میگوید بارها خوابش را دیده که میخندد، آرام به سمت او دویده و به او میگوید: «بابا من برمیگردم». بارها در خواب دیده که در فضای سبزی شاد، آرام و و فارغ از هر غمی، به دنبال توپ سفیدی میدود و شاد است! میگوید حالا بعد از یک سال چنان خسته و ناامید است که از خدا میخواهد یا جانش را بگیرد و یا فرزندش پیدا شود. میگوید بیش از 365 روز است که نمیداند «محمدش» چه میخورد؟ چه میپوشد؟ بریده بریده میگوید «امینش» آنقدر کوچک است که توان زندگی در شرایط سخت ندارد.
کد خبر: ۷۰۸۵۰۹ تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۰۶/۰۱