بازار چادر مشکی

برچسب ها - بازار چادر مشکی

ساعتی با فروشندگان چادر مشکی در بازار بزرگ تهران
تای پارچه را خود اعظم خانم با بسم‌الله و الحمدلله باز کرد و انداخت روی سرم؛ با عینک نزدیک‌بینش نگاهی انداخت به مارک طلایی رنگ مُهر شده به پارچه و بعد گفت پشتت را به من بکن و رویت را به آیینه؛ آن وقت دو لبه پارچه را از چپ و راست گرفت و آن‌قدر روی سرم این طرف و آن طرف کشید تا از هر دو طرف یک اندازه کنار هم ایستادند، دائم می‌گفت «دخترجان سرت نه بالا باشه نه پایین، روبه‌روت رو نیگا کن» من هم زل زده بودم به آیینه و با دست راستم دو لبه بالای پارچه را محکم زیر گلویم نگه داشته بودم و توی آیینه قدی خودم را ورانداز می‌کردم. «همون قدر که همیشه رو می‌گیری، رو بگیر که بلند یا کوتاهت نشه.»
کد خبر: ۷۵۲۵۱۰   تاریخ انتشار : ۱۳۹۳/۱۰/۰۶

نیازمندی ها