به گزارش جام جم آنلاین از باشگاه خبرنگاران، علی پروین هنوز یاد ایام شباب در کنار مادرش هست.
پیرزن همیشه چادرش رو می پیچید دورش . یه جوری که فقط نوک دماغش پیدا بود. یه سماور قدیمی ذغالی داشت و همیشه چاییش دم بود. همه که جمع می شدن تو خونه هم از سر جاش تکون نمی خورد. می نشست پای نماز، دعاش و چاییش رو تو نعلبکی می خورد. بچه ها بعضی وقتا به زور بلندش می کردن که یه قری بده ، از همون زیر چادر دستش رو در می اورد و یه تکونی می داد ، بعد عذاب وجدان می گرفت که نکنه گناه کرده باشه. دعاش خیر بود. هر بار می گفتم مامان نصرت یه دعا کن مردیم از بی پولی ، یه پولی چیزی برسه، ردخور نداشت. الان این همه سال شده که رفته . ماهی 2 بار نرم سر خاکش یه ذره حرف تند بارش نکنم و کلی خاطره هام رو زنده نکنم به قرآن حالم بد می شه. هروقت می خورم به بی پولی می رم سر خاکش می گم مامان نصرت ، بابا«...» قدیما بودی یه دعایی می کردی ، خدا یه پولی می رسوند. حالا از اون دنیا یه سفارشی بکن. ولی خیلی باحال بود ، هرچی بهش می گفتم رو مثل خودم جواب می داد. برکت خونه بود. حیف.
مصاحبه مامان نصرت،در دل خود حرف ها دارد،آش در هم جوشی از عشق و علاقه و نگرانی درباره جوان چشم تیله ای.
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
عضو دفتر حفظ و نشر آثار رهبر انقلاب در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح کرد
گفت وگوی اختصاصی تپش با سرپرست دادسرای اطفال و نوجوانان تهران:
بهروز عطایی در گفت و گو با جام جم آنلاین:
گفتوگوی «جامجم» با حجتالاسلام محمدزمان بزاز از پیشکسوتان دفاع مقدس در استان خوزستان