شما چند فرزند دارید و هادی چندمین فرزند خانواده شما بود؟من ۹ فرزند داشتم ۳ فرزند دختر و ۶ فرزند پسر. فرزند اولم جواد بود که در ۱۵ سالگی به جنگ رفت و در عملیات خیبر به شهادت رسید. پیکر ایشان بعد از ۱۱ سال به میهن اسلامی بازگشت. در سال ۱۳۷۳زمانی که پیکرشان به کشور بازگشت، هادی ۱۶ ساله بود و دیدن پیکر برادرشهیدش تحولات زیادی در درون هادی به وجود آورد و در خودسازی شخصیت هادی تاثیر زیادی گذاشت. هادی فرزند ششم بود و چهارمین فرزند پسر خانواده بود.
از خصوصیات اخلاقی هادی برایمان بگویید؟هادی فرد قاطع و جسوری بود، بسیار شوخ بود. ارتباطش با خانواده بسیار خوب بود. همیشه به دخترش تاکید داشت که نماز بخواند و حجابش را رعایت کند و به نماز اول وقت اهمیت بسیاری قائل بود. هادی از نوجوانی، فردی جسور و نترس بود. زیر بار حرف زور نمیرفت. جواد هم اخلاقش مانند هادی بود. اگر کسی زور می گفت جلویش می ایستاد. اگر در محله کسی را اذیت می کردند، کمکش می کرد و بسیار به مساله ناموس اهمیت می داد. از نوجوانی اهل مسجد بود و هیات می رفت و علاقه مند به ائمه بود. هادی اهل نماز بود، اهل غیبت و دروغ نبود. در منزل با بچه ها بازی میکرد و به آنها محبت می کرد. وقتی از ماموریت می آمد دست و پایمان را میبوسید.بعد از بازگشتش از ماموریت، برایم تعریف میکرد که مثلا هفته پیش حرم حضرت رقیه بود ه و حرم حضرت زینب را هم زیارت کرده است. بیشتر مواقع که به عراق و سوریه میرفت قبر ائمه را زیارت میکرد و به مادرش می گفت که دعایت کردم.
چه زمانی هادی تصمیم گرفت وارد سپاه شود و در چه سالی وارد سپاه قدس شد؟در سال ۷۹ که سربازی هادی تمام شد وارد سپاه شد. هادی به سپاه علاقه داشت البته من به اینکه فرزندانم در ارگان نظامی کار کنند علاقهای نداشتم و ترجیح میدادم که شغل آزاد داشته باشند. هادی علاقه شدیدی به سپاه داشت و با روحیاتش هم منطبق بود، این شد که به سپاه پیوست. ابتدا در پادگان قدس برای نیروهای عراقی و سوریه که جهت آموزش به ایران میآمدند آموزش نظامی میداد، مدتی به این کار مشغول بود تا سال ۹۰ به سوریه رفت و مدتی در سوریه حاضر بود.
آیا اطلاع دارید که چگونه همراه سردار سلیمانی شدند؟هادی بسیار تودار بود و از ماموریتهایش چیزی تعریف نمی کرد، بیشتر سعی داشت به خاطر مسائل امنیتی شغلش را مطرح نکند، البته اطلاع داشتیم که محافظ سردار سلیمانی است. هادی، زمانی که در سوریه بود جهت محافظت از سردار سلیمانی چند باری همراهش شده بود و بعد از مدتی علاقه شدیدی بین سردار و هادی برقرار شد و هادی شیفته سردار شده بود. سردار سلیمانی هم بسیار به هادی علاقه مند بود. با سردار سلیمانی رفت و آمد خانوادگی هم داشت. بعضی وقتها از میوه درختان حیاط منزل سردار سلیمانی برایمان میآورد.
آیا از سردار سلیمانی خاطره ای برایتان تعریف میکرد؟خیلی کم، ولی بعضی مواقع خاطراتی تعریف می کرد. دختر شهید سلیمانی ۲ خاطره برایمان تعریف کردند بعد از شهادتشان یکی این خاطره بود که: سردارسلیمانی در حال رفتن به کرج بوده که رانندهای همراه سردار سلیمانی بوده که سردار به راننده گفته بود که شما پیاده شوید هادی طارمی آمده! راننده گفته بود چه اشکالی دارد من هم بیایم؟ سردار پاسخ داده بود چون هادی تا آخر با من خواهد بود حتی در زمان شهادت.
خاطره دیگری که دختر سردار سلیمانی برایمان تعریف می کرد می گفت: زمانی که پدرم جهت عملیات عازم سفر بود وقتی نگرانش می شدیم سردار سلیمانی میگفت» شما نگران نباشید امروز هادی همراه من است». هادی برای سردار سلیمانی یک نیرو نبود بلکه هادی برای سردار اندازه چندین نیرو بود و با سردار سلیمانی بسیار مانوس شده بود.
سردار سلیمانی همیشه به هادی می گفته که من و هادی با هم شهید خواهیم شد. با سردار سلیمانی بسیار صمیمی بودند. سردار به فرزندان هادی هم بسیار علاقه مند بود و مثل پدر دوستشان داشت.
آیا هادی از شهادت با شما سخن میگفت؟هادی از شهادت حرفی نمیزد شاید به خاطر اینکه ما ناراحت نشویم و نگرانش نباشیم اما در چهره اش میدیدم که مشتاق شهادت است اما به زبان نمی آورد.
در چه سالی ازدواج کردند؟در سال ۸۴ ازدواج کردند و ۲ فرزند دختر دارند یکی ۹ ساله و دیگری ۴ ساله.
هادی چه کار کرد که شهید شد؟خلوص هادی باعث شهادتش شد. انسان وقتی خلوص داشته باشد ایمانش قوی میشود و اینها باعث میشود فرد خستگی ناپذیر شود. در قدم اول خلوص برای انسان مهم است.
آخرین باری که هادی را دیدید بین شما چه گذشت؟
آخرین روزی که هادی را دیدیم زمانی بود که در منزل یکی از پسرانمان میهمان بودیم و همه دور هم جمع بودیم. هادی هم آمده بود حدودا یک هفته قبل از شهادتش بود. در آخرین دیدارمان بسیار نورانی شده بود و بیقرار بود. هادی شیفته شهادت بود و شاید شهادت را نزدیک میدید و بی قرار شهادت بود. بعد از شهادت هادی، همسر سردار سلیمانی را که دیدم بسیار ناراحت بود و گریه کرد و گفت از شهادت سردار دلم سوخت اما از شهادت هادی بیشتر از سردار دلم سوخت و هادی جوان لایقی بود.
خانواده طارمی از شهادت دومین فرزندشان چه حسی دارد؟خوشحال هستند. صحیح است که غم از دست دادن فرزند بسیار سخت است اما خوشحالیم از این جهت که شهادت نصیب هادی شد و شاید یکی از بهترین نوع شهادتها بود که مانند حضرت امام حسین(ع) و یارانش بدنش تکه تکه شد و به نظر من این زیباترین نوع شهادت است. مطمئن هستم خداوند از هادی راضی است، رهبر از شهادتش راضی است. رهبر معظم انقلاب در هنگام اقامه نماز برای شهدا گریه میکرد و این از میزان رضایت ولی فقیه از شهیدان این حمله تروریستی است. دلم گواه می داد که هادی شهید خواهد شد بعضی وقتها که نگرانش میشدم برای سلامتی اش قرآن می خواندم و صلوات می فرستادم.
حضور مردم در تشییع جنازه چه تاثیری در روحیه شما داشت؟من امیدوارتر شدم که مردم پشت ولایت فقیه هستند. مردم ذاتاً پشت ولایت فقیه هستند. این حضور باعث دلگرمیمان شد و رفتار مردم با ما و همدردی آن باعث شده که دردمان کمی تسکین پیدا کند.
از مسئولین تشکر میکنم، از حضرت بقیه الله الاعظم امام زمان(ع) تشکر میکنم، از رهبر معظم انقلاب تشکر می کنم و از مردم تشکر می کنم که با حضورشان مشت محکمی بر دهان استکبار زدند. جهت مراسم تشییع به مشهد رفته بودیم، دوستان هادی پیش ما آمدند و همه از او به خوبی و نیکی یاد میکردند مردم از ما می پرسیدند که چه کردید که چنین فرزندی تربیت کرده و تحویل جامعه داده اید. خودش راه خودش را انتخاب کرد و خداوند دید که هادی لیاقت شهادت را دارد و پاداش کارهای خیرش را با شهادت داد.
از شنیدن خبرشهادت هادی چه حسی داشتید؟زمانی که خبر شهادتش را شنیدم ابتدا گفتم إنّا الله وإنّا إليهِ رَاجعُون. گفتم هادی جان شهادتت مبارک و گفتم از اینکه در کنار سردار بزرگ اسلام سردار سلیمانی شهید شدهای ناراحت نیستم. سپس گریه کردم. دخترم گفت مادر جان قرآن بخوان تا دلت آرام بگیرد. گفتم پسرم خوشحالم از اینکه شهید شدهای اما می خواهم برایت مادری کنم و برایت گریه کنم. با خودم گفتم خدایا هادی را به امانت نزد من سپرده بودی و در کنار جواد شهیدم به خاک سپردیمش.
پیام شما به قاتلین فرزندتان چیست؟پیام من به استکبار و آمریکا این است که آنها دیگر جایشان اینجا نیست سپاه اسلام نشان داد که آن همه تجهیزات اثرگذار نیست و ایران ضربه بزرگی به آنها زد. اینها علاوه بر منطقه خاورمیانه بلکه این ستمگران باید از صحنه روزگار محو شوند و خداوند بزرگ است و انتقام خواهد گرفت. مثلاً یزید بعد از به شهادت رساندن امام حسین چند سال حکومت کرد؟! فرعونها و... آمده اند و رفته اند روزی اینها هم میروند.
چطور جوانها راه شهدا را ادامه بدهند؟مادرها و پدرها حواسشان به تربیت فرزندان باشند و هر دو نفرشان هم پدر و هم مادر در جهت تربیت فرزندانشان در یک مسیر صحیح گام بردارند و ما تمام سعی خودمان را کردیم تا فرزندان خوبی تحویل جامعه دهند. جوانها باید خودشان خودشان را بسازند. امام صادق (ع) فرموده اند که در آخرالزمان فتنه ها زیاد میشود. عده ای صبح مومن هستند و شب از دین خارج می شوند و سفارش کرده اند که در آن ایام دعای غریب بخوانند، به خداوند پناه ببرند از شر شیطان. ما با عمل باید خودمان را خالص کنیم و اگر خالص نکنیم خداوند کمکمان نمی کند و در دوران جوانی است که انسان میتواند خودش را بسازد.
مریم شریفی همسر شهید هادی طارمی:
هادی مرد عمل بود
مریم شریفی همسر شهید هادی طارمی ۱۴ سال پیش با او ازدواج کرد. او می گوید: از همان ابتدا که هادی را دیدم دل بستهاش شدم، میدانستم در کنار هادی خوشبخت میشوم. در طول زندگی مشترکمان هادی هیچوقت ناراحتم نکرد. اصلا شخصیتاش طوری بود که نمی توانست کسی را با کارها یا حرفهایش ناراحت کند. همیشه مراقب بود تا کسی از دستش دلخور نشود. خانم شریفی از علاقه همسر شهیدش به اهل بیت(ع) می گوید: هادی امام حسین(ع) را خوب می شناخت. او از جوانی در این راه قدم گذاشت، اگر چه فردی کم صحبت بود اما بیشتر مرد عمل بود. همه دغدغهاش نابودی اسرائیل بود. آرزو داشت روزی نابودی کامل اسرائیل را ببیند. هر بار صحبت از نابودی اسرائیل میشد لبخند بر لب میآورد.
او از آخرین روزی که همسرش رفت میگوید: آاقا هادی عاشق کارش بود. هر بار که میخواست ماموریت اعزام شود خود را آراسته میکرد و بهترین لباسهایش را میپوشید و با شوق و اشتیاق میرفت. روز سهشنبه آخرین باری که رفت هم لباسهای نو پوشیده بود.
همسر شهید طارمی حرفهایش را ادامه می دهد: آقا هادی راهش را با جان و دل انتخاب کرده بود. هدف او دفاع از اسلام بود و به شغلش به عنوان یک هدف نگاه می کرد. هیچوقت سختیهای کار به چشمش نمی آمد و از سختیها سخن نمیگفت.
بابا دوست داشت حجابم را رعایت کنم
شهید هادی طارمی دو دختر دارد. محیا دختر بزرگش که ۹ سال دارد. این روزها سخت دلتنگ بابا است و سعی میکند با عمل به وصیت پدرش که حفظ حجابش است دل پدر را شاد کند. هانیه دختر ۴ ساله شهید هنوز معنی نبود پدر را خوب درک نکرده و همچنان تصور میکند بابا روزی بازخواهد گشت. محیا امسال به سن تکلیف رسیده است. او از خاطرات پدر میگوید: بابا به نماز بخصوص نماز اول وقت خیلی اهمیت میداد. او برایم محرابی خریده بود تا در آنجا نماز بخوانم. وقتی خانه بود نماز جماعت دو نفره میخواندیم برای اینکه موقع خواندن نماز من خنده ام نگیرد به مامان میگفت داخل اتاقم نیاید. او چادرش را محکم تر دور خود میپیچد و می گوید: بابا خیلی دوست داشت که ما حجابمان را رعایت کنیم. همیشه به من توصیه میکرد مراقب حجابم باشم. دوست دارم با عمل به وصیت بابا دلش را شاد کنم.
ولایت پذیری هادی، مهمترین خصوصیتش بود
مهدی طارمی برادر شهید هادی طارمی ۸ سالی از هادی بزرگتر است. او درباره برادر شهیدش میگوید: وقتی جواد برادر بزرگمان در دوران جنگ شهید شد هادی ۳ ساله بود و مفهوم چندانی از ایثار و گذشت نداشت. پیکر جواد بعد از ۱۱ سال بازگشت، هادی ۱۴ ساله شده بود. درست زمان شکل گیری پایه های اخلاقی هادی، دیدن پیکر برادر شهیدمان تاثیر زیادی در انتخاب هدف هادی که دفاع از اسلام تا شهادت بود گذاشت. هادی از نوجوانی در پایگاه بسیج شهید شهسواری مسجد جامع شادآباد عضو شد. در آخرین دیدارمان که یک هفته قبل از شهادتش بود از خاطرات ایست بازرسیهایی که در دوران نوجوانی داشت برایمان تعریف کرد. ولایت پذیری هادی را میتوان مهمترین خصوصیتش دانست. همه اهل خانه به ولایت اهمیت میدهیم اما هادی جور دیگری به آن اهمیت میداد، دغدغهاش درباره این موضوع فرا منطقه ای شده بود. ۸ ، ۹ سالی بود که همراه سردار شهید حاج قاسم سلیمانی بود و به این موضوع افتخار میکرد. اگر چه چیزی از ماموریتهایش به ما نمی گفت اما پیدا بود با اشتیاق در ماموریتها حاضر میشد. هادی بچه هیئتی بود هر سال عزاداری ایام فاطمیه از خانه او شروع میشد. برای مراسم فاطمیه هم، همه را به خانه اش دعوت کرده بود. هادی معتقد بود همه اتفاقهایی که رخ میدهد از جانب خداست. او می گفت: اگر ما توانستیم داعش را در سوریه و عراق به زانو درآوریم خواست خدا بود.