یکی دو شهر در ذهنم برجسته شد که بیشتر دربارهشان خواندهام که حالا یا از سر جبر بوده یا علاقه شخصی به خواندن درباره آنجا ولی هرچه بود برایم جالب بود بسامد شهرهایی که ازشان خواندم و دیدم چه شهرهایی بوده که چیزی دربارهشان نخواندهام یا کم خواندهام.
اما هرچه مرور کردم جز یکی دو کار که آن هم در ساحل و شهرهای ساحلی بوده، کاری درباره خلیجفارس نخوانده بودم. این پهنه آبی برایمان مهم است ولی چیزی دربارهاش نمیدانیم و اگر بدانیم هم محدود به همان اطلاعات اینترنتی است. در داستان ها و رمانها که ردپای پررنگی ندارد و اثری از آن نیست. باید گفت خلیجفارس در کتابها جایش خالی است.
خلیجفارس، شاید تا سالهای متمادی بهخصوص وقتی که قرار بود اسم چند جزیره موجود در این آبی یکدست را توی برگ امتحانی بنویسیم، برایمان فقط یک اسم بود که خب نام کشورهای دور و اطرافش را باید حفظ میکردیم و اسم جزایر آن را از بر میکردیم و اگر احیانا خیلی میخواستیم به خودمان سخت بگیریم نام چند شهر بندری آن را گوشه ذهنمان لای نام احمدرضا عابدزاده، ریوالدو، پاتریک کلایورت، ببتو و... دیگران نگه میداشتیم تا پس از امتحان آن را به حال خود رها کنیم و دیگر برایمان مهم نباشد.
اما هرقدر بزرگتر شدیم و اصطلاحا عقلرس شدیم دیدیم ماجرای خلیجفارس فقط در حد نمره امتحان نیست، آن هم سؤالاتی که نمرههای چرب چیلی نداشت، بلکه خلیجفارس گره خورده با هویت تاریخی این سرزمین، سرزمینی که در آن ریشه داریم و حالا عدهای از گرد راه نرسیده و غبار از دست و رو پاک نکرده مدعیاند اینجا نامش چیز دیگری است و اصلا ما نام تعیین میکنیم.
ولی این حس وطندوستی و اهمیت هویتی آن، سبب نشد که خیلی دور و بر عمق بخشیدن به محتویات ذهنمان برویم، هرچند چیز جذاب و دندانگیری هم نبود و هرچه بود متون خستهکننده تاریخی و جغرافیایی بود که بیشتر به درد دانشگاهیها میخورد. یعنی کتاب یا فیلمی که از دیدنش سرکیف بیاییم و دلمان نخواهد تمام شود کم سراغ داریم و هرچه بیشتر بگردیم کمتر پیدا میکنیم.
انگار این غصه تمامی ندارد که ما سراغ هرچیزی میرویم دستمان خالی است. حالا اگر فردا هالیوود یا یکی از کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس یک فیلم آبکی درباره این پهنه آبی بسازند تازه ما یادمان میافتد که باید دست بجنبانیم.
حسام آبنوس /ضمیمه قفسه کتاب روزنامه جام جم