گفت‌وگوی جام‌جم با علی داستان‌پور قدیمی‌ترین استادکار سفال زیرلعابی در کشور

از کویر آمده‌ها بغض سفالی دارند

با 80 سال سن، هنوز سرحال و سرزنده است و بیشتر از هر کسی وقت خود را در کارگاه سفال‌گری‌اش می‌گذراند؛ از 6 صبح تا 8 شب بعلاوه چند مرتبه‌ای که باید از شب تا صبح به کارگاه و کوره‌‌هایش سرکشی کند. کارگاه قدیمی 500 متری‌اش خانوادگی است و خودش همه پسران و دخترانش را آموزش سفالگری داده است.
کد خبر: ۱۱۴۵۶۲۶
از کویر آمده‌ها بغض سفالی دارند
داستان‌پور تنها بازمانده استادکاران قدیمی سفال زیرلعاب در کل کشور و اصفهان است که توانسته به تنهایی این هنر را از کوران بحران‌های مهم روزگار بسلامت عبور دهد و پرچم آن را همچنان بالا نگه دارد، گرچه گلایه در کلامش کم نیست و از هر چند جمله‌اش که با لهجه شیرین اصفهانی و ضرب‌المثل‌های محلی درآمیخته، اشاره یکیش به مسئولانی است که طی 40 ـ 30 سال گذشته نه قدر و قیمت هنرش را دانسته اند و نه حمایتی از او و کارش کرده‌اند.

متولد چه سالی هستید و از چه سنی کار سفالگری را شروع کردید؟

متولد سال 1320 هستم و از 5،6سالگی کارم را در کارگاه سفال شروع کردم.

چرا اینقدر زود؟

شش ماه قبل از اینکه به دنیا بیایم، پدرم فوت شد. آن موقع ساکن حسینآباد یکی از روستاهای اطراف شهر اصفهان بودیم، اما 5 الی 6 سالم که بود به اصفهان مهاجرت کردیم و برای کمک به مخارج خانواده مجبور به کار شدم و سر از یک کارگاه ساخت سفال درآوردم.

شما کار سفال زیرلعاب انجام میدهید که اکنون و با این شیوه سنتی افراد کمی مشغول به آن هستند. زمانی که وارد این کار شدید، یعنی حدود 75 سال پیش چند نفر کار سفال زیرلعاب انجام میدادند؟

زمانی که من وارد این کار شدم، یک استادکار بیشتر در کار سفال زیرلعاب نبود، به نام «اوس محمد» که کارم را با او شروع کردم. «اوس محمد» 3،4 سال بعد فوت کرد و فراگیری کار را در محضر اساتید دیگری به نام کاشیان و موسوی و... ادامه دادم.

کار با این اساتید چطور بود؟ سخت یا آسان؟

سخت، چون آن زمان کار را به کارگر یاد نمیدادند، یعنی فوت کوزهگری را برای خود نگه میداشتند، حتی به پسران خود هم رموز کارشان را نمیگفتند و کار سفال زیرلعاب آن هم با شیوه و ظرافتی که ما کار میکنیم، کار سخت و پیچیده و دارای چندین مرحله است. «اوس محمد» هم میرفت توی یک اتاق، در را میبست و کار را انجام میداد، اما من تیز و زرنگ بودم و میرفتم روی پشت بام و از حفرهای که آنجا بود یواشکی نگاه میکردم و خلاصه به همین ترتیب پیش هر استاد، بخشی از کار را فرا گرفتم. درواقع پس از چهار سال شاگردی نزد استاد علی کاشیان، همه فنون کار را خوب یاد گرفته بودم و کارگاهی زدم و کار برای خودم را شروع کردم. این زمان حدود 25 تا 26 سال سن داشتم.

و پس از فوت این اساتید شما شدید استاد بلامنازع سفال زیرلعاب ایران، درست است؟

بله، آخرین استاد من جناب کاشیان، 30 سال پیش فوت شد و کار سفال زیرلعاب با سبک و سیاق قدیمی و دستیاش و همه مراحل و فنونش به من رسید و کارگاه من شد تنها جایی در کشور که خون این هنر در آن همچنان جاری ماند. البته اکنون حدود 20 نفری در شهرهای مختلف استان اصفهان مثل خور و بیابانک و شهررضا و شهر اصفهان در این هنر مهارت دارند که همگی شاگرد خودم بوده و کار را در کارگاه من فراگرفتهاند.

ظاهرا کارگاه سفالگریتان به نوعی یک کارگاه خانوادگی است و همه فرزندانتان هم در آن آموزش دیده و در کار سفال مشغول به کار هستند؟

بله، همینطور است. من 8 پسر دارم و 3 دختر. 6 پسر و 2 دخترم از همسر اولم هستند و همگی متاهل. از آنجا که معتقد بودم بچهها را نباید به امان خود رها کرد و باید کنار دست خود آدم تربیت شوند و کسب و کاری بیاموزند، همه پسرهایم را از همان کودکی به کارگاه آوردم و کار را یادشان دادم و اکنون هرکدام برای خودشان استادکاری هستند و در کارگاه مشغول به کارند، البته دو سه نفر آنها در کنار این حرفه، شغل دیگری انتخاب کرده و بیشتر آنجا مشغولند، گرچه گاهی به کمک ما هم میآیند.

غیر از فرزندانتان، شاگرد دیگری هم در کارگاه یا خارج از آن دارید، افرادی که از قِبَل کار شما به اشتغال و درآمدی رسیده باشند؟

بله، در کارگاه و در کنار فرزندان و نوه‌‌هایم چند نفر دیگر هم مشغول به کار هستند و حدود 100 نفر خانم هم در خانه‌‌هایشان برای ما کار میکنند و دستمزد میگیرند، که کار آنها ظریفتر و شامل قلمکاری و رنگآمیزی است.

میانهتان با سازمان میراث فرهنگی چطور است؟ از طرف آنها حمایت میشوید؟

نه میراث فرهنگی و نه دولت تاکنون هیچ حمایتی از ما نکردهاند. من با 50 سال سابقه استادکاری هنوز نتوانستهام تسهیلاتی دریافت کنم و کارگاهم را بازسازی و کارم را توسعه دهم. هیچ حمایت دیگری هم نیست، من هنوز بیمه نیستم و میگویند اگر در کارگاه 5 کارگرت بشود، 6 کارگر، به جای حق بیمه ده درصدی باید برایشان 30درصد حق بیمه بدهی. قبض آب و برقی که برایمان 20 هزارتومان میآمد، اکنون 300 تا 400 هزار تومان میآید. قبض گازمان از 100 هزار تومان به 600 هزار تومان رسیده است. مگر ما چقدر درآمد داریم؟ حتی یکبار که کارگاه و سقفش را که درحال ریزش بود، تعمیر کردیم، شهرداری از ما 88 میلیون تومان جریمه گرفت. از قِبَل کار ما برای دولت ارزآوری و اشتغالزایی ایجاد شده، ما هنر درحال فراموشی این سرزمین را حفظ و احیا کردیم، اما هیچکدام از اینها برای دولتیان ارزشی ندارد. صنایعدستی اشتغال و درآمد و ارز میآورد، اما هیچ حمایتی از صاحبان این صنایع درکار نیست و هرچه هست حرف و شعار است. ما صورتمان را با سیلی سرخ نگه داشتهایم.

فاطمه مرادزاده

newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها