بازیگری که در کسوت یک قهرمان مقتدر جنگ ظاهر شده و روی پرده عریض سینما به او جانی دوباره بخشیده است. خاصه آنکه به نظر میرسد سینمای ما از منظر قهرمان پروری با کاستیهای جدی و قابل تأملی روبهروست و این در حالی است که در حماسههای ملی، میهنی و دینی ما به وفور نمونههای شگفت انگیز و بکری خلق شده یا در واقعیت زیستهاند که جنبههای دراماتیک و سینمایی ایدهآلی دارند اما کمتر به آنها پرداخته شده است.
درگذر از معدود نمونههای افتخارآمیز تاریخ معاصر کشورمان همچون «چ»، «تختی» و... که طی سالهای اخیر مجال نمایش در سینما را یافتهاند، این روزها با فیلمی دیگر در ژانر بیوگرافی و از گونه دفاع مقدس مواجه هستیم.
فیلم منصور، نخستین ساخته سینمایی سیاوش سرمدی که محسن قصابیان در آن نقش شهید تیمسار منصور ستاری، فرمانده اسبق نیروی هوایی را ایفا کرده، از چهارشنبه هفته گذشته به اکران عمومی رسیده است. فیلمی که به جرأت میتوان آن را تجلی غرورانگیز و آرمانی تمرکز روی زندگی یکی از مفاخر نظامی کشور دانست و به آن مباهات کرد. منصور بهرغم تمام ضعف و قوتهایش تلاش کرده با نگاهی صادقانه، صریح و واقعگرایانه به روایت برشهایی از زندگی شهید ستاری بپردازد و به موازات این روایت گرم و گیرا، رویکردی به ساخت اولین جنگنده کاملا ایرانی با نام «آذرخش» در آخرین سالهای دفاع مقدس با نظارت شهید ستاری هم داشته باشد.
جامجم پای صحبتهای محسن قصابیان نشسته است تا در خلال گفت و گو با این بازیگر، زوایایی تازه از فیلم منصور و ناگفتههایی از شخصیت شهید ستاری فرصت طرح بیابند.
قصابیان متولد مرداد ۱۳۴۸ است و سابقه بیش از سه دهه فعالیت حرفهای در سینمای ایران و پیشتر از آن در عرصه تئاتر دارد. هرچند این هنرمند با سینمای دفاع مقدس نیز بیگانه نیست و از قضا نخستین فیلم بلند او «تونل» ساخته مجتبی راعی در سال ۷۱ نیز اثری در همین گونه است. بازیگری که خودش اعتقاد دارد: «با یک فیلم تمام وجوه شخصیتی شهید ستاری دیده نمیشود. در قبال زحمات مثال زدنی و کارهای ارزشمندی که ایشان برای این کشور انجام داده، ساخت یک فیلم خیلی کم است.» منصور در جشنواره فجر ۳۹ در دو رشته بهترین جلوههای ویژه بصری و بهترین کارگردان اول نامزد دریافت سیمرغ بلورین نیز بود.
شما از بازیگران باسابقه تئاتر و سینما هستید که بهخصوص در سالهای اخیر کمتر جلوی دوربین رفتهاید. بنابراین بازی در نقش شهید ستاری، فرمانده نیروی هوایی ارتش هم برای شما نوعی ریسک به حساب میآمد و هم برای کارگردان که شما را برای بازی در این نقش انتخاب کردند. چگونه برای این فیلم انتخاب شدید؟در مورد کارگردان که نمیدانم چرا مرا انتخاب کرد اما در مورد خودم باید بگویم اساسا آدم ریسک پذیری هستم. در کارهای هنری اگر ریسک نکنید، هیچ اتفاق متفاوتی بهدست نمیآید. بله، درست میگویید در سالهای اخیر کمکار بودم. در دهه۷۰ در کنار اجراهایی که در تلویزیون داشتم، سالی یکی دو بازی هم داشتم تا اینکه رسید به سریالهای «تفنگ سرپر» و «انگشتری عقیق». بعد از این سریالها بود که هر فیلمنامهای به دستم میرسید، میگفتم چرا باید در آنها بازی کنم.
اینقدر کیفیت فیلمنامهها پایین بود؟
خیر، مطابق سلیقه من نبود. قطعا فیلمنامههای خوبی هم در این سالها کار شده که به من پیشنهاد نمیشد. به همین علت رفتم سراغ تهیهکنندگی و کارگردانی و گذشت تا کیومرث مرادی (بازیگردان منصور) با من تماس گرفت و گفت فیلمی داریم کار میکنیم، میآیی؟ و من هم نپرسیدم چرا، چون میدانستم با پیشینه من آشناست. فیلمنامه را برایم فرستاد و دیدم نثر روانی دارد. بچههای این کار هم از دوستان قدیمیام بودند و همین مسأله بیشتر راغبم میکرد تا در آن بازی کنم.
برای بازی در این نقش نگران نبودید؟
من هربار که میخواهم روی صحنه بروم، تپش قلب دارم یا هر بار که میخواهم جلوی دوربین بروم به خصوص در دو سه روز اول تپش قلب دارم و البته نیاز به تایید دارم که ببینم این راه درست است یا نه؟ بعد از گذشت روزهای ابتدایی، این حس کمرنگتر میشود. اساسا یک بازیگر هرچقدر قبل از شروع کار فرصت داشته باشد بهتر است. چون به لحاظ فیزیکی و روانی بیشتر میتواند خودش را آماده کند.
با توجه به تحقیقات و مطالعاتی که برای رسیدن به این نقش کردید، متفاوتترین ویژگی شهید ستاری را در چه دیدید؟
واقعیتش را بخواهید بعد از خواندن فیلمنامه بود که با شخصیت تیمسار ستاری آشنا شدم. به محل تولد ایشان، ولیآباد (نام روستایی در جنوب شهرستان قرچک) رفتم و پای خاطرات همشهریهایشان نشستم و ... . طی همین تحقیقات بود که متوجه شدم شهید ستاری کارهای بزرگ زیادی برای این مملکت انجام داده، چقدر برای کشورش مفید و مؤثر بوده و اگر بخواهم متمایزترین ویژگی ایشان را نام ببرم جدیت و قاطعیتشان است. البته خودم هم این ویژگیها را دارم ولی نه آنقدر زیاد.
با خانواده ایشان هم راجع به ویژگیهای شخصیتی تیمسار ستاری صحبت کردید؟
شرایطش مهیا نشد. تنها رابطه من با خانواده تیمسار، پسرشان سورنا ستاری بود که دو بار سر کار آمد. پسرشان خیلی سر صحنه نمیآمد به این دلیل که میگفت نمیخواهم شما تحت تأثیر من قرار بگیرید. به نوعی میخواست فیلممان را در فراغبال بسازیم.
عکسالعمل سورنا ستاری، وقتی شما را با گریم پدرشان دیدند چه بود؟
فکر میکنم از گریم راضی بود. بار اول وقتی سر کار آمد در جایی نشسته بود و من با لباسفرمی که به تن داشتم از پشت نزدیکشان شدم. زمانی که متوجه من شد، تا بلند شد پیشانیاش را بوسیدم. بار دوم وقتی سر کار آمد، من و لیندا کیانی نشسته بودیم و در حال گرفتن سکانسهای خانه شهید ستاری بودیم. سورنا ستاری آمد و نشست و من با همان لحن نقشم با ایشان سلاموعلیک کردم. بهقدری در همان سلاموعلیک معمولی در حالوهوای نقشم فرو رفته بودم که سورنا ستاری به من گفت: باورت شدهها! و واقعیت هم همین بود که رفتارهایم در آن مقطع تغییر کرده بود. در آن مقطع لهجه ولیآبادی که تلفیقی از نجفآبادی و مشهدی است گرفته بودم و شیوه نشستن و نگاه کردن من تغییر کرده بود.
گویا صدای شما هم در فیلم دوبله شده بود؟
نه، صدای خودم بود.
چقدر روی صدا و لحنتان کار کردید؟
تمرین و دیدن تصاویر و فیلمهایی از ایشان کمککننده بود. البته من بهعنوان بازیگر قطعا نمیتوانم عینبهعین صدا و لحن تیمسار را بگیرم، تا حدی میتوانم. وقتی شما بهعنوان یک بازیگر بخواهید در نقش یک شخصیت حقیقی بازی کنید کار کمی مشکل میشود اما مثلا الان من نقشی را در سریال «اپیدمی» بازی میکنم که مابهازای بیرونی ندارد. این نقش هم شخصیت سازندهای دارد که در شرایط اپیدمی کرونا به دنبال سازندگی و ساخت بیمارستان صحرایی است اما از آنجا که مابهازای بیرونی ندارد خودم آن را همراه با فیلمنامه و کارگردان ساختم.
کلا بازی درونگرایانه را ترجیح میدهید؟
من بعد از سالها آموزش بازیگری در دانشگاه و آموزشگاههای مختلف هنوز خودم هم نمیدانم چه میکنم. زمانی درگیر سبکهای بازیگری استانیسلاوسکی، برشت، الیا کازان، مایزنر و ... بودم اما واقعیت این است که بازیگری تمام این سبکها هست و هیچکدام نیست. بازیگری یک شیوه و رویه شخصی است که تو خودت باید آن را پیدا کنید. زمانی بازی درست اتفاق میافتد که اگر بازیگر تکنیکی به خرج میدهد کسی نفهمد که آن تکنیک است. یعنی آنقدر راحت آن را انجام بدهد که دیگران فکر کنند متعلق به خودش است.
برگردیم به فیلم؛ از وسایل شخصی شهید ستاری هم برای بازی مقابل دوربین استفاده کردید؟
بارزترین وسایل ایشان که در فیلم استفاده شد ماکتهایشان بود. ماکتهای هوایی که در فیلم میبینید متعلق به خود شهید ستاری است که متاسفانه بعضی از آنها در حین فیلمبرداری خراب شد. جالب است بدانید که ایشان مجسمهساز خوبی هم بودند.
بله، در فیلم به این هنرشان هم اشاراتی شده بود...
شهید ستاری شخصیتی خاص، چند وجهی و کامل داشتند و من بارها به این فکر کردم که چطور یک نفر میتواند اینهمه کار را به شایستگی انجام دهد. از نظر من با یک فیلم، تمام وجوه شخصیتی ایشان دیده نمیشود. در قبال زحمات مثالزدنی و کارهای ارزشمندی که شهید ستاری برای این کشور انجام داده، ساخت یک فیلم خیلی کم است. در شرایط جنگ ایران و عراق بهقدری اقدامات ایشان ثمربخش بود که خیلی از کشورها متحیر بودند چطور ایران میتواند این حجم از هواپیماهای عراقی را ساقط کند. شوخی نیست، در روزگار جنگی که تحریم هم بودیم کسی بیاید و بگوید میخواهم هواپیما بسازم و بسازد.
در اکران جشنوارهای فیلم بسیاری بر این باور بودند که خانواده و اتفاقات جاری در حوزه زندگی شخصی منصور خیلی دیر وارد داستان میشوند. این اتفاقات در حالیکه میتوانند به داستان وجهی نرم و شیرین بدهند به قدری کمرمق به تصویر کشیده شدهاند که حتی اگر در تدوین حذف هم میشد هیچ لطمهای به فیلم وارد نمیشد. خودتان چه نظری در این باره دارید؟درست است که من خودم کارگردانم و در مورد این فیلمنامه یا هر فیلمنامه دیگری طرز تلقی خودم را دارم اما زمانی که بهعنوان بازیگر در خدمت کاری قرار میگیرم، سعی میکنم اظهارنظرم را به گونهای بیان نکنم که بافت موردنظر کارگردان مخدوش شود. از نظر من سیاوش سرمدی در منصور بهدنبال سینمایی ساده، عین زندگی بود و شاید به همین دلیل باشد که در این فیلم تشدید لحظات نمایشی را نمیبینیم. حتی در نماها هم اتفاقات هیجانانگیز و شگفتآوری نمیافتد. اینها همه انتخاب کارگردان است و خوب و بدی آن را من نمیدانم. مدل او در کارگردانی همین است و وقتی من فیلمنامهاش را خواندم از همین سادگی خوشم آمد. وقتی بهدنبال سادگی هستید دیگر ماجرا را با ساختار نمیسنجیم که مثلا ساختار سه پردهای چگونه است یا کتاب بوطیقای ارسطو در فیلمنامهنویسی چه میگوید! فیلمهای اصغر فرهادی هم دیر شروع میشود، ولی چه ایرادی دارد؟ این کلیت اثر است که مخاطب را با خودش همراه میکند.
«قهرمان» هم دیر شروع میشود؟
قهرمان با وجود ایراداتی که مثل هر اثر هنری دارد، بسیار فیلم پخته و خوبی است و بازیهای آن حتی فراتر از بازیهای فیلمهایی مثل درباره الی یا جدایی نادر از سیمین است. امیر جدیدی درخشان است یا محمد عاقبتی که عقبه تئاتری در آمریکا دارد در قهرمان عالی است یا محسن تنابنده هر چند میتوانست بهتر هم باشد ولی خوب است.
در اکران عمومی منصور ۱۷ دقیقهای که مربوط به سکانسهای دیدار شهید ستاری و مرحوم هاشمی رفسنجانی است حذف شده. به نظر شما این حذفیات به کلیت فیلم لطمه وارد نمیکند؟
به عنوان بازیگر این فیلم از این منظر به حذفیات نگاه نمیکنم. کاری ندارم به چه دلیلی این حذفیات انجام شده و چون بازیگر این فیلمم از منظر دیگری به این اتفاق مینگرم. من سعی میکنم خودم را جای اتابک نادری، بازیگر این نقش بگذارم. اتابک نادری عزیز از دوستان قدیمیام است که هر بار بالای پنج ساعت قطعهسازی و گریمش برای این کار طول میکشید و امروز منتظر تماشای نتیجه زحماتش بود. سرمایه فقط به معنای سرمایه مادی نیست و سرمایه انسانی هم هست که در اینجا این سرمایه انسانی صرف شده. چه کسی جوابگوی این بازیگر است؟ نمیدانم اگر خود من به جای اتابک نادری در این موقعیت قرار میگرفتم چه میکردم! در حالیکه اتابک با بزرگواری تمام در صفحه شخصیاش برای عوامل فیلم آرزوی موفقیت کرد.
فکر میکنید فیلم منصور چقدر به لحاظ به تصویر کشیدن فضای دهه ۶۰، روابط بین سپاه و ارتش در زمان جنگ یا روابط بین دولت و ارتش در آن زمان موفق بوده؟
بهعنوان بازیگر فیلم یا حتی یک مخاطب میتوانم بگویم در جاهایی موفق بوده و در جاهایی نبوده. آنچه برای من بهعنوان بازیگر مهم است این است که یک شخصیتی میخواهد امنیت هوایی یک کشور را فراهم کند یا هواپیما بسازد یا... اما هر جا میرود به موانعی برخورد میکند که او را مجبور به درگیری با همه میکند. حتی کار به جایی میرسد که به او میگویند جانشینات هم انتخاب شده و دیگر دست بردار اما او باز هم ادامه میدهد. من این نکات را در جایگاه بازیگر میبینم و اصلا مگر چقدر میتوان به تاریخ وفادار ماند؟ چقدر میتوان تاریخ را در جهت قصه بازسازی کرد؟
پس بنا بر تمام گفتههایتان، میشد که منصور به گونهای دیگر روایت شود؟
نمیدانم، هر چیزی امکانپذیر است. بهعنوانمثال به دامنه وسیع فیلمهای حوزه دفاع مقدس نگاه کنید. از کارهای مرحوم ملاقلیپور تا کارهای ابراهیم حاتمیکیا و... .هر فیلم دفاع مقدسی رنگ و بوی خودش را دارد و به شکلی روایت میشود اما چیزی که من در فیلم منصور به همین شکلی که روایت شده میپسندم، قهرمانش است. قهرمان فیلم خیلی حالت دور از دسترس و فراواقعی به خود نمیگیرد. شاید اگر منصور بهگونهای دیگر روایت میشد قهرمانش خیلی خاص و غیرقابل ملموس برای مردم میبود. البته شاید هم فردا روزی کسی بیاید و روایت دیگری از زندگی شهید ستاری را به تصویر بکشد که خیلی هم مقبول باشد.
و در نهایت ماندگارترین سکانسی که در این فیلم بازی کردید کدام سکانس بود؟
نمیدانم. واقعیت این است که تک تک لحظاتی که بازی کردم را دوست داشتم. کلا فیلم را دوست داشتم و هر سکانس برایم کشفی بود که سعی میکردم در این کشف جلو بروم. امیدوارم این فیلم به اندازه سهم خودش بتواند بخشی از چرخه اقتصادی سینما را در این روزها بچرخاند و مردم برای دیدنش به سالنهای سینما بروند.
ساناز قنبری - سینما / روزنامه جام جم