گفت‌وگوی اختصاصی تپش با کارگر خدماتی که مادر و پسری را به قتل رساند

ماهی یک نفر را ‌کشتم

چهره‌ای استخوانی، قدی متوسط، خونسرد و آرام، مشخصات مردی است که دو جنایت را در کمتر از دو ماه مرتکب شده است. کارگر خدماتی ابتدا پسر جوان را به قتل رساند وبعد از آن دست به قتل رئیس شرکتی که در آن کار می‌کرد و درحقیقت مادر قربانی اول بود، زد.
کد خبر: ۹۱۱۹۸۶
ماهی یک نفر را ‌کشتم

مرد جوان بعد از تعطیلات نوروز به اتهام قتل مدیر زن شرکت خدماتی دستگیر شد و به این جنایت اعتراف کرد. او سپس راز قتل پسر این زن را فاش کرد. مرد 34 ساله از انگیزه جنایاتش و جزئیات قتل‌ها می‌گوید.

چطور با میلاد (مقتول) آشنا شدی؟

از طریق آگهی روزنامه‌ها دنبال کار خدماتی بودم که با آگهی درخواست نیروی شرکت مادر میلاد مواجه شدم و بعد از آن در شرکت مشغول به کار شدم.

این اتفاق برای چند سال قبل است؟

حدود هفت سال قبل، از آنجا که کارم خوب بود، شدم امین شرکت. مشتریان شرکت فقط می‌خواستند من برای خدمات به خانه شان بروم.

تو رابطه خوبی با میلاد داشتی، پس چرا او را به قتل رساندی؟

داستانش مفصل است، باید برگردیم به چند ماه قبل از جنایت. میلاد فراری بود و برای همین به خانه‌ام در شهرستان آمد. البته این پیشنهاد مریم ـ مادر میلاد ـ بود. گفت مدتی میلاد را از تهران دور کن تا آب‌ها از آسیاب بیفتد و او بتواند رضایت شاکی پسرش را بگیرد.

چرا میلاد فراری بود؟

میلاد زن مطلقه‌ای را که مادرش بشدت با او مخالف بود صیغه کرد. به غیر از اینها میلاد مدام دعوا می‌کرد، سر هر موضوعی با دیگران دعوا راه می‌انداخت. او با یکی از بچه‌های شرکت دعوا کرد و گونه اش را شکست و او حکم جلبش را گرفت. برای همین به سفارش مریم با همان خانم صیغه‌ای به خانه ما آمد. البته مریم از این موضوع باخبر نبود و تصور می‌کرد پسرش تنها به خانه ما آمده است. زن صیغه‌ای وقتی فهمید میلاد می‌خواهد به عراق برود به تهران بازگشت.

چه شد تصمیم گرفتی میلاد را بکشی؟

شب قبل از جنایت در راه پله‌ها مشغول کشیدن سیگار بودم و دخترم برای بردن آشغال داشت از خانه خارج می‌شد. در همین حین میلاد حرکت زشتی انجام داد و تصمیم گرفتم او را تنبیه کنم تا به من خیانت نکند. آن موقع نمی‌توانستم حرفی بزنم، چون میلاد چهار برابر من بود و حریفش نمی‌شدم. زمانی که خوابید می‌خواستم کاری انجام بدهم اما با خودم گفتم او یک اشتباه کرده و باید او را ببخشم. فردای آن روز میلاد می‌خواست به عراق برود، اما راه به‌خاطر ریزش کوه بسته بود و مجبور شدیم برگردیم. من که چشم دیدن میلاد را نداشتم و دیگر نمی‌خواستم او را به خانه‌ام ببرم، پیشنهاد شکار دادم. همان موقع یک اسلحه شکاری خریدیم.

اسلحه را برای قتل خریدی؟

هدفم واقعا قتل نبود، اما می‌خواستم حال او را جا بیاورم که خیانت نکند.

بعد چه اتفاقی افتاد؟

در جاده بین دو کوه نگه داشتم و گفتم اینجا محل خوبی برای شکار است. از ماشین پیاده شدیم و روی تخته سنگی نشستیم، فاصله خیلی نزدیکی باهم داشتیم و همان‌طور که سر اسلحه به سمت میلاد بود از او پرسیدم: میلاد اگر کسی به تو خیانت کند چه می‌کنی؟ گفت او را می‌کشم. من هم شلیک کردم. می‌خواستم کتفش را هدف بگیرم اما تیر به صورت او خورد. خون زیادی از او می‌رفت، می‌خواستم او را به بیمارستان انتقال بدهم اما خیلی سنگین بود. به ناچار او را رها کردم و راه افتادم. در بین راه یک رودخانه بود. دست و لباس‌هایم را شستم و از آنجا که چند متر آن طرف‌تر گشت بود و می‌دانستم چهره‌ام رنگ پریده و هراسان و ممکن است ماموران به من شک کنند، اسلحه را در همان رودخانه انداختم و برگشتم.

از میلاد چیزی سرقت نکردی؟

او پولی نداشت، قرار بود مادرش به حسابش پول بریزد و چون من به مریم نگفته بودم که میلاد پول نیاز دارد، او هم پولی به حسابش واریز نکرد.

بعد از قتل چه کردی؟

مدتی در شهرمان بودم و بعد از آن به تهران برگشتم و مشغول به کار شدم. چون میلاد وجود نداشت رابطه‌ام با مریم خیلی صمیمی‌تر شده بود.

چرا می‌خواستی با مریم رابطه داشته باشی؟

می‌خواستم با او ازدواج کنم اما او از میلاد می‌ترسید.

چه شد به مریم علاقه‌مند شدی؟

این پیشنهاد بیشتر از طرف مریم بود. او به من تمایل نشان می‌داد و مدام با من در تماس بود و من هم تصمیم به ازدواج با او گرفتم.

تو میلاد را به قتل رساندی چون به تو خیانت کرده درحالی که خودت با مادرش در رابطه بودی؟

می‌خواستم با مادرش ازدواج کنم؛ اما او به دختر من نظر داشت. مادر او که شوهر نداشت، پس من به راحتی می‌توانستم با او در تماس باشم.

تو با این ازدواج به همسرت خیانت می‌کردی؟

متهم سکوت می‌کند.

مریم را چرا به قتل رساندی؟

شب حادثه مریم با من تماس گرفت و گفت باهم برویم تجریش و خرید کنیم. من هم رفتم و خرید نکردیم و برگشتیم. مریم از من خواست او را به شرکت برسانم و به من گفت خودت هم بیا شرکت. مریم زودتر داخل رفت و برای این که کارگران شرکت که در پانسیونی در همان حوالی بودند احیانا من را نبینند، صورتم را پوشاندم. یک کلاه روی سرم گذاشتم و با ماسک صورتم را پوشاندم و وارد شرکت شدم.

آنجا چه اتفاقی افتاد؟

شام خوردیم و همین که داشتم ظرف‌ها را داخل سینک می‌گذاشتم ناخواسته به مریم خوردم. او شروع به داد و بیداد کرد. ترسیده بودم؛ سعی کردم از جیغ و دادش جلوگیری کنم، اما او دست بردار نبود، یکدفعه چاقو به دستم آمد و دو ضربه به او زدم و روسری‌اش را دور گردنش پیچاندم و از شرکت فرار کردم.

بعد چه کار کردی؟

سوار ماشینم شدم و یک ساعتی در خیابان پرسه زدم. بعد از آن دوباره به شرکت برگشتم.

چرا به شرکت برگشتی؟

می خواستم رسید 25 میلیون تومانی و شناسنامه و مدارکم را بردارم، اما بجز 170 هزار تومان هیچ چیزی داخل گاوصندوق نبود.

زمانی که به شرکت برگشتی مریم در چه حالی بود؟

او زنده بود، دستش را تکان می‌داد.

پس چرا به او کمک نکردی؟

با خودم گفتم چند ساعت دیگر کارگرها می‌آیند و او را با خودشان می‌برند.

جریان رسید 25 میلیون تومانی چه بود؟

میلاد سه میلیون تومان پول داشت و مریم به من گفت برای این‌که این پول‌ها را خرج همسر صیغه‌ای‌اش نکند، پول‌ها را به کاری بزنم. من هم یک ماشین خریدم و با آن ضایعات می‌خریدم و می‌فروختم. درآمدش خوب بود، اما یکدفعه قیمت‌ها پایین کشید و ضرر کردم. بعد هم که رفتم لب مرز و جنس آوردم که یک‌بار جنس‌ها را گرفتند و حدود هفت میلیون و 500 هزار تومان خسارت بار و ماشین را دادم. از طرفی برادرم مریض و هزینه درمانش خیلی بالاست، تا حالا خیلی خرجش کردیم.

گفته می‌شود به خاطر پول دست به این قتل‌ها زدی؟

چه پولی، پول‌ها که در حساب مریم بود و میلاد هم پولی نداشت.

مریم 25 میلیون تومان از تو پول می‌خواست؟

بله، همه می‌دانستند و رسید گرفته بود. اگر آن شب مریم را کشتم، به خاطر ترس از آبرویم بود. سر و صداهای او باعث می‌شد همسایه‌ها جمع شوند و من به خاطر تجاوز دستگیر شوم.

چطور دستگیر شدی؟

بعد از قتل به شهرم رفتم و مدتی بعد برگشتم. یکی از مشتری‌هایم زنگ زد و گفت کار دارد. گفته بودم مشتری ثابت دارم، برای کار رفتم آنجا که ماموران هم سر رسیدند و مرا دستگیر کردند.

پشیمانی؟

صددرصد. خیلی پشیمانم اما راهی برای جبران نیست.

پس چرا خودت را معرفی نکردی؟

می‌خواستم دو بچه ام را سر و سامان بدهم بعد خودم را معرفی کنم که زودتر دستگیر شدم.

برگردیم به سال‌ها قبل، چند سال است که در تهران زندگی می‌کنی؟

سال 75 بود که به تهران آمدم، آن موقع تنها 13 سال داشتم.

چه کاری انجام می‌دادی؟

رفتم شهرداری در آنجا مشغول به کار شدم. آدم بی‌سواد و بی‌پولی مثل من چه کاری می‌توانست انجام دهد!

تحصیلاتت چقدر است؟

پنجم دبستان، بعد از آن از مدرسه فرار کردم.

چرا؟

به دلیل این‌که نمی‌توانستم هم درس بخوانم و هم کار کنم. آن موقع‌ یک شیفت دستفروشی می‌کردم و یک شیفت به مدرسه می‌رفتم. این همه کار خسته‌ام کرده بود و به همین دلیل تصمیم گرفتم فرار کنم و با آمدن به تهران مشغول به کار شدم، اما حدود پنج سال بعد به شهرم برگشتم و بعد از ازدواج با خانواده‌ام دوباره به تهران آمدم.

چکار می‌کردی؟

جنس از شهرستان به تهران می‌آوردم و می‌فروختم، درآمدش بد نبود. در همین حین خانواده‌ام تصمیم گرفتند به شهرستان بروند. حوصله‌شان از تنهایی در تهران سر رفته بود و برگشتند به شهرمان. من چهار ماه اینجا کار می‌کردم و یک ماه به شهرمان می‌رفتم.

هلیا نصرتی - ضمیمه تپش

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۱
geet
-
۱۲:۰۵ - ۱۳۹۵/۰۳/۲۱
۰
۰
خودش همه جوره فاسد بوده تازه دم از غیرتی شدن واسه دخترش میزنه!این جانی باید اعدام بشه.
سهم پزشکان سهمیه‌ای

ضرورت اصلاح سهمیه‌های کنکور در گفت‌وگوی «جام‌جم»‌با دبیر کمیسیون آموزش دیدبان شفافیت و عدالت

سهم پزشکان سهمیه‌ای

نیازمندی ها