همسرم مانع دیدار من با مادرم می‌شود

مرد جوان در این باره به قاضی عموزادی،‌ رئیس شعبه 268 دادگاه خانواده می‌گوید: روزی که با نجمه ازدواج کردم، او می‌دانست ‌خانواده‌ام در شهرستان زندگی می‌کنند و من باید هرازگاهی به آنها سری بزنم. اوایل با این موضوع مشکلی نداشت و من می‌توانستم هرچند وقت یک بار به شهرمان بروم و خانواده‌ام ؛ بخصوص مادرم را ببینم، ولی این موضوع تنها چند ماه پس از ازدواجمان دوام داشت. بعد از آن کم‌کم نجمه شروع کرد به بهانه‌گیری و دیگر اجازه نداد من به دیدار مادرم بروم. هر بار می‌خواستم به شهرمان بروم ‌ داد و بیداد به راه می‌انداخت و اجازه نمی‌داد من به خانه پدری‌ام بروم. همیشه می‌گفت دوست ندارم تنهایی جایی بروی. در‌صورتی که او می‌داند من تا چه اندازه عاشق مادرم هستم و اگر یک ماه او را نبینم دلتنگش می‌شوم، اما نجمه همیشه به بهانه‌ای مانع این دیدار می‌شود. الان هشت ماه است ‌به خانه پدرم نرفته‌ام و آخرین بار هم سر همین موضوع با هم دعوا کردیم. برای همین دیگر نمی‌خواهم در کنار این زن خودخواه زندگی کنم.

در این لحظه همسر این مرد به قاضی می‌گوید: آقای قاضی باور کنید من از روی دلتنگی و این که طاقت دوری شوهرم را ندارم به او اجازه نمی‌دهم به شهرستان برود. هربار که می‌خواهد برود احساس نگرانی زیادی به من دست می‌دهد، این که او به تنهایی ‌ سفر کند مرا آزار می‌دهد. اوایل وقتی می‌رفت، تا زمانی که برگردد کلی عذاب می‌کشیدم. برای همین نمی‌خواهم او را از دست بدهم، ولی او متوجه این موضوع نیست.

در پایان قاضی با صحبت‌هایش این زوج را با هم آشتی می‌دهد.