دست نیازمندان زیادی را گرفته بودند، بیحساب و کتاب. دلهای زیادی را شاد کرده بودند بیحرف و حدیث. سقف درست کرده بودند بالای سر دانشآموزان زیادی، بیتوقع. شده بودند واسطه خیر برای درس خواندن بچههایی کم سن و سال. بچههایی که شاید هیچوقت آنها را نشناسند، قصه زندگیشان را ندانند. قصه زندگی خانوادهای که نامشان مدتهاست در فهرست خیران مدرسهساز کشورمان نوشته شده است.
خانوادهای که معتقدند انجام کار خیر توفیق میخواهد؛ توفیقی که نصیب هرکسی نمیشود و دقیقا به همین دلیل، شکرگزار موقعیتی هستند که خدا نصیب آنها کرده است. برای ملاقات با این خانواده نیکوکار باید راهی سفر شویم. خودمان را برسانیم به شهر مراغه در استان آذربایجان شرقی. به دامنه رشته کوه سهند؛ عروس کوهستانهای ایران. از میدان اصلی شهر بگذریم و مهمان خانهای شویم که بزرگ و کوچک در انجام کار خیر، گوی سبقت از هم ربودهاند؛ شاید به همین دلیل است که حالا نام سارا فرمانی دختر این خانواده، به عنوان کوچکترین خیر مدرسهساز ثبت شده است؛ خانوادهای که الگویشان در کار خیر، امام علی(ع) است؛ همان بخشنده بینام و نشان شبهای کوفه که هنوز مادربزرگها قصه مردانگیاش را برای نوههایشان تعریف میکنند.
باید راه کار خیر را پیدا کرد
برای انجام کار خیر نباید منتظر فرصت بمانیم، باید خودمان پیشقدم شویم. این اعتقاد عبدالله فرمانی است؛ پدر این خانواده چهارنفره. مردی که بعداز سالها فعالیت در حوزه خیران مدرسهساز حالا به عنوان رئیس انجمن خیران مدرسهساز استان آذربایجان شرقی فعالیت میکند؛ کسی که معتقد است: شاید خیلیها راه انجام کار خیر را بلد نباشند، با این که دوست دارند در انجام کار خیر فعال باشند، دست نیازمندی را بگیرند یا گرهای از مشکلات گرفتاری بازکنند.
روی سخن آقای فرمانی دقیقا با همین گروه است؛ افرادی که راه کمک کردن را بلد نیستند. به همین دلیل یک گوشه منتظر نشستهاند تا باب خیری برایشان گشوده شود. برای دیدن این راهها فقط باید چشم دلتان را به روی نشانههای کارخیر بازکنید؛ نشانههای کوچکی که میتوانند شما را به مسیر درست هدایت و از بیراه دور کنند.
این نشانهها چند سال پیش، خودشان را به پدر این خانواده نشان دادند؛ یعنی روزهایی که سارا تازه به کلاس اول رفته بود: وقتی سارا را در مدرسه ثبتنام کردیم، تازه در جریان مشکلاتی که در مدارس وجود دارد، قرار گرفتیم. البته نه این که از این مشکلات بیخبر بوده باشیم، اما ورود سارا به کلاس اول، برای خانواده ما فتح باب مشارکت دربحث مدرسهسازی بود.
از قدمهای کوچک تا کمکهای بزرگ
یک روز در جلسه اولیا و مربیان، وقتی مدیر مدرسه سارا از مشکلات ریز و درشت مدرسهاش میگفت، آقای فرمانی یکی از راههای کمک به خلقالله را پیدا کرد: من همیشه در کارهای مشارکتی تا جایی که بتوانم فعالم، یعنی بدون این که طرح موضوع شود یا خواهشی صورت بگیرد، سعی میکنم خودم پیشقدم بشوم. آن روز هم در مدرسه سارا، با این که تجربه شرکت در برنامههای مشارکتی مدرسهسازی را نداشتم، این فکر از ذهنم گذشت که چرا نیازهای مدرسه دخترم را برطرف نکنم؟ رفع نیازهای کوچک مدرسه، از خرید رایانه و بهبود وضعیت بهداشتی شروع شد و در نهایت به جایی رسید که در سابقه این خانواده کوچک، حالا ساخت دو مدرسه دو کلاسه در دو روستای دورافتاده و محروم نوشته شده است.
آقای فرمانی در ادامه میگوید: من معتقدم همه ما میتوانیم به تناسب درآمدمان در هر مسیری که برای انجام کار خیر پیش پایمان گذاشته میشود، ورود پیدا کنیم. این اتفاق هم چیزی جز لطف خدا نیست. من و هرکس دیگری، اگر کوچکترین قدم خیری برداریم، تنها شکرگزار امانتهایی بودهایم که خدا به ما داده است. حالا اگر از مالمان در راه خیر خرج کردیم، این مال و ثروت را که امانت خداست، به مصرف نیک رساندهایم.
وقتی درهای رحمت باز میشود
این شاید یک اعتقاد قلبی باشد؛ یک اعتقاد صاف و ساده ته قلب همه خیران و نیکوکاران؛ این که با هرقدم خیری که برداشتهاند، خدا درهای رحمتش را به روی آنها گشوده است؛ تجربهای که شاید نصیب هرکسی نشود. این خیر مدرسهساز هم جزو این گروه است؛ کسی که معتقد است رحمتی که خدا به آنها اعطا کرده همین دختر 14سالهای است که با پس اندازهایش در ساخت یک مدرسه کوچک پیشقدم شده است، آقای فرمانی با اشاره به این موضوع میگوید: خوشبختانه من و همسرم در این کار تفاهم زیادی داریم و تاحد زیادی مشوق همدیگر هستیم. حتی خیلی وقتها دیدهایم که دوستان و آشنایان به مشارکت در امور خیر تشویق شدهاند، اما چیزی که برای ما ارزش زیادی دارد، این است که میبینیم سارای ما با این که سن و سال زیادی ندارد، اما داوطلب میشود در ساخت مدرسه برای دانشآموزان محروم مشارکت داشته باشد. این همان لطف و رحمت خداست که من معتقدم شامل حال خانواده ما شده است.
ادامه ماجرا را بهتر است از زبان فریبا سعیدی بخوانید؛ جراح زنانی که در این خانواده نقش مادری را بهعهده دارد؛ همان نقش محوری در خانوادههایی که سبک زندگی درستی را برای تداوم زندگیشان انتخاب کردهاند: از وقتی در کارهای مدرسهسازی مشارکت میکردیم، به تناوب در جشنوارههای متعددی از ما دعوت میشد که به عنوان مهمان حضور داشته باشیم. در یکی از این جشنوارهها ما سارا را هم با خودمان بردیم. آن موقع، سارا کلاس چهارم ابتدایی بود. سارا در این جشنواره وقتی سخنرانیهای مختلف را شنید، خیلی تحت تاثیر قرار گرفت و همانجا از من پرسید مامان من پس انداز دارم؟ گفتم بله. گفت میشود من هم با پساندازم مدرسه بسازم؟ گفتم چرا نمیشود.
باید خدا را شاکر باشیم
سارا فرمانی همان روز برای ساخت یک مدرسه اعلام آمادگی کرد، پدرومادرش هم دنبال حرفش را گرفتند و کمکش کردند. نتیجه این تصمیم، ساخت مدرسهای با دوکلاس و 75 مترمربع زیربنا در روستای محروم قرهناز سفلی در استان آذربایجان شرقی است. مدرسه کوچکی با 8 دانشآموز که اردیبهشت امسال به بهرهبرداری رسید. این اما تنها مدرسهای نیست که به همت این خانواده، روی خاک همیشه سبز و آسمان آبی کشورمان ساخته شده است؛ قبل از سارا، اسم مادرش هم با ساخت یک مدرسه دوکلاسه در روستای گویجه قملاق مراغه در فهرست اسامی خیران مدرسهساز ثبت شده بود.
خانم سعیدی درباره این اتفاق میگوید: اعتقاد قلبی من این است که انجام کار خیر توفیق میخواهد. وقتی من کار خیری انجام میدهم، نباید انتظار تشکر داشته باشم. چرا؟ چون این من هستم که باید شاکر باشم خدا این توفیق را به من داده که در این راه قدم بگذارم چون خیلیها هستند با این که درآمد بالایی دارند، با این که سرمایه زیادی دارند، اما این توانایی را ندارند که از این درآمد در راه خیر استفاده کنند و این توفیق نصیب حالشان نشده است.
کوچکترین خیّر مدرسهساز
این اما همه ماجرا نیست؛ مخصوصا وقتی بدانید آنها تصمیم گرفتهاند به نیت پنج تن آلعبا، پنج مدرسه برای دانشآموزان نقاط محروم کشورمان بسازند؛ تصمیمی که برای شنیدن جزئیاتش باید منتظر بمانیم تا سارا از مدرسه به خانه برگردد؛ دانشآموز کلاس هشتم مدرسه فرزانگان مراغه که همانقدر که به درس و مشق علاقه دارد، دوست دارد دل انسانهای دیگر را هم شاد کند.
عقربههای ساعت به 2 و 30 دقیقه ظهر که میرسد، سارا هم از راه میرسد. آبی به صورت میزند، خستگی یک روز شلوغ تحصیلی را از تنش در میآورد و روبهروی ما مینشیند. با این که 9ماه پیش روبان صورتی رنگ افتتاح مدرسهای را که خودش ساخته قیچی کرده، اما هنوز خاطره آن روز را از یاد نبرده است؛ روزی که دانشآموزان کم سن و سال روستای قرهناز سفلی، با پرچمهای سه رنگ ایران به استقبالش آمده بودند.
«چطور به فکر ساخت یک مدرسه افتادی؟» این را ما میپرسیم.
میگوید: من از بچگی دیده بودم پدرومادرم همیشه دوست دارند به دیگران کمک کنند. به خاطر همین ته دلم دوست داشتم من هم سهم کوچکی در این کارهای خیر داشته باشم. بعد تصمیم گرفتم یک مدرسه بسازم.
هزینهاش را از کجا آوردی؟
خودم پسانداز داشتم. پدرم یک خانه برایم خریده بود و اجاره این خانه در حساب من پسانداز میشد. بعد از این هم که تصمیمم قطعی شد، هدیهها و کادوهایی را که میگرفتم، پس انداز میکردم. در نهایت، مبلغی حدود 30میلیون تومان جمع کردم و پدرومادرم هم مقداری کمک کردند تا هزینه ساخت یک مدرسه کوچک فراهم بشود.
چرا به فکر این کار افتادی؟ مثلا هیچ وقت به فکرت نرسید با این پول وسیله با ارزشی بخری یا تفریح بکنی؟
نه... چون میدانم عمر وسیلههایی که میخریم خیلی کوتاه است. همه وسیلهها از بین میروند. مثلا اگر خوراکی بخریم این خوراکی زود تمام میشود. اگر لباس یا کیف و کفش بخریم، بالاخره کهنه میشود و دیگر نمیشود از آن استفاده کرد. اما اگر همین پول را در کار خیر مصرف کنیم، این کار خیر تا ابد میماند و پیش خدا اجر بیشتری دارد.
به خاطر همین تصمیم گرفتی با مشارکت پدرومادرت پنج مدرسه به نیت پنج تن آلعبا بسازید؟
بله، چون میبینم هنوز بچههای زیادی هستند که در مناطق محروم با وجود شرایط سختی که دارند، با علاقه زیاد درس میخوانند.
دانشآموزان را در مدرسهای که ساختهای، دیدهای؟
بله، روز افتتاح مدرسه آنها را دیدم. آنها قبل از این مدرسه، امکانات و فضای مناسبی برای درس خواندن نداشتند. سرویس بهداشتی خوبی نداشتند اما حالا دیگر این امکان را دارند که در یک مدرسه استاندارد درس بخوانند و کمتر سختی بکشند.
برای آنها چه آرزویی داری؟
امیدوارم این دانشآموزان در درسهایشان موفق بشوند و کشورمان را به اوج سربلندی برسانند.
مینا مولایی
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد