منشی شعبه نام او را صدا میکند و زندانی جوان وارد اتاق بازپرسی میشود. مادر همچنان رد نگاهش با گامهای بسته تنها پسرش گره خورده است. چادرش را مدام جلوی چهرهاش میگیرد تا نکند آشنایی او را ببیند و آبرویش بیشتر برود. نگاهش را از مردم میدزدید.
پس از پایان جلسه بازپرسی، از پسرش خداحافظی میکند و با التماس از او میخواهد دست از اعتیادش بردارد تا در آخرین روزهای زندگیش روی آرامش را ببیند. در همین موقع فرصتی دست داد تا با امیر گفتوگو کنیم که در ادامه میخوانید.
به چه اتهامی بازداشت شدهای؟
حمل و نگهداری مواد مخدر.
پیش از این زندان رفتهای؟
نه. اولین بار است که دستگیر شدهام.
اعتیاد داری؟
شیشه مصرف میکنم.
چند سال اعتیاد داری؟
هفت سال است معتادم .
چطور شد گرفتار اعتیاد شدی؟
من چهار خواهر بزرگتر از خود دارم. همه تحصیلکرده و سه نفرشان به خانه بخت رفتهاند و آخری هم دانشجو است. اما من تا اول دبیرستان درس خواندم بعد نیمهکاره مدرسه را رها کردم. کمکم بیماری روحی سراغم آمد.
بعد چه شد؟
بعد از آنکه مدرسه را رها کردم. علاف میچرخیدم. خانوادهام پول توجیبیام را تامین میکردند. بعد از آن با اصرار خانوادهام در مغازه پدرم و بعد هم به طور مقطعی در مغازه عمویم کار کردم. مادرم مدام به من میگفت مراقب خودت باش. گرفتار دوست و رفیق ناباب نشوی. اما پدرم چون تنها پسر خانواده بودم زیاد به من ایراد و جلویم را نمیگرفت. همه چیز دست به دست هم داد تا من گرفتار اعتیاد شوم. ابتدا از مصرف تریاک شروع کردم. بعد هروئین و اکنون هم چند سالی است به مصرف شیشه رو آوردم.
در این مدت به فکر ترک اعتیاد افتادی؟
زیاد نه. نمیدانم هر بار که خانوادهام مرا برای ترک اعتیاد به کمپ میبردند، دوباره تنبلی و مصرف موادمخدر سراغم میآمد و دوستانم نزدم میآمدند و میگفتند الان دوباره مصرف کن بعد میتوانی ترک کنی. این حرفهای پوچ و توخالی باعث شده بود مدتی کوتاه در کمپ بمانم و بعد از رهایی دوباره اعتیادم را شروع کنم. خانوادهام به امید اینکه من ترک کنم مرا به کمپ ترک اعتیاد میبردند، اما دوباره امیدشان از بین میرفت و زمانی که بیرون میآمدم دوباره مصرف شیشه را شروع میکردم. مادرم از ترس اینکه برای تامین موادمخدر دزدی نکنم، مجبور میشد هزینه خرید موادمخدر را به من بدهد.
چطور دستگیر شدی؟
روز حادثه چند روز بود که از کمپ مرخص شده بودم. تصمیم گرفتم وسایلم را جمع کنم و نزد اقوام به شهرستان بروم. حوالی یک زمین خالی نزدیک پایانه مسافربری که پاتوق معتادان بود میگشتم که بستهای را دیدم. داخل آن مقداری شیشه و هروئین بود. آن را برداشتم و در میان وسایلم پنهان کردم. همان موقع سربازی که متوجه من شده بود، سررسید و وسایلم را جستوجو و این موادرا کشف کرد.
میخواهی اعتیادت را ترک کنی؟
میخواهم، اما اعتیاد از هفت سال قبل همراهم است. سعی میکنم اعتیادرا کنار بگذارم، اما نمیتوانم. هر چه بیشتر برای رهایی از آن تلاش میکنم بیشتر در منجلاب اعتیاد فرو میروم. امیدوارم به خاطر اشکهای مادرم هم که شده این بار اعتیاد را ترک کنم.
ضمیمه تپش / جام جم
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
سید رضا صدرالحسینی در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح کرد