خاطرات عقرب
من زیاد پیادهروی میکنم. توی خیابان یخچال پیاده میرفتم که یک ماشین گرانقیمت وسط خیابان نگه داشت و مرد جوانی که پشت فرمان بود، همان وسط خیابان شروع کرد به خوش و بش و انتقاد! لبخند و لحن مهربان داشت، اما میگفت: آقا شما حرفهای خیلی بدی میزنی توی برنامه هفت! ما از شما انتظار نداشتیم و حرفهای دیگری را توقع داشتیم! جواب دادم: ببخشید! همین چیزها که گفتم به عقل ناقص ما میرسید!
کد خبر: ۱۰۰۳۱۶۸ تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۱۱/۳۰