سلام آقاتختی. دو سه روزی هست دوباره اسمت ترند اول شده و دارد وایرال میشود سر زبانها. اصلا بگذار فارسی بگویم. امروز پنجاهودومین سالی هست که نیستی.
روزی که از دنیا رفتی پدرم ده سال داشت، اما پدربزرگم دقیقا هم سن و سال خودت بود. با این حال من در همان دوران کودکی از پدر و پدربزرگم زیاد شنیدم درباره بزرگیات. در نوجوانی از این ناراحت میشدم که چرا هفت بار به فینال جهانی و المپیک رفتی و در چهار تای آن فینال را باختی. در جوانی هم همیشه دلخور میشدم که بگویند جهانپهلوان خودکشی کرده. حالا اما دیگر مشکلی ندارم با اینها. نه باختنهایت ناراحتم میکند و نه آن اتفاق تلخ هتل آتلانتیک.
اتفاقا همین چند روز پیش از تقاطع طالقانی و شهید قرنی رد میشدم. از جلوی همان هتل کذایی. نمای آلومینیومی و امروزی هتل، تا حد زیادی چهره واقعی آخرین پناهگاه زمینیات را پوشانده. اسمش هم شده اطلس و دیگر آتلانتیک نیست، اما هتل همان هتل است، با همان راه پلهها و همان اتاقها. کلید را از داخل، توی در چرخاندی و تمام. راستش حاضرم به اندازه چند شب ماندن در یک هتل لوکس پنج ستاره، پول بدهم تا فقط یک شب را در هتل سه ستاره اطلس و در همان اتاق شماره ۲۳ که تو آخرین بار به سقف و در و دیوارش چشم دوختی، سر کنم. بمانم و تا خود صبح رویاپردازی کنم از ساعتها و دقایق پایانی عمرت.
نمیدانم اگر زنده بودی، هنوز هم جهانپهلوان خطابت میکردند یا نه! به هر حال، ماها همگیمان یک ژن بد مردهپرست داریم که فقط گاهی به درد میخورد. نگاه به خودت نکن. شاید اگر ناغافل نرفته بودی، تختی دیگر غلامرضا تختی امروز نبود. کسی چه میداند؟ شاید میان این همه پیشکسوت، تهنشین میشدی؟
این حرفها بماند برای بعد. اگر دیدی در مراسم پنجاهودومین سالگرد خبری از آن هیاهوی همیشگی نیست زیاد تعجب نکن.
کرونا ۱۰ ماهی هست همه چیز را تحتالشعاع خود قرار داده و ستاد مقابله با کرونا و فرمانداری تهران مخالفت کردهاند با هرگونه تجمعی در ابن بابویه شهرری.
هر سال کلی صندلی چیده میشد و علاوه بر مسؤولان ورزش، پیشکسوتان و قهرمانان کشتی؛ جمع کثیری از مردم در کنار خانه ابدیات جمع میشدند تا چند ساعتی از جوانمردی و مردانگیات بگویند. اما امسال برای حفظ سلامت مردم، تجمعی در کار نخواهد بود و فقط ضرب و زنگ مرشد است و قرائت فاتحه با حضور تعداد محدودتری از عاشقانت. روحت شاد و یادت گرامی.