
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
هیچ اثری هم از پیانوفروشی نبود. سراغ یکی از مغازههای این محل رفتم. از او درباره پیانوفروشی پرسیدم. به من گفت چند سالی است جمع شده است. جای آن یک مرکز تجاری زده بودند که مثل خیلی از مغازههای خیابان شریعتی، تبدیل به محل عرضه لوازم خانگی لوکس و لاکچری شده بود. داخل بنبست شدم.
انتهای بنبست، خانهای با در طوسیرنگ قدیمی، خودنمایی میکرد. خانهای که از دور، میان برجهای سر به فلک کشیده و ساختمانهای نوساز، رنگ کهنگی داشت و اتاقهایش تاریک بود.
یک زنگ بیشتر نداشت. آن را به صدا درآوردم. صدای زنگ هم قدیمی بود. زنگی بود شبیه زنگهای مدرسه. پژواک صدایش در خانه کهنه پیچید. کسی اما در را باز نکرد. یک بار دیگر زنگ را زدم. باز هم کسی نبود در را باز کند. ناچار شدم سراغ همسایههای استاد بروم، اما خانههای همجوار همگی نوساز بودند.
از کجا معلوم یکی از همسایهها استاد را بشناسد؟ با این حال زنگ واحد اول یکی از آپارتمانهای همجوار را زدم. باز هم کسی جواب نداد. بعدازظهر بود. زنگ یکی دیگر از واحدها را زدم. خانمی آیفون را برداشت. گفتم دنبال خانه استاد کاتوزیان میگردم. گفت ساختمان انتهای کوچه است. گفتم این را میدانم، اما میخواهم اطلاعات بیشتری کسب کنم. گفت سالهاست در این خانه بسته است. از وقتی فرزندان استاد به خارج از کشور رفتند، دیگر ندیده کسی در آن خانه رفت و آمد کند. کاتوزیان را خوب میشناخت. در کمال مهربانی اطلاعات بیشتری داد: تابلوهایش را بردند و این خانه متروکه شد. به او گفتم قرار بود خانه استاد به موزه تبدیل شود. اظهار بیاطلاعی کرد. این کل اطلاعاتی بود که به من داد.
سراغ یکی دیگر از همسایهها رفتم. او هم تقریبا همین حرفها را گفت. بین برخی حرفها تضاد بود. مثلا این یکی گفت خانه پلمب شده و آن یکی میگفت متروکه است. یکی میگفت فرزندان استاد تابلوها را بردهاند و دیگری میگفت برخی کارها را چون قابلیت نمایش نداشته، بردهاند.
سراغ یکی دیگر از همسایهها رفتم که مرا به یکی از خانههای قدیمی ارجاع داد. وقتی برای پاسخ بیشتر سوالاتم به آن خانه قدیمی رفتم، توسعه شهرنشینی بار دیگر خودش را توی صورتم کوبید.
در آن بنبست فقط یک خانه قدیمی بجز خانه استاد باقی مانده بود که آن خانه هم به یک شرکت اجاره داده شده بود. با این حال نگهبان آن شرکت مرا به یکی از کسبه محل ارجاع داد.
قبل از رفتن سراغ آن کاسب، در کوچه مشغول عکاسی از نمای بیرونی خانه عباس کاتوزیان شدم که یک ماشین شاسی بلند، داخل بنبست پیچید و مقابل در پارکینگ یکی از آپارتمانها توقف کرد. با ریموت در پارکینگ را زد.
منتظر بود در باز شود که سراغش رفتم. دو ضربه به شیشه اتوموبیلش زدم. مرد میانسالی بود. با دست اشاره کرد صبر کنم. داشت با تلفن همراهش مکالمه میکرد. وقتی صحبتش تمام شد، شیشه را پایین داد. گفتم اطلاعاتی از خانه استاد کاتوزیان میخواهم. گفت به بنگاه معاملات ملکی محل بروم، چون آنها از این موضوع خبر دارند.
سراغ کسبهای رفتم که نگهبان شرکت داده بود. اولش در دادن اطلاعات قدری خست به خرج داد. بعد که فهمید میخواهم برای سالروز درگذشت استاد کاتوزیان گزارشی از منزلش تهیه کنم، گفت فقط یک نظافتچی را میشناسد که چند ماه یکبار به خانه کاتوزیان میآید و آب و جارو میکند.
لطف کرد و شماره تلفن آن نظافتچی را داد. یعنی اولش خودش شمارهاش را از مغازه گرفت. بعد وقتی دید کسی گوشی را برنمی دارد شماره را داد. شمارهای که هرگز کسی به آن پاسخ نداد. مثل همان زنگ در حیاط که کسی به آن هرگز بلهای نگفت. کاسب محل در آخر گفت چند روزی است آب از خانه استاد کاتوزیان راه افتاده و به کوچه میریزد. گفت این آب اسیرمان کرده است.
چطور تا آن لحظه متوجه نشده بودم. بار دیگر به بنبستی که خانه استاد در آن واقع شده، رفتم. دیدم آب از زیر در طوسی رنگ به بیرون میآید. برگشتم و پشت سرم را نگاه کردم. آب، کل بنبست را در نوردیده بود و به خیابان شریعتی میریخت. وارد خیابان شریعتی شدم.
دیدم این آب تا حدود صد متر مسافت را حتی در خیابان شریعتی هم طی میکرد و به جوی میریخت. آیا عابران خیابان شریعتی میدانستند آبی که زیر پایشان جاری است، چه منشایی دارد؟ آیا میدانستند این آب از خانه نقاشی بیرون میآید که سالها با جادوی آب و رنگ، ماندگارترین نقاشیهای تاریخ معاصر هنر این سرزمین را خلق کرده است؟
گرچه شاید عابران پاسخ هیچ یک از این سوالات را نمیدانستند، اما یک چیز برایم جالب بود. این که همسایهها و محلیها، حتی آنها که طی سالهای اخیر در برجهای تازه ساخت محل جا خوش کردهاند، هر یک به نحوی میدانستند ساکن خانه بنبست انتهای کوچه استاد عباس کاتوزیان است و از آن جالبتر این که میدانستند عباس کاتوزیان چه نقاش بزرگی بوده است.
به بنگاه معاملات ملکی محل رفتم. گفتم مرا به شما ارجاع دادهاند چون میخواهم اطلاعاتی از خانه استاد کاتوزیان بگیرم. بنگاهدار با لحنی که انگار فقط برایش مادیات اهمیت دارد جواب داد: چه جور اطلاعاتی؟ گفتم شنیدهام خانه را برای فروش گذاشتهاند. پاسخ داد: البته مشتریهای بدقلقی هستند. یک روز میگویند میخواهند بفروشند. روز دیگر میگویند منصرف شدیم. پرسیدم: مگر قرار نبود این خانه موزه شود؟ بنگاه دار جواب داد: من این چیزها را نمیدانم. فقط میدانم برای فروش گذاشتهاند.
از بنگاهدار خواستم خانه را به من نشان بدهد، اما همان طور که حدسش را میزدم، طفره رفت: ما کلید نداریم. گفتم مگر میشود که بنگاه کلید خانه را نداشته باشد. گفت: به ما کسی کلید نداده است. گفتم: اصلا شما فرض کن من مشتری هستم و میخواهم این خانه را بخرم.
برویم خانه را به من نشان بده. استدلالش جالب بود: ما خانه را به اسم خانه کلنگی میفروشیم. عصبانی شده بودم: مگر میشود کسی خانه را ندیده بخرد. آن هم خانهای به این بزرگی در این منطقه. اصلا خانه را متری چند برای فروش گذاشتهاند؟ جواب داد: یک خانه کلنگی 350ـ300 متری حالا خودتان حساب کنید متری حدودا 15ـ14 میلیون تومان. باز هم شانسم را امتحان کردم و گفتم: من مشتری. برویم نشانم بدهید. بوی مشتری که به مشامش خورد قدری شل شد: همین طوری که نیست. باید هماهنگ کنیم برایمان کلید بیاورند. گفتم: خب هماهنگ کنید.
گفت چند روز طول میکشد. گفتم: میشود شمارهام را بگذارم و تماس بگیرید؟ به بیانگیزهترین حالت ممکن روی روزنامه باطلهای که جلوی دستش بود، شمارهام را نوشت. این بدترین شمارهای بود که در زندگیام به کسی دادهام، چون میدانستم کمتر از چند ساعت دیگر در سطل زباله است.
از بنگاه بیرون آمدم. به رد آب در خیابان شریعتی نگاه کردم. از سر کوچه، انتهای بنبست و سکوت آن خانه را تماشا کردم. به تابلوی دختر لر فکر کردم و در میان هیاهوی شهر گم شدم.
دمی با استاد
استاد عباس کاتوزیان که سال ۱۳۰۲ در تهران متولد شد هنرجوی هنرستان کمالالملک بود و بعدها در سال ۱۳۲۲ نایبرئیس این هنرستان نیز شد. گفته میشود تنها نقاش ایرانی بهشمار میرفت که سال ۱۳۵۲ آثارش در کنار آثار استاد کمالالملک در مجلس شورای ملی بهمعرض تماشا قرار گرفت.
کاتوزیان پنج نمایشگاه در آمریکا، دو نمایشگاه در فرانسه، یک نمایشگاه در انگلستان، ۲۸ نمایشگاه انفرادی در تهران و ۹ نمایشگاه در آبادان برپا کرد و رفت. برخی آثار این استاد نقاش در موزههای آستان قدس رضوی، موزه بوداپست، موزه سلطنتی اروپا و... بهیادگار مانده است. عباس کاتوزیان در زمینه نقاشی رئال و فیگوراتیو شهرت داشت.
سجاد روشنی - فرهنگ و هنر
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
گفتوگوی عیدانه با نخستین مدالآور نقره زنان ایران در رقابتهای المپیک
رئیس سازمان اورژانس کشور از برنامههای امدادگران در تعطیلات عید میگوید
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با دکتر محمدجواد ایروانی، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام بررسی شد