کارگردان جهانی سینمای ایران از چه چیزی خسته شده است؟

چالش بزرگ مجیدی

گفت‌ و گو با احمد بهرامی، نویسنده و کارگردان فیلم تحسین‌ شده «دشت خاموش»

نگاهم سیاسی نیست

سینمای ایران، سال گذشته و در هفتاد و هفتمین دوره جشنواره فیلم ونیز، حضور پربار و موفقی داشت و مخاطبان جهانی این رویداد، با تنوعی جذاب از سینمای ایران رو به‌ رو شدند.
کد خبر: ۱۳۱۹۴۹۰
مجید مجیدی با کوله‌ باری از تجربه و نام و آوازه جهانی، با «خورشید» تحسین شد و به مسیر موفق فیلمسازی‌اش برگشت، شهرام مکری به عنوان فیلمساز خلاق و تجربه‌گرای ایران با «جنایت بی‌دقت» در بخش افق‌ها حضور داشت و جایزه بهترین فیلمنامه اورجینال را از انجمن منتقدان مستقل دریافت کرد. دیگر چهره موفق سینمای ایران در آن جشنواره، احمد بهرامی بود که با ساخت فیلم «دشت خاموش»، نگاه‌های بسیاری را به خود جلب کرد و درنهایت فیلم، جوایز بهترین فیلم بخش افق‌ها و جایزه فیپرشی (جایزه ویژه انجمن منتقدان جهان) و جایزه انجمن اعتماد ملی ایتالیا را به دست آورد. فضای خاص و سیاه و سفید و موضوع کارگری فیلم، به‌ جز ونیز در جشنواره‌های زیاد دیگری هم مورد توجه قرار گرفت و باوجود تردیدهای بهرامی پیش از اولین نمایش در جشنواره اخیر جهانی فیلم فجر، در این رویداد هم با استقبال تماشاگران و منتقدان داخلی روبه‌رو شد.
نگاهم سیاسی نیستدر مراسم رونمایی از فیلم در پردیس چارسو به نکته جالبی اشاره کردید که آن هم تفاوت سلیقه مخاطب ایرانی با مخاطب خارجی بود. یعنی از ابتدای ساخت دشت‌خاموش این پیش فرض و آگاهی را داشتید که مخاطبان جهانی، فیلم را بیشتر دوست خواهند داشت و می‌دانستید مخاطب ایرانی به اندازه تماشاگران خارجی با دیدن فیلم، هیجان‌زده نمی‌شود؟
آن روز در چارسو و در اولین نمایش رسمی فیلمم در جشنواره، دوست داشتم این مطلب را عنوان کنم. چون خود من هم این‌طوری هستم و درباره فیلمی که خیلی در جشنواره‌های بین‌ المللی دیده می‌شود و جوایز مهمی می‌گیرد، کنجکاو می‌شوم. دشت خاموش هم تا این مقطع، در حدود 28 جشنواره جهانی شرکت کرده که از میان آنها، هشت جشنواره، (الف)، بزرگ و معتبرند. بنابراین، فیلم از قبل ذهنیتی را برای مخاطب به وجود می‌آورد و تصور می‌کند با یک شاهکار رو به‌ رو خواهدشد اما وقتی فیلم بعدا دیده می‌شود، ممکن است خیلی هم شاهکار به نظر نرسد و دست بالا یک فیلم خوب باشد. آن توضیح اولیه را بیشتر درباره بیننده‌های مدل جشنواره‌ای خودمان دادم که همه منتقد و نویسنده و فیلمساز هستند. به خاطر این‌که این مخاطب، خودش سلیقه فیلم‌بینی دارد و سینمای جدی و عمیق و فیلم‌های مهم روز دنیا را دنبال می‌کند. دشت خاموش فیلم سیاه و سفیدی است که قصه حدودا ساده‌ای را بیان می‌کند. البته در همین چند نمایشی که دشت‌خاموش در جشنواره جهانی فیلم فجر داشت، با استقبال خیلی زیاد مخاطبان رو به‌ رو شد و فیلم به سئانس‌های اضافه رسید. حتی من در یکی دو سئانس و به‌ جز سهمیه بلیت مهمان، واقعا برای پیدا کردن بلیت برای برخی دوستان به مشکل بر خوردم. بیشتر نقدهایی هم که در این چند روز خواندم، مثبت بود. در جشنواره ونیز سال گذشته هم منتقدان بزرگ دنیا، استقبال خوبی از فیلم کردند و اکثرا از پنج ستاره، چهار ستاره به این فیلم دادند. این اتفاق در جشنواره‌های دیگری چون توکیو، هنگ‌کنگ و استکهلم هم افتاد و کلا منتقدان، روی خوشی به فیلم نشان دادند. آن جمله‌ای هم که من درباره تفاوت سلیقه مخاطبان گفتم، مربوط به اولین نمایش فیلم بود، اما به مرور دیدم ظاهرا اینجا هم منتقدان و نویسندگان، نظرات مثبتی درباره فیلم داشتند.

سال گذشته، در گفت‌ و‌ گویی اشاره کردید پدرتان کارگر صنعتی بود و فضای کارگری فیلم از آنجا می‌آید و شما چون در آن شرایط زندگی کردید و با مسائل و مشکلات کارگران در ایران آشنا بودید، گزینه مناسبی برای یک روایت سینمایی در این خصوص به حساب می‌ آمدید. باتوجه به مشکلات اقتصادی در این چند سال اخیر و روند اعتراضات کارگری، واهمه‌ای نداشتید که طرح موضوع این چنینی با یک فضای سیاسی گره بخورد؟
من از نزدیک با زندگی کارگری آشنا بودم و در خانواده‌ای زندگی کردم که پدرم 30 سال کارگر یک شرکت صنعتی بود و بعد هم بازنشسته شد. بنابراین باتوجه به آشنایی‌ام با این فضا و درک مشکلات از نزدیک، اقدام به نوشتن فیلمنامه دشت‌خاموش کردم. البته محیط كار پدرم با محیط فیلم تفاوت داشت اما چندان فرقی هم نمی‌كند و در همه كارخانه‌ها و همه شركت‌ها، كارگران، كارگر هستند و كارفرمایان، كارفرما اما نه واقعا، قصدم نگاه سیاسی نبود.
مساله اصلی من بیشتر یك واشكافی اجتماعی است و همان‌طور كه در فیلم می‌بینیم، كفه ترازو نه به نفع كارگر سنگینی می‌كند و نه به نفع كارفرما. در هر دو كفه ترازو، مسائل و مشكلاتی وجود دارد. همان‌قدر كه یك كارفرما می‌تواند در حق كارگران اجحاف كند، همان‌قدر هم برخی كارگران هستند كه دقیق و منظم، وظایف‌شان را انجام نمی‌دهند. به نظرم اگر كمی به لایه‌های دیگر فیلم برویم، این مساله فقط مختص به ایران نیست و مساله همه دنیاست و حتی قصه این فیلم با همین شكل و شمایل می‌تواند در یك كشور كاملا صنعتی مثل ژاپن یا آلمان یا آمریكا هم رخ دهد. هرجا كه در آن یك نظام سرمایه‌داری وجود دارد كه یك سری آدم در آن كار می‌كنند و یك واحد و كارخانه‌ای وجود دارد، این قصه می‌تواند آنجا هم شكل بگیرد. با این توضیحات، واقعا نگاهم در دشت خاموش، سیاسی نیست و فقط وجهه اجتماعی دارد و به شكلی از تشكیل كارخانه‌ها و نظام‌های سرمایه داری می‌پردازد. اساسا من خودم با این مساله مشكل دارم و نه چیزهای دیگری مثل فقر كه ممكن است با دیدن این فیلم به ذهن برسد.

چرا فیلم را سیاه و سفید فیلمبرداری كردید؟ مسعود امینی تیرانی به عنوان مدیر فیلمبرداری چقدر در این تصمیم نقش داشت؟ چقدر این سیاه و سفید بودن با فضای تیره و تار فیلم سنخیت دارد و آن را تقویت و به فرم و روایت كمك می‌كند؟
سیاه و سفید بودن فیلم از اول در ذهنم بود و از ابتدا كه به فیلمنامه فكر می‌كردم، تصاویر را به شكل سیاه و سفید در نظر داشتم. در بازدیدهای اولیه‌ای هم كه از كوره‌های آجرپزی داشتم، به خاطر روشنایی و تاریكی در قسمت زیرین كوره‌پزخانه كه آجرها را می‌گذارند، این حالت سیاه و سفید وجود داشت و من همان‌جا به این فكر كردم به خاطر رنگ خاك و سایه‌ها و روشنایی زیاد، بهتر است رنگ را از فیلم بگیرم. البته یكی دیگر از دلایلش این بود كه می‌خواستم فیلم، خیلی زمان مشخصی نداشته باشد و دوست نداشتم فیلم به زمان حال یا زمان خیلی دور بچسبد. اساسا هم كمی به مدل سینمای كلاسیك فكر می‌كردم برای همین به جز سیاه و سفید بودن، اندازه تصویر هم چهار به سه بود و قاب فیلم واید و گسترده نیست. قابی است كه در سال‌های دور سینما فیلم‌های زیادی با آن ساخته بودند. بعد هم كه با آقای مسعود امینی تیرانی صحبت كردم، خوشبختانه ایشان هم با من هم‌نظر بودند و این‌كه بهتر است در این فیلم به قاب سینمای كلاسیك برگردیم كه هم سیاه و سفید است و هم چهار به سه. درنهایت با توافق ایشان و تهیه كننده فیلم، آقای سعید بشیری این كار را انجام دادیم.

آیا عامدانه نخواستید از چهره‌های بازیگری و بازیگران شناخته شده تر در فیلم استفاده كنید؟ ظاهرا استفاده از بازیگران چهره با بافت فیلم‌تان همخوانی نداشت و بیرون می‌زد و آن‌وقت شاید با این همگونی كنونی رو به‌ رو نبودیم.
بله، اساسا از موقعی كه داشتم فیلمنامه را می‌نوشتم و بعد هم در مرحله انتخاب بازیگر، با مشاور كار خانم ناهید عزیز صدیق، به این نتیجه رسیدیم كه از چهره‌ها استفاده نكنیم و به سمت مدلی از بازیگران برویم كه توانمندی داشته باشند و به‌ خصوص در تئاتر و سینما بازی كرده باشند و حتما از نظر فیزیكی هم به شخصیت‌های فیلمنامه نزدیك باشند. واقعا خیلی به چهره‌ها فكر نكردیم، به دلیل این‌كه دوست نداشتیم بیننده با دیدن چهره‌های خیلی معروف، با تضادی در روح كلی اثر مواجه شود. وقتی بیننده، بازیگری را بارها دیده، سخت است نقش‌های قبلی او را فراموش كند برای همین خیلی این مساله برای تماشاگر باورپذیر نیست. بنابراین بیشتر سعی كردیم از دوستانی استفاده كنیم كه توانمندی بالایی در بازیگری داشته باشند و دست كم تا دو سال پیش كه ما فیلم را كار می‌كردیم، خیلی دیده نشده بودند یا كمتر دیده شده بودند. اگر همگونی در بازیگری فیلم دیده می‌شود، به خاطر توانایی این بازیگران است. بخشی از این هم به دلیل مدل ساختار فیلم است كه همه سكانس‌ها در یك پلان ضبط شدند برای همین این فضاسازی به بازیگر كمك می‌كند خیلی راحت تر و طبیعی‌تر جلوی دوربین ظاهر شود.

در فرم و روایت فیلم هم ما سخنرانی آقاخان را از چند زاویه می‌بینیم و هر بار با یکی از کارگران از قومیت‌های مختلف همراه می‌شویم اما این تغییر زاویه، لزوما همراه با اطلاعات تازه‌ای نیست و بیشتر با یک تکرار رو به‌ روییم. درحالی‌که نمونه‌های موفقی با همین فرم در سینمای ایران و جهان سراغ داریم که تغییر زاویه، اطلاعات تازه‌ای به مخاطب می‌دهد.
کلمه اصلی برای من در این ساختار، تکرار و ملال بود که سعی کردم آن را در فرم فیلم هم لحاظ کنم. سخنرانی طولانی آقاخان برای کارگران را از زوایای مختلف تکرار کردم و هر بار هم بیشتر از یکی دو کلمه به آن اضافه نشد. می‌خواستم این تکراری که در آن وعده و وعید وجود دارد، بیشتر به چشم بیاید. این فرم هم تازه و مربوط به این فیلم نیست و فیلم‌های زیادی را سراغ داریم که این مدل و فرم و ساختار تکرار در آنها وجود داشته‌ است، به نوعی هم فلاش فوروارد است و هم فلاش‌بک. البته در دشت خاموش دقیقا مشخص نیست این نقطه مرکزی تکرار یعنی سخنرانی آقاخان، در گذشته اتفاق می‌افتد یا در آینده است و انگار به نوعی در همه روزها در جریان است. فکر می‌کردم این شیوه می‌تواند به آن تکرار و ملال و روزمرگی زندگی این کارگرها کمک کند و برای همین موقعی که داشتم فیلم را دکوپاژ می‌کردم و حتی قبل‌تر موقع نوشتن فیلمنامه، به این فرم و ساختار رسیدم.

درباره پایان‌بندی فیلم هم توضیح می‌دهید؟ بدون این‌که بخواهم پایان قصه را لو بدهم، چرا لطف‌ا... (علی باقری) به آن تصمیم می‌رسد؟ او با این‌که همین‌جا به دنیا آمد و تا الان و 40 سالگی‌اش در کوره‌پزخانه زندگی و کار کرد، به نظر می‌رسد توانایی جمع و جورکردن خودش را حتی بعد از تعطیلی کوره‌پزخانه دارد و می‌تواند گلیمش را از آب بیرون بکشد. اما شما پایان تیره و تاری را برای او درنظر گرفتید.
واقعا من تصمیم لطف‌ا... را خیلی سیاه نمی‌بینم. چون بین عقلا و خردمندان بحثی وجود دارد که خرد انسان در 40سالگی کامل می‌شود. در همه ادیان و فرهنگ‌ها هم به این موضوع اشاره شده‌است. انسان 40 ساله انسانی است که پرده‌هایی جلوی چشمانش پایین می‌افتد که خیلی چیزها را می‌بیند و درک می‌کند. حتی در تاریخ داریم خیلی از پیامبران در 40 سالگی به بعثت رسیدند. خیلی از بزرگان و سیاستمداران در 40 سالگی شکوفا می‌شوند و خیلی از هنرمندان و فیلمسازان در 40 سالگی، آن اثر اصلی خود را خلق می‌کنند.
شاید یکی هم مثل لطف‌ا... در 40 سالگی به این دریافت و رهیافت می‌رسد که جایی خودش را از این دایره و از این تکرار و ملال رها کند. خیلی از ما در طول زندگی به این نتیجه رسیده‌ایم و شاید بعضی هم همان کاری را انجام دهند که لطف‌ا... انجام داد. اما نکته خیلی اساسی این است که ما خیلی چیزها را روی پرده سینما نمایش می‌دهیم، برای این‌که مخاطب کمی تخلیه روحی و روانی شود. من دوست دارم تماشاگران با دیدن این سرنوشت، به این فکر کنند می‌توانند طوری زندگی و سرنوشت را برای خود رقم بزنند که مجبور نشوند مثل لطف‌ا... تصمیم بگیرند. چه می‌دانم مثل شعرهای خیام باشند و آنقدر هم زندگی را سخت نگیرند. با این‌که تکرار و ملال و روزمرگی است اما حتما راه‌های فراری هم وجود دارد. ولی واقعا وظیفه من فیلمساز نشان دادن راه‌ حل نیست، من اگر بتوانم با آن پایان بندی در ذهن مخاطب سوال ایجاد کنم، فکر می‌کنم کار خودم را کرده‌ام.

بعضی منتقدان، با دیدن این فیلم به سینمای بلا تار به ویژه فیلم اسب تورین اشاره می‌کنند. چقدر این انتساب و ارجاعات را دوست دارید و اصلا این شباهت‌های بصری و فرمی و مضمونی آگاهانه بود؟
در رابطه با تاثیرپذیری از فیلمسازان بزرگ سینما قبلا هم صحبت کرده‌ام اما اینجا باز هم تکرار می‌کنم. برای من سینما با فیلم طبیعت بی‌جان سهراب شهید ثالث شروع می‌شود و با عباس کیارستمی و کل مجموعه آثارش به اوج می‌رسد و با بلا تار مجارستانی ادامه پیدا می‌کند. به‌ هر شکل هر کسی که در هنر کاری انجام می‌دهد، حتما در ذهنش الگوهایی دارد و حتما در مسیر هنری‌اش، کارهایی را دیده‌ است که روی او تاثیر گذاشته‌اند.
من شاید خیلی به این شباهت‌ها فکر نکردم اما از مولفه‌های این بزرگانی که نام بردم، به شدت استفاده کردم و استفاده خواهم‌ کرد. اساسا مدل سینمایی این عزیزان را دوست دارم. البته به جز این افراد، حتما در سینمای ایران و جهان به کار فیلمسازان بزرگ دیگری هم علاقه دارم. من به آن معنا در سینما دستیاری نکردم و این شانس را نداشتم نزد کارگردان‌های بزرگی کار کنم اما به نوعی خودم را هنرآموز خیلی از فیلمسازان می‌دانم و بیشتر از فیلم‌هایشان آموخته‌ام. البته من بعد از فارغ‌التحصیلی از دانشگاه در رشته سینما، حدود یک سال در کارگاه آموزشی فیلمسازی آقای کیارستمی شرکت کردم و از نزدیک با ایشان آشنا شدم.

نکته‌ای مانده؟
از شما خیلی ممنونم وقت گذاشتید و با من مصاحبه کردید. ما فیلمسازان به شما دوستان خبرنگار و منتقد، خیلی خیلی مدیونیم. شما واقعا واسط بین ما و مخاطبان هستید و به‌ طور خیلی خوب ، دقیق و حرفه‌ای باعث می‌شوید فیلم‌های ما دیده‌ شود.
 
علی رستگار - سینما / روزنامه جام جم 
newsQrCode
ارسال نظرات در انتظار بررسی: ۰ انتشار یافته: ۰

نیازمندی ها