برویم سراغ هنرهای خانگی. اهل آشپزی هستید؟

بله، من عاشق آشپزی‌ام و از خلاقیت در این زمینه خوشم می‌آید. من عمدتا غذاهای ایرانی مثل پلو خورش‌ها را درست می‌کنم و حقیقتش دستپخت بسیار خوبی دارم. از ادویه‌جات و چاشنی‌ها
استفاده می‌کنم.

اصلی‌ترین چاشنی که به غذایم می‌افزایم عشق است و همین عامل بهتر شدن دستپختم می‌شود، اما از این گذشته، به طعم دارچین و پودر سیر علاقه دارم، اما سعی می‌کنم روغن کمتر استفاده کنم. گاهی شاید غذاهای خارجی درست کنم، اما فست‌فود اصلا در رژیم غذایی ما
نمی‌گنجد.

آیا در زمینه تغذیه به پزشک مراجعه می‌کنید؟

بله. 12 سال پیش دو سال بعد از زایمانم احساس کردم کمی اضافه وزن پیدا کرده‌ام و به همین دلیل به پزشکی مراجعه کردم که راه درست غذا خوردن را به من یاد داد.

ایشان طبق طب ابوعلی سینا و سوخت و ساز کبد کار می‌کند تا متابولیسم بدن درست حفظ شود.

من همیشه سبزیجات در یخچال دارم، اما در مقابل سراغ سرخ کردنی نمی‌روم. گریل یا کبابی درست می‌کنم تا خوشمزه شود یا در تابه‌های رژیمی غذا درست می‌کنم.

چیزهایی مثل پنیرپیتزا یا سوسیس و کالباس اصلا در رژیم غذایی ما جایی ندارد. خوشبختانه پسرم هم در این زمینه با من هم‌سلیقه است.

من به طعم کوکو علاقه دارم، اما به دلیل حجم روغن زیادی که مصرف می‌کند آن را درست نمی‌کنم یا این که یک چنین غذایی را در ماهیتابه رژیمی دوطرفه که حداقل روغن را لازم دارد درست می‌کنم یا مثلا در درست کردن سوپ حداقل استفاده را از خامه، آرد و کره دارم. به سلامت و تغذیه اهمیت می‌دهم.

به خام خواری اعتقاد دارید؟

نه. وقتی یکسری مواد را در خوراک کنار هم می‌پزیم، طعم و خاصیتشان با هم تلفیق می‌شود. پس چه ضرورتی دارد که یکسری چیزها را سفت بخوریم؟ من اهل خام‌خواری یا گیاهخواری نیستم.

اهل ترشی و شور درست کردن هستید؟

بله، من ترشی‌های تکی را زیاد درست می‌کنم. مثل ترشی بامیه. به ترشی هفت بیجار هم علاقه دارم. سس چاتنی که از پاکستان آمده را هم درست می‌کنم. همچنین ترشی خرفه که چندان شناخته شده نیست را هم درست می‌کنم. ترشی خرفه خیلی خوشمزه است.

بافتنی و خیاطی بلدید؟

راستش را بخواهید نه. من همیشه باید سرعت کار بالایی داشته باشم و چون این هنرها طول می‌کشند نمی‌توانم با آنها ارتباط برقرارکنم.

اوقات فراغت‌تان را چگونه می‌گذرانید؟

بودن و ارتباط داشتن با دوستان برای من خیلی مهم است. گاهی هم در خانه کتاب می‌خوانم یا تلویزیون نگاه می‌کنم.

به مطالعه چه کتاب‌هایی بیشتر علاقه دارید؟

رمان‌های معروف را دوست دارم. از کتاب‌های روان‌شناسی و موفقیت هم خوشم می‌آید.

صاحبخانه هستید یا مستاجر؟ نظرتان دراین‌باره چیست؟

مستاجرم. اثاث‌کشی سخت است و من 22 بار آن را تجربه کرده‌ام و خانه به خانه شده‌ام. برای من اخلاق صاحبخانه خیلی مهم است و این‌که بتوانم با او ارتباط خوبی داشته باشم.

اثاث‌کشی دشوار است، اما حقیقتش چون انسان تنوع‌طلبی هستم این سختی را به جان می‌خرم و از زندگی در خانه‌ای جدید لذت می‌برم.

البته من در 21 سالگی صاحبخانه شدم، اما بعدها به دلایلی آن را فروختم و به دلیل بالارفتن قیمت مسکن دیگر نتوانستم صاحبخانه شوم. الان هم که با توجه به وضع قیمت‌ها امید چندانی نیست.

شما آپارتمان‌نشینید. راجع به فرهنگ آن در ایران صحبت کنید.

من از دوران کودکی به همراه خانواده‌ام آپارتمان‌نشینی را تجربه کرده‌ام. به نظر من فرهنگ آپارتمان‌نشینی زیرمجموعه‌ای از کل فرهنگ‌هاست.

یک انسان بی‌فرهنگ نمی‌تواند فرهنگ آپارتمان‌نشینی داشته باشد و در کنار بقیه خوب زندگی کند. خوشبختانه من بجز یکی دومورد از تمام آپارتمان‌ها راضی بوده‌ام. الان هم یک خانم بسیار خوب مدیر آپارتمان ما هستند.

چقدر اهل صرفه‌جویی هستید؟

من با خرج کردن حساب و کتاب شده موافقم. خودم چون از بچگی کار می‌کردم و درآمد داشتم احساس می‌کردم این حق را دارم که نیازهای ضروری‌ام را برآورده کنم، اما هیچ‌گاه اهل بریز و بپاش بیش از حد نبودم. با بودجه‌بندی هدفمند موافقم.

برای شادی خانواده‌ها چه پیشنهاداتی دارید؟

انسان‌ها باید سعی کنند خودشان شاد باشند و دیگران را هم خوشحال کنند. من نمی‌دانم چرا اخیرا این حالت در جامعه پیش آمده که همه می‌خواهند از یکدیگر ایراد بگیرند و خود را بر سر دیگری تخلیه کنند.

گویی هیچ کس فرد دیگری را دوست ندارد. این مساله بویژه درباره دنیاهای مجازی صدق می‌کند. ما باید با زبان خوب با یکدیگر حرف بزنیم.

من خودم اصلا اهل انتقاد تند نیستم و تلاش می‌کنم حتی نظر مخالفم را با زبانی نرم و مهربان ابراز کنم. همچنین احساس می‌کنم موسیقی می‌تواند بسیار آرامش‌بخش باشد.

نظرتان درباره شبکه‌های اجتماعی مانند تلگرام چیست؟ آیا خودتان عضو هستید؟

بله. از برخی جهات بسیار خوب است. در قدیم اگر دوستانمان را گم می‌کردیم دیگر پیدایشان نمی‌کردیم، اما الان براحتی با همه در ارتباطیم، اما یکسری معضلات هم به همراه آنها هست.

مثلا این‌که آدم‌ها می‌توانند با اسامی و شکل‌های مختلف وارد آن شوند و ارتباطات نادرست برقرار ‌کنند که اتفاقاتی متعاقب آن می‌آید.

آیا به نظر شما والدین می‌توانند فرزندان خود را در این زمینه کنترل کنند؟

والدین باید فرزند خود را آموزش بدهند تا فریب نخورند و کار درست را انجام دهند، اما به زور و بدون فرهنگ‌سازی کنترل شدنی نیست.

به چه فصلی بیشتر علاقه دارید؟

بهار را خیلی دوست دارم. خودم هم در ماه خرداد به دنیا آمده‌ام. در بهار همه چیز سبز و نو می‌شود و همه چیز شکوفه می‌زند. نونوار شدن بهاری را خیلی دوست دارم.

برای دوران سالمندی چه برنامه‌هایی دارید؟

با دوستانم یک شوخی داریم به نام خونه پیری‌ها. قرار گذاشتیم که در سنین پیری کنار هم باشیم تا تنها نمانیم.

برنامه خاصی برای آن دوران ندارم و امیدوارم از آرامش کامل برخوردار باشم. خودم برای سالمندان خیلی ارزش قائلم و گاهی به سرای سالمندان سر می‌زنم.

کلام آخرتان برای هموطنان.

برای همه آنها آرزوی آرامش، سلامتی و موفقیت دارم.

ضمیمه چاردیواری

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها