رفتار همه انسانها انعکاس گذشته و شرایط زندگی آنها است. اما برخی از جرایم غیر از عوامل بیرونی تابعی از عوامل اختصاصی و ویژه است. خشونت خانوادگی از آن جمله است. خشونت خانوادگی گاهی به صورت کنشی است و گاه واکنشی. از لحاظ کنشی والدینی که خود قربانی خشونت بودهاند بعدها در رابطه با فرزندان خود نیز، از همان روشی که خود قربانی آن بودند استفاده میکنند. اما به صورت واکنشی معمولا در پاسخ به کنشها و آزار و اذیت جسمی اتفاق میافتد. تصور کنید پدر یا مادری که خود قربانی خشونت بوده است و اعمال خشونتآمیز به ترتیب زمینه التهاب خانوادگی را فراهم کرده و خشونت به جای یک سازوکار گفتمانی مورد استفاده قرار میگیرد؛ در نتیجه فرزندان نیز دست به خشونت میزنند. درگیریهای خانوادگی از همین جمله است. در این میان سیستم خشونتآمیز رفتاری که مثلا پدر نسبت به مادر داشته یا مادر نسبت به پدر، در زندگی آینده فرزندان انعکاس پیدا میکند و به همین دلیل میبینیم فرزندانی که قربانی خشونت بودند، خودشان فردا والدین خشونتگرا میشوند. جالب اینکه اگر پدری خشونتگرا باشد فرزند پسر او خشونتگرا و اگر همسر او قربانی خشونت باشد، دختر این خانواده خشونتپذیر خواهد شد. البته این کلیت دارد ولی عمومیت ندارد.
اما نوع دیگری از خشونت ضمن اینکه در کانون خانواده به طور عام اتفاق میافتد، خشونتهای ناموسی است. فرهنگ مردسالار در جامعه زن را جزئی از داراییهای مرد تلقی میکند. فرقی نمیکند همسر، خواهر، مادر یا دختر باشد. به همین دلیل اگر زنی رابطهای با افراد غریبه برقرار کند، نوعی حق واکنش برای مرد ایجاد میشود که این حق حتی در قوانین جزایی ما نیز از قبل از انقلاب تاکنون وجود داشته است؛ که اگر مردی زن خود را با مرد غریبه در حال رابطهای نزدیک ببیند در صورتی که هر دو را بکشد مسئولیت ندارد و ماده 79 قانون سابق و 630 قانون تعزیرات بصراحت مبین این پیام است.
البته در قانون قدیم مادر و دختر و سایر نوامیس نزدیک، تابع این قانون بودند اما در قانون جدید فقط همسر از لحاظ عدم اعمال مجازات قصاص در قانون پیشبینی شده است.
به دلیل تقلیل قدرت مقاومت و افزایش ضعف روانی این نوع قتلها حتی به نامزدها و افرادی که به یکی علاقهمند هستند ولی طرف مقابل این علاقه را نمیپذیرد، تسری پیدا کرده است. از این نوع، قتلهای متعددی را در سطح کشور شاهد بودهایم و در واقع به همان سرعتی که این تعلقات ناموسی تقلیل پیدا میکند، به همان میزان ما رفتارهایی از نوع واکنش مردان جوان به بیمهری و کممهری دختران و زنانی که با آنها طرف روابط عاطفی بودهاند، شاهد هستیم.
جالب آنکه بحث شوهرکشی توسط زنان که در تاریخ وجود داشته و معمولا به صورت پنهانی و عمدتا به وسیله سم دادن یا همکاری با فاسق، یعنی مردی که با زن رابطه داشته، اتفاق میافتاد، اما در سالهای اخیر به دلیل مشکلات عاطفی، روانی، روحی و مسائل جنسی رو به افزایش گذاشته و در نتیجه دیده میشود که زنان برای حذف فیزیکی مردان و برداشتن مانع با همکاری یک مرد خارجی دست به قتل میزنند یا مشترکا شوهر را میکشند. در این میان معمولا قربانیان معتاد که همسرانشان از زندگی با آنها دیگر راضی نیستند، رو به افزایش است. البته از لحاظ آسیبشناسی، دیده شده که هرچه اشتغال مردان بیشتر است، حضور آنها در خانه کمتر است و اکثرا بدون شناخت نیازهای عاطفی همسر خود صرفا به فکر درآمدزایی هستند، در نتیجه بتدریج روابط زن و مرد سرد میشود. همه این عوامل باعث کم شدن آستانه مقاومت و آستانه تحمل پذیری در زن و شوهر شده و در نهایت به اختلاف میانجامد. یکی از روشها جدایی و طلاق است و روش دیگر جدایی عاطفی است و در نهایت در مواردی هم که امکان طلاق برای زن وجود ندارد، با همکاری یک فرد ثالث، شوهر به قتل میرسد.
گذشته از این نوع خشونتهای جسمی، ما خشونت نسبت به فرزندان را داریم که معمولا در خانوادههای پر تشنج قربانی خشونت جسمی والدین هستند و نوزادکشی و فرزندکشی را در سالهای اخیر توسط والدین معتاد فراوان دیدهایم. در کنار این نوع خشونتها، باید از خشونت کلامی و نیز عاطفی نام ببریم که گفتمان عادی بین زن و شوهر متاسفانه به صورتی است که حرمت افراد رعایت نمیشود و بتدریج استفاده از ادبیات سنگین و سخیف بهجای یک گفتمان متعارف و عاطفی باعث میشود فرزندان خانواده از این شیوه اثر بپذیرند و خود والدینی با خشونتهای کلامی و جسمی باشند.
دکتر علی نجفیتوانا
جرمشناس و استاد دانشگاه
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد