به گزارش جام جم آنلاین، اینها بخشی از سخنان زنی بود که همسر خود را به آتش کشیده و کشته است. او در حضور تیم جنایی به تشریح جنایت خود پرداخت.
دیماه امسال مرد جوانی را بهدلیل سوختگی شدید به یکی از بیمارستانهای استان فارس منتقل کردند. تلاشهای کادر درمان برای نجات جان مرد بیفایده ماند و او بعد از مدت کوتاهی جان باخت.
ماموران پلیس در جریان موضوع قرار گرفتند و به مرگ این مرد مشکوک شدند و تحقیقات خود را از همان بیمارستان آغاز کردند.
کارکنان بیمارستان در تحقیقات پلیس، سوختگی مرد را بسیار شدید اعلام کردند و گفتند: مرد به حدی سوخته بود که هیچیک از اقدامات درمانی موثر واقع نشد و جان خود را از دست داد.
در ادامه تحقیقات، جسد این مرد به پزشکی قانونی منتقل شد و مسئولان دلیل مرگ را سوختگی شدید اعلام کردند.
تحقیقات محلی نیز نشان داد، مرتضی در آتشسوزی خانهاش دچار سوختگی شدید شده بود. به این ترتیب بررسی محل حادثه را در دستور کار خود قرار دادند.
کارشناسان آتشنشانی که از طرف بازپرس جنایی ماموریت بررسی محل را برعهده داشتند پس از تحقیق و بررسی در محل دریافتند که آتشسوزی عمدی بوده و یک نفر با استفاده از بنزین خانه را به آتش کشیده است.
ماموران در پیگیریهای پرونده به همسر مرتضی که فرانک نام داشت مشکوک شدند و بعد از پرسوجو دریافتند این زن و شوهر جوان از مدتها قبل با هم اختلافات زیادی داشتند. همین موضوع باعث شد ماموران فرانک را مظنون اصلی پرونده قتل همسر خود بدانند.
زن پس از دستگیری بسیار ترسیده بود و در بهت و ناراحتی همه چیز را انکار کرد ولی بعد از مدتی در بازجوییهای پلیس لب به سخن گشود و راز قتل همسرش را فاش کرد.
او اعترافات خود را اینگونه شروع کرد: «سه سال بیشتر نداشتم که پدرم فوت کرد و سایه پدر از روی سرم برداشته شد.
او از خود ارث بهجا نگذاشت و مادرم برای اینکه من را بزرگ و شکم خود و من را سیر کند در خانههای مردم کار میکرد.
کار کردن مادرم ادامه داشت. من روزبهروز بزرگتر میشدم و مادرم هم برای زندگی همچنان زحمت میکشید.»
مدتی گذشت و فرانک دیگر یک دختر جوان و شاداب شده بود. او برای جبران زحمتهای مادرش درس میخواند تا بتواند موفق شود و او را سربلند کند.
فرانک جوان دیپلم گرفت و با درس خواندن و تلاش فراوان در رشته روانشناسی در دانشگاه قبول شد. او با کمکهای مادرش وارد دانشگاه شد و درس خود را ادامه داد.
در این بین خواستگاران زیادی داشت که همه آنها را به دلیلی رد میکرد تا اینکه مرتضی به خواستگاریاش آمد.
وی درباره آشناییاش با مرتضی میگوید: «با مرتضی در جلسه خواستگاری و به صورت سنتی آشنا شدم. به نظرم مرد خوبی آمد.
قبل از او هم خواستگاران زیادی به خانهمان رفت و آمد داشتند ولی هیچکدام را قبول نکردم ولی با دیدن مرتضی حس کردم همان مردی است که در کنارش میتوانم طعم خوشبختی را بچشم.»
فرانک با یک دنیا امید و آرزو با مرتضی ازدواج کرد. اوایل همه چیز خوب بود یا اگر هم خوب نبود، فرانک آنقدر خوشبین بود که بدیها را نمیدید، ولی بعد از مدتی همه چیز کمکم تغییر کرد.
مرتضی عوض شد. مدام بهانه میگرفت و فرانک را اذیت میکرد. حرفش را نمیفهمید و سعی میکرد حرف خود را به کرسی بشاند.
متهم به قتل درباره این اختلافات میگوید: بعد از مدتی مرتضی از من توقعاتی داشت که من نمیتوانستم آنها را برآورده کنم. نمیدانستم چه کنم که او آنقدر بهانه نگیرد.
من و مرتضی یک دختر و پسر داشتیم و من برای اینکه جو خانه برای بزرگ شدن آنها آرام باشد، همه تلاش خودم را میکردم، ولی هیچ نتیجهای در رفتار مرتضی نداشت. او حتی مادر پیرم را که تنها زندگی میکرد آزار میداد.
زن برای خلاص شدن از این زندگی درخواست طلاق داده بود، ولی همسرش راضی به جدایی نبود و او را طلاق نمیداد.
او در اظهارات خود گفت که حتی راضی شده همسرش یک زن دیگر بگیرد تا شاید او و فرزندانش را کمتر اذیت کند و این ادعایش را هم ثبت کرده، ولی مرتضی راضی به ازدواج دوم هم نشده و رفتارهای خود را ادامه داده بود.
فرانک در بازجویی گفت: «از دو سال پیش نسبت به بهبود اوضاع ناامید شدم و به این نتیجه رسیدم که چارهای جز کشتن شوهرم برایم نمانده است، ولی در این مدت نه جرات این کار را داشتم و نه فرصت مناسبی برایم پیش آمد.
سرانجام شب حادثه دوباره با هم مشاجره کردیم. بشدت عصبانی بودم و نمیتوانستم خودم را کنترل کنم.»
آن شب مرتضی کنار بخاری خوابیده بود و فرانک با دیدن شیشه شکسته بخاری نا گهان فکری در سرش جرقه زد.
او میخواست انتقام همه بدرفتاریها و شکنجههای روحی را که در طول مدت زندگیاش با مرتضی دیده بود بگیرد. به هیچ چیز جز کشتن مرتضی فکر نمیکرد.
فرزندانش را سریع به خانه مادرش برد و به خانه برگشت. در این مدت مرتضی هنوز خواب بود و بهترین زمان برای اجرایی شدن نقشه فرانک بود.
متهم درباره چگونگی آتش زدن همسرش گفت: «مقداری بنزین در خانه داشتیم. آن را روی بخاری و مقداری روی همسرم ریختم و بسرعت از آنجا دور شدم. شعلههای آتش را دیدم.
مرتضی را که آتش گرفته بود، دیدم. داد و فریادش را شنیدم. خیلی ترسیده بودم. دیگر برای پشیمانی دیر شده بود. کاری از دستم برنمیآمد.
مرتضی دواندوان به بیرون از خانه آمد و خود را در جوی آبی که نزدیک خانه بود انداخت، بعد هم همسایهها او را به بیمارستان رساندند.»
زن جوان پس از تشریح صحنه قتل در برابر بازپرس و کارآگاهان با قرار قانونی روانه زندان شد تا با تکمیل تحقیقات محاکمه شود.
امیرعلی حقیقتطلب
ضمیمه تپش
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد