محمد خوشبیان 33 ساله است و پسری دو ساله دارد. او از 15 سال پیش کارش را در سازمان نقشهبرداری کشوری در تهران شروع کرد. به خاطر شرایط کاریاش برای نقشهبرداری به ارتفاعات کوهستانی شهرهای مختلف سفر میکند اما روز یکشنبه 26 اردیبهشت امسال زمانی که با همکارش برای نقشه برداری به منطقه کجور مرزنآباد و ارتفاعات دره دوآب رفته بود، ناگهان دچار حادثه شد و از ارتفاع 900متری به پایین سقوط کرد اما یک معجزه او را از مرگ حتمی نجات داد.
او روی تنه درختی در مسیر سقوطش افتادو جان به سالم به در برد. پس از 240 دقیقه امدادگران هلالاحمر و اورژانس او را نجات دادند.
مهندس جوان که در این حادثه مصدوم شده بود،در گفتوگو با جامجم به 240 دقیقه دلهره و بازگشت خود از یک قدمی مرگ اشاره کرد.
روز حادثه برای چه کاری به آن محل رفته بودید؟
من 15 سال است به عنوان مهندس و کارشناس نقشهبرداری کار میکنم و برای نقشهبرداری به ارتفاعات کوهستانی رفته بودم . طی این مدت هزاران بار برای نقشهبرداری، از کوهها و ارتفاعات مختلف بالارفتهام. هیچ وقت باور نمیکردم چنین اتفاق تلخی برایم بیفتد. من و همکارم از 13 روز پیش از حادثه از تهران به مرزنآباد آمده بودیم تا در کجور مرزنآباد و ارتفاعات دره دوآب نقشهبرداری کنیم. آن روز هنگام ظهر به روستایی همان حوالی رسیدیم. خودرویمان را پارک کرده و با تجهیزات کاریمان سه کیلو متر و نیم پیاده روی کردیم.
بعد چه شد؟
وسایل را برداشتم و از راهی که چوپانهای بومی حرکت میکردند، ادامه مسیر دادم تا به ارتفاعات نزدیک شوم. همکارم در میانه راه بازگشت تا خودرو را بیاورد که بعد از پایان کارمان راحتتر بازگردیم. بعد از طی مسافتی و زمانی که ساعت به 13 و 45 دقیقه رسیده بود، خواستم از مسیر باریکهای عبور کنم که ناگهان پایم لیزخورد و به پایین سقوط کردم.
تا چه ارتفاعی سقوط کردی؟
ابتدا حدود ده متری به سمت پایین رفتم. جای پای مناسبی پیدا نکردم تا به پایینتر سقوط نکنم. زیر پایم دوباره خالی شد و به عمق 400 متری دره سقوط کردم. همان جا مرگ را به چشمانم دیدم.
آن لحظه که مرگ را با چشمانت دیدی، چه حسی داشتی؟
فقط فریاد زدم خدا یا، یا امام حسین (ع) کمکم کنید. گمان نمیکردم زنده ماندهام. دست و پایم بشدت درد میکرد و خیلی تشنه بودم و قدرت حرکت نداشتم. زیر لب شهادتین گفتم و گمان کردم نفسهای آخر را میکشم. امیدم را برای همیشه از دست داده بودم. تا حدود 40 دقیقه قدرت حرکت نداشتم. زمانی که به خودم آمدم دیدم روی تنه درختی افتادهام. با دیدن این وضع خدا را شکر کردم. امید به زندگی به من بازگشت. به چشم دیدم خدا معجزه کرده و نجات یافتهام.
بعد چکارکردی؟
مدت کوتاهی که گذشت، به خودم آمدم و متوجه شدم گوشیام درجیبم است. به سختی گوشی را برداشتم و تصمیم گرفتم از امدادگران کمک بگیرم. فاصله همکارم با من زیاد بود و او نمیتوانست به من کمک کند. تصمیم گرفتم برای زنده ماندن تلاش کنم. ابتدا به اورژانس و سپس به همکارانم خبردادم تا آنها از امدادگران نجات کوهستان کمک بخواهند. سپس با خانوادهام تماس گرفتم و پس از گفتن ماجرا، از آنها خواستم حلالم کنند. چون معلوم نبود بتوانم جان سالم بهدر ببرم. ساعاتی بعد امدادگران اورژانس، هلالاحمر و نجاتگران کوهستان به کمکم آمدند و پس ازحدود چهار ساعت عملیات، توانستند مرا که بشدت از قسمت لگن و مچ دستانم آسیب دیده بودم، نجات داده و به مرکز درمانی منتقل کنند. آن روز حتی بالگرد امداد هم به کمکم آمد و خلبان از طریق جیپیاس همراه، پیامهایم را دریافت کرده و موقعیتم را به امدادگران اطلاع داد. خلبان سعی کرد با کم کردن ارتفاعش به من نزدیک شود و نجاتم دهد اما نشد چون اگر بیشتر به تنه درختی که به آن گیر کرده بودم نزدیک میشد، امکان داشت تنه جدا شود و به عمق دره سقوط کنم. نجات من یک معجزه بود.
با خانوادهات ملاقات کردی؟
بله. آنها را در بیمارستان دیدم. اعضای خانوادهام هم شوکه شده و هم خوشحال بودند از این که زندهام. برادرم باورش نمیشد من از این ارتفاع سقوط کرده و به طور معجزهآسایی زنده ماندهام. پدرم با دیدن نقشه محل سقوطم هزاران بار خدا را شکر کرد و همان جا سجده شکر به جا آورد. خوشحالم که خداوند دوباره فرصت زندگی به من داد. با دیدن همسر و پسرم باورم نمیشد دوباره نزد آنها باز گشتهام.
معصومه ملکی - حوادث
دانشیار حقوق بینالملل دانشگاه تهران در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
یک پژوهشگر روابط بینالملل در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد