در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
فیلمها و سریالهایی که از نعمت فیلمنامههای خوب و محکم برخوردارند، معمولا از کمتجربگی یا بیسلیقگی یا ارزانفروشی احتمالی کارگردان یا سایر عوامل کمتر آسیب میبینند و حتی در بدترین شرایط به آثاری قابل دیدن بدل میشوند. اهمیت فیلمنامه در یک اثر به اندازهای است که میتوان مساله اصلی فیلمها و سریالها را به تولد معیوب این آثار روی کاغذ نسبت داد و نیز درصد بالایی از موفقیت هر اثر موفق را مدیون فیلمنامه دانست. «چرخ فلک» نمونه روشنی از موفقیت مبتنی بر فیلمنامه است؛ طراح و سرپرست نویسندگان این سریال، آثاری چون در پناه تو، دوران سرکشی، صاحبدلان، رقص پرواز، شوق پرواز و سرزمین کهن را در کارنامه دارد که جزو بهترینهای تلویزیون در چند دهه گذشته هستند و «چرخ فلک» هم با وجود ساختار اپیزودیک که نیاز به تمرکز و توجه بیشتر و دقیقتر دارد، توانسته توجه مخاطبان را به خود جلب کند.
خاکستریهای دلپسند
شخصیتهای سریال «چرخ فلک» مثل دیگر شخصیتهایی که علیرضا طالبزاده خلق کرده، از جنس آدمهای زمینی هستند؛ همانقدر که مهربانند خشمگین میشوند، همانقدر که گذشت دارند ممکن است لجاجت کنند، همانقدر که میبخشند خودخواه هستند، همانقدر که ظلم میکنند مظلومند و همه خوبیها و بدیها را با هم در وجودشان دارند؛ خوبیها و بدیهایی که در موقعیتهای مختلف بر اساس نیازها، خواستهها و آرزوهایشان از عمق وجود این شخصیتها سر بر میآورند و منجر به کنشها و واکنشهای درست و غلط میشوند؛ درست مثل خود ما و مثل خود زندگی.
باورپذیری مهمترین صفت و ویژگی شخصیتهایی است که در آثار طالبزاده از جمله «چرخ فلک» میبینیم؛ تصمیم ناگهانی کامران برای به هم زدن ازدواجش، دردها، حقارتها و انگیزههای نسترن، عشق سارا به یک پسر سرطانی یا حتی تبعیضهای مادر مینا بین دخترانش عجیب و غریب نیستند؛ میشود این احساسات را لمس کرد، باور کرد و با آنها ارتباط گرفت. آدمهایی که طالبزاده در آثارش خلق میکند با تمام ابعاد دراماتیکشان، ریشه در واقعیتهای جامعه دارند و براستی آدمهای زمینی هستند.
از دریچهای دیگر
قصههای «چرخ فلک» در زمانه و جغرافیایی روایت میشود که همه ما آن را تجربه کردهایم؛ آدمهای معاصر در شهری که خوب میشناسیم اما همانقدر که این آدمها در دنیای واقعی ما به ازا دارند در مقایسه با برخی فیلمها و سریالها دور و غریب با به عبارت بهتر نو و تازه هستند.
طالبزاده شخصیتهای این سریال را شبیه به آدمهای جامعه بازسازی کرده نه شبیه به همه پزشکها، کارخانهدارها، بازاریها و پرستارهای کلیشهای که از این سریال به آن سریال فقط بازیگرشان عوض میشود. هیچ کدام از شخصیتهای «چرخ فلک» مصنوعی نیستند و به زور برای ساختن یک قصه سرهمبندی نشدهاند. این شخصیتها از میان لایههای مختلف جامعه آمدهاند و جهانبینی خاص خودشان را دارند. نوع نگاهشان به زندگی، شیوه تحلیل کردن مسائل و واکنشهایی که به موقعیتها نشان میدهند با شرایط زیستی و طبقهای که به آن تعلق دارند، متناسب است.
به عبارتی این شخصیتها متناسب با طبقهای که در آن متولد شده و رشد کردهاند، تعریف میشوند. نگاهشان به زندگی متاثر از مختصات همان طبقه است و کنشها و واکنشهایشان از جهانبینی، فرهنگ و تاثیرات عاطفی همان طبقه اجتماعی تبعیت میکند. به همین دلیل آنها موقعیتهایی تازه را به نمایش میگذارند که منحصر به فرد است.
در حقیقت روایتها و موقعیتهایی که در «چرخ فلک» به نمایش در میآید، به زاویه دید یا دریچهای تازه میماند که گوشههای کمتر دیده شده از زندگی آدمهای معمولی را نمایش میدهد و راه به فضاهایی تازه و غیرتکراری میگشاید.
زندگی در موقعیت
در فیلمنامه سریال «چرخ فلک» به جزئیات توجه شده و نکات ریزی مد نظر قرار گرفته که شاید بسیاری از آنها با یک بار دیدن و به این سادگیها به چشم نیایند. فیلمنامههای طالبزاده با آنکه داستانهای پرافتوخیز دارند و کاملا قصهگویی میکنند اما آدمها، روابط و مناسباتشان طوری طراحی شده و جزئیاتی از آن به نمایش در میآید که گویی نویسنده در همان شرایط و موقعیتها زندگی کرده، ابعاد و زوایای این موقعیتها را میشناسد و به هر جزء از آن اشراف دارد.
مثلا نوع مواجهه نسترن با مشتریانش، فضای زندگی و روابط حرفهای کامران، نوع زندگی و حضور اجتماعی ظهیر و خالد به عنوان مهاجر در ایران و خانه اجارهای سارا در سریال «چرخ فلک»، نمونههای سادهای هستند که از جزئینگری در نگارش فیلمنامه حکایت میکنند.
درهم تنیدگی
همچنان که چرخ فلک میگردد و آدمها را به هم میرساند، در سریال «چرخ فلک» نیز قصهها میچرخند و آدمها را به هم وصل میکنند. به عنوان یک اثر اپیزودیک که تقریبا هر دو قسمت از آن یک قصه را روایت میکند، کل فیلمنامه از انسجامی متفاوت برخوردار است؛ آدمهای «چرخ فلک» جایی و به ترتیبی با هم ارتباط دارند و فصل مشترک همه این شخصیتها حضور کوتاه یا بلندمدت آنها در بیمارستان است که به شکل ظریفی در روایتها و اتفاقات گنجانده شده است.
به یک اشاره
نه در دیالوگها و نه در اوج و فرود قصهها، هیچ نشانی دیده نمیشود که حکایت از تلاش نویسندگان فیلمنامه چرخ فلک برای شیرفهم کردن مخاطب داشته باشد. پیداست که نویسندگان فیلمنامه این سریال به هوشمندی مخاطب باور داشتهاند و گاهی به یک اشاره، دنیایی از اطلاعات، احساسات و گفتنیها را به او منتقل کردهاند.
به عنوان نمونه وقتی سهراب با بازی عباس غزالی موهایش را میتراشد و روی تخت بیمارستان دراز میکشد و سارا (فتانه ملکمحمدی) در سالن انتظار روی صندلی نشسته و کلاه سهراب را در دست دارد، مخاطب به عشق میان سارا و سهراب پی میبرد بدون آنکه دیالوگی شنیده باشد، نگاه دزدانه و عاشقانهای دیده باشد یا حتی از جشن عروسی و ماه عسل حرفی به میان آمده باشد.
از این دست اشارات در سریال «چرخ فلک» کم نیست و کشف همین نمادها و نشانههاست که تماشای این مجموعه را لذت بخش میکند.
آذر مهاجر
رادیو و تلویزیون
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
سخنگوی کمیسیون بهداشت و درمان مجلس در گفتگو با جام جم آنلاین هشدار داد
چند کلام با بهادر زمانی، بازیگر نقش سهراب
با کورش علیانی درباره اجرا و کارشناسیاش در چند برنامه محور مقاومت گفتوگو کردیم
در گفتوگوی اختصاصی «جامجم» با سفیر ایران در روسیه مطرح شد