به گزارش گروه حوادث جام جم آنلاین، قتلهایی که لحظهای رخ میدهند و پشیمانی قاتل هم دیگر سودی ندارد.
این هفته سراغ قاتلانی رفتیم که به دلیل یک لحظه عصبانیت یا انگیزهای معمولی مرتکب قتل شدند. همچنین دلایل وقوع این جنایتها و راههای جلوگیری از آن را بررسی کردیم.
مرد جوان وسط خیابان ولنجک فریاد میزد و از مردم میخواست اورژانس و پلیس را خبر کنند تا دوستش زودتر به بیمارستان منتقل شود. مرد جوان که سر و صورت خونی داشت به بیمارستان منتقل شد اما جان خود را به دلیل شدت جراحات از دست داد. دوستش در تحقیقات گفت در حال تردد در ولنجک بودیم که مهران، دوستم، با یک پراید تصادف کرد. او مربی بدنسازی است و باشگاه دارد. برای صحبت با راننده از خودرو خارج شد اما راننده پراید با میله به سمت مهران حمله کرد و دو ضربه به سرش زد. من در حال کمک به دوستم بودم که سرنشینان پراید فرار کردند. اما شماره خودرو را برداشتم.
با دستگیری دو سرنشین پراید، مراد ۲۷ساله به قتل اعتراف کرد و مدعی شد وقتی تصادف کردیم دوستم کامبیز برای صحبت با راننده مقصر از ماشین پیاده شد اما آنها حرفشان شد و او از من کمک خواست. وقتی پیاده شدم دیدم راننده مقابل خیلی بزرگ است، ترسیدم و با میلهای که کنار خیابان بود دو ضربه به سرش زدم. میخواستم کمکش کنم که کامبیز ماشین را روشن کرد و از من خواست فرار کنیم اما چند روز بعد دستگیر شدیم. با محاکمه مراد او به اتهام قتل مرد بدنساز به قصاص محکوم شد تا یک لحظه عصبانیتش، جان رانندهای را بگیرد و خودش را در یک قدمی چوبه دار قرار دهد.
رسیدگی به این پرونده از سال ۹۳ با اعلام خبر قتل پسر جوانی در محله سراج تهران به بازپرس دادسرای امور جنایی آغاز شد. با حضور تیم جنایی در محل حادثه مشخص شد یکی از اشرار محله با پسر غریبه درگیر و با زدن چاقو به گردن او باعث مرگش شده و خودش از محله فرار کردهاست. یک ماه پس از قتل، قاتل به نام مصطفی در محل جنایت دستگیر شد.
پسر ۲۵ساله در مورد جنایت گفت: من کشتیگیر بودم اما تصادف باعث شد از ورزش دور شوم. از سال ۸۶ وارد عالم لاتی شدم. چون زور بازویم زیاد بود در دعواها همیشه کتک میزدم و برای اینکه از من حساب ببرند یک خط رویشان میانداختم. گاهی هم کتک میخوردم و حتی یکبار شش من پاره شد و نزدیک بود بمیرم. ولی بیشتر کتک میزدم.
روز حادثه در محله، کنار دکه نشستهبودم که پسر جوانی چشم تو چشم شد و به من اخم کرد. به او گفتم سیگارت را بخر و برو بچهجان. شاخ و شانه کشید که اگر نروم چه میکنی؟ من بچه خزانه هستم و از تو نمیترسم. میخواست چاقو را از پشتش دربیاورد که در یک ثانیه با چاقو گردنش را زدم. فقط میخواستم خط بیندازم ولی اینبار اشتباه کردم و چاقو جای حساسی خورد و آن پسر مرد.
با اعترافات مصطفی او محاکمه و سرانجام مهرماه سال ۹۸ به دار مجازات آویخته شد.
ماجرای این پرونده با گزارش زیر گرفتن زن جوانی از سوی راننده خاور به پلیس مشهد آغاز شد. بررسی اولیه پلیس نشان میداد راننده خاور زن جوان را از خودرویش به پایین انداخته و وقتی زن جوان از برفپاکن خودرو آویزان شده، راننده بیتوجه حرکت کرده و زن جوان را زیر گرفتهاست. در ادامه همسر زن فوتشده به ماموران گفت: راننده خاور با خودروی پراید ما تصادف کرد، او قبول نمیکرد مقصر است. به همین دلیل با پلیس تماس گرفتم. وقتی افسر آمد راننده خاور را مقصر شناخت و قرار شد او خسارت را بدهد. صافکار ۴۰۰هزار تومان خسارت در نظر گرفت اما راننده اصرار میکرد ندارم و با ۲۰۰هزار تومان رضایت بده. همسرم دلش به حال او سوخت و قبول کردیم اما وقتی به عابربانک مراجعه کردیم او مدعی شد پول را داده اما پیامکی برای من نیامد. درگیری بالاگرفت و راننده خاور قصد داشت از محل فرار کند. همسرم سوار خودروی او شد تا فرار نکند اما او زنم را از خودرو پایین انداخت. زنم نمیخواست حقمان خورده شود، برای همین از برفپاکن خاور آویزان شد اما راننده پس از افتادن زنم، او را زیر گرفت و همسرم جانباخت. با شناسایی راننده در جاده فریمان او دستگیر شد. مرد جوان در بازجوییها به زیرگرفتن زن جوان اعتراف کرد و گفت: من گواهینامه پایه یک ندارم و روی گواهینامه پسرعمویم عکس خودم را چسباندهام. آنروز بار موتورسیکلت داشتم. برای بوشهر حرکت کردم که تصادف کرده و بعدش هم آن اتفاقات رخ داد. با اعترافات مرد جوان به قتل، او به اتهام قتل عمد محاکمه شد.
خردادماه ۹۸ پلیس در جریان چاقوخوردن یک پسر جوان در منطقه کیانشهر قرار گرفت. ماموران با حضور در محل متوجه شدند پسر ۲۳ساله راننده خودروی نیسان بوده و بعد از تصادف با یک پراید، راننده پراید سفیدرنگ با فحاشی دو ضربه چاقو به پسر جوان زده و فرار کردهاست. با انتقال راننده نیسان به بیمارستان تلاش برای شناسایی راننده پراید آغاز شد اما دو روز بعد مرد مجروح فوت کرد.
پلیس با شناسایی هویت قاتل یک هفته بعد او را دستگیر کرد. راننده پراید مدعی بود هیچ قتلی مرتکب نشده و فقط با خودروی نیسان تصادف کرده اما دو شاهد حادثه با دیدن راننده پراید او را به عنوان قاتل شناسایی کردند. پسر جوان که هیچ راهی نداشت اعتراف کرد در محله کیانشهر مشغول رانندگی بودم که به یک نیسان زدم. مقصر بودم و راننده نیسان با من بگومگو کرد که چرا با او تصادف کردهام. من هم که حوصله نداشتم دو تا چاقو زدم و فرار کردم. یک لحظه عصبانی شدم و خون به مغزم نرسید که خوب فکر کنم.
«من و دوستم بعد از چند روز کارگری پول جمع کردیم و آن روز رفتیم رستوران تا غذا بخوریم. روبهروی ما دو دختر و دو پسر باهم مشغول شام خوردن بودند. چند دقیقه نگذشتهبود که یکی از پسرها بلند شد و به پژمان، دوستم اعتراض کرد چرا میز آنها را چپ چپ نگاه میکند. پژمان زبانش بند آمدهبود و گفت من که نگاه نمیکنم اما پسر عصبانی چاقو را از جیبش در آورد و بدون هیچ حرفی چند ضربه به دوستم زد. »
پسر جوان با گریه این حرفها را به بازپرس جنایی زد و مدعی شد دوستش بیگناه وبه خاطر عصبانیت پسر جوان فوت کشتهشدهاست. با دستگیری پسران و دختران جوان، عامل جنایت که پسری ۲۶ساله بود، شناسایی شد. رسول در تحقیقات به ماموران گفت: من و دوستانم بیرون آمدیم تا شام بخوریم، پسر جوانی چند میز آنطرفتر، ما را نگاه میکرد، یک لحظه فکر کردم او نظری دارد که ما را نگاه میکند، کنترلم را از دست دادم سمت او رفتم و با چاقویی که همراهم بود او را زدم. فکر نمیکردم یک لحظه عصبانیتم جان یک نفر را بگیرد و زندگی من را نابود کند.
در پروندهای دیگر، تابستان سال گذشته چند جوان دوستشان را به بیمارستان منتقل کردند. با بررسی تیم پزشکی مشخص شد مجروح چاقو خورده و حال مساعدی ندارد. پسر جوان به نام شاهرخ زیر تیغ جراحان رفت اما در اتاق عمل جان باخت. با فوت پسر مجروح، تحقیقات از افرادی که او را به بیمارستان رساندند آغاز شد. آنها به کارآگاهان پلیس گفتند که قاتل یکی از دوستانشان است.
با شناسایی سهیل به عنوان قاتل، تلاش برای دستگیری او آغاز شد اما او بعد از قتل متواری شدهبود. سرانجام یک هفته بعد از وقوع قتل، پسر جوان دستگیر شد. او در مورد علت قتل دوستش گفت: روز حادثه با چند نفر دیگر در خانه شاهرخ مهمان بودیم. مشغول پاسوربازی بودیم که متوجه شدم مقتول دارد تقلب میکند و هر دست را با تقلب میبرد. من به این کارش اعتراض کردم اما زیر بار نرفت. یک لحظه عصبانی شدم و خون به مغزم نرسید، چاقو میوهخوری را از بشقاب برداشتم و یک ضربه به او زدم که دیدم غرق در خون شد. من فکر نمیکردم چاقو اینقدر تیز و خطرناک باشد. باور کنید نمیخواستم دوستم را بکشم فقط یک لحظه عصبانیت، مرا قاتل دوستم کرد.
مجید غمخوار - تپش روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد