به گزارش جام جم آنلاین به نقل از روزنامه جام جم ، فصیحی بعد از بیش از ۵ دهه، نماینده دوومیدانی بانوان در توکیو بود و اگر خوششانس بود و رکوردهای قبلی خود را میزد حتی به نیمهنهایی مسابقات هم صعود میکرد. فصیحی اما کلا از عملکرد خود راضی است و خوشبینانه به آینده نگاه میکند. او در گفتوگو با جامجم به سوالات ما پاسخ داد.
خانم فصیحی شما بهجز دوومیدانی به رشته ورزشی دیگری علاقهمند هستید؟
من فیتنس را خیلی دوست دارم. خودم قبلا ژیمناست بودم و به خاطر همین این رشته را دوست دارم و اتفاقا کار بچههای ژیمناست را در تیمملی دنبال میکنم. تنیس هم جزو رشتههایی است که به آن علاقه دارم. فقط فوتبالی نیستم.
اتفاقا درباره رونالدو میخواستم از شما بپرسم. به نظرتان چرا اینقدر سریع میدود؟
به نظر من رونالدو عجیب و غریب است. فیزیک بدنی فوقالعادهای دارد. معلوم است که سالها روی عضلاتش کار میکند. البته تند دویدن به ژنتیک هم مربوط میشود. رونالدو قطعا ژنتیک خوبی دارد که اینقدر سریع میدود.
سریعترین فوتبالیستی که دیدید کدام بازیکن بوده؟
همین رونالدو. هیچکس به اندازه او تند نمیدود. اینطور که من متوجه شدم حتی در ۱۰۰ متر رکورد عجیب و غریبی هم زده است.
در بین فوتبالیستهای ایرانی چطور؟
راستش من فوتبال نمیبینم و زیاد این رشته را دنبال نمیکنم.
کدام بانوی ورزشکار ایرانی الهامبخش شما بوده است؟
به نظر من تکتک دختران ایرانی، ورزشکار الگو هستند چون در شرایط سختی تمرین میکنند. چون خودم تمرین میکنم و شرایط را میبینم این را میگویم. هر کدام از آنها یک الگوی خاص است.
آیا در مسابقات همیشه حس میکنید واقعا نماینده بانوان ایران هستید؟
همیشه این حس را دارم. همیشه دوست دارم کاری انجام دهم که دختران ایرانی دیده شوند. دوست دارم حرفهای دختران ایران را بزنم و مطالبات آنها را خواستار شوم. دلم میخواهد دختران بتوانند ظرفیتها و تواناییهای خود را بیشتر در رشتههای مختلف ورزشی نشان دهند. همیشه هدفم این بوده و هست.
شما پیش خودتان بیشتر به چه چیزی فکر میکنید؟
همیشه به این فکر میکنم در ورزش کارهایی انجام دهم که هیچ خانمی نتوانسته. با خودم درباره قابلیتهایی که دختران ایرانی دارند فکر میکنم. یک هدف اصلی هم دارم. اینکه طوری نتیجه بگیرم و ورزش کنم که برای دختران بعد از من هم خوب شود.
خیلی از ورزشکاران برای خودشان رویاسازی میکنند. شما در رویاهایتان به چه چیز فکر میکنید؟
تصویری که همیشه در ذهنم هست و آن را دوست دارم، لحظهای است که بعد از خط پایان پرچم ایران را روی دوشم انداخته باشم. این حس قشنگی است. لحظهای که همه خانوادهام در پایان خط منتظرم هستند و میبینم که از موفقیت من خوشحال هستند و اشک شوق میریزند. برای خود من واقعا فرقی نمیکند کدام مسابقه. دوست دارم این تصویر را در هر مسابقهای که شرکت میکنم بسازم.
تا حالا شده خواب ببینید دیگر نمیتوانید بدوید یا با سرعت باد در حال دویدن هستید؟
من خیلی خواب میبینم. در خواب همیشه میدوم. بارها خواب دیدم از دست دزدها فرار میکنم. گاهی طوری از خواب میپرم که وقتی به خودم میآیم می گویم ای وای، در خواب هم دارم تمرین دویدن میکنم. اینکه گفتید نتوانم بدوم و پاهایم قفل شود، نه. من در خواب فقط میدوم. یک خواب بدی که میبینم این است که نمیتوانم حرف بزنم. نمیتوانم داد بزنم و این حس خیلی بدی است.
قصه دونده شدن شما چیست؟
من ژیمناست بودم. یک روز خیلی اتفاقی وارد دوومیدانی شدم. به زور معلم ورزشمان در مدرسه به مسابقات رفتم. راستش از دوومیدانی خوشم نمیآمد. خیلیها الان میگویند آخر چه رشتهای است؟ نفست بند نمیآید؟ من هم اول همینطور بودم. دوست نداشتم به دوومیدانی بروم. در اولین مسابقه رکورد زدم ولی به معلممان میگفتم نمیآیم. دقیقا یادم هست. خانم ارغنده، معلم ما تا یک سال به خانهمان زنگ میزد تا با پدر و مادرم حرف بزند. او میخواست آنها را راضی کند که من به مسابقات دوومیدانی بروم. میگفت دختر شما استعداد خوبی است. اصلا نمیخواهد هر هفته بیاید، یک روز در هفته هم بیاید کافی است. بعد از یکسال من کمکم به مسابقات رفتم و مدال گرفتم. آنجا بود که علاقهام به دوومیدانی بیشتر شد و در این رشته ماندم.
با خانم ارغنده در تماس هستید؟
بله. البته زیاد وقت نمیشود با هم حرف بزنیم. در این مدت مشغلهام زیاد بوده.
اهل این هستند که مثلا به مدرسه قدیمیتان سر بزنید؟
بله، خیلی این کار را دوست دارم. اتفاقا به مدرسه و همینطور مهد کودکی که بودم، سر زدم. هیچکدام از معلمهایم نبودند.
آدمهای معروف دغدغههای اجتماعی دارند. خود شما به کودکان کار یا خانوادههایی که مشکل دارند، فکر میکنید؟ جزو دغدغههای زندگیتان به حساب میآیند؟
بله، همیشه این مسائل جزو مشغلههای من در زندگی بوده است. خیلی دوست دارند به کسانی که امکانات ورزشی ندارند ولی استعداد دارند، به شکلی کمک کنم. الان نمیتوانم چون واقعا وقت ندارم ولی در سالهای بعد هدفم این است استعدادها را پرورش بدهم مخصوصا کسانی را که مشکلات مالی دارند و نمیتوانند. در واقع هدفم این است در حوزهای که کار میکنم دست آنها را بگیرم. قبل از المپیک هم سری به مسابقات کودکان کار زدم. به نظرم دنیای خیلی قشنگی داشتند. برایم تازگی داشت. خیلی خیلی انگیزه داشتند فقط میگفتند به خاطر مشکلات زندگی نمیتوانند زیاد تمرین کنند. بعضی از آنها به من میگفتند بیا مسابقه بدهیم. واقعا از بودن کنار این بچهها لذت بردم. دوست دارم تا جایی که میتوانم به این بچهها کمک کنم تا هم استعدادشان هدر نرود و هم به آرزوهایی که دارند برسند.
تا حالا شده حس کنید که شما را درک نمیکنند؟
بله خیلی برایم اتفاق افتاده.
واکنش شما چیست؟
ساکت رد میشوم. کاری نمیتوانم کنم. بایستم و بحث کنم؟ من برای کارهایم توضیح نمیدهم. هرکسی برداشت خود را از مسائل مختلف دارد. من سعی میکنم کار درست را انجام دهم و مسؤول این نیستم که دیگران چه فکر میکنند. واقعا مسؤول تفکر بقیه نیستم.
شاید به نوعی نه از تعریفها ذوقزده میشوید و نه از انتقادها ناراحت.
تقریبا ولی تعریفها قاعدتا بیشتر خوشحالم میکند. مثلا دوستانی که در جایگاهی نیستند و اطلاعات ندارند اما انتقاد میکنند. انتظاری از آنها ندارم و ناراحت نمیشوم ولی وقتی ناراحت میشوم که بعضیها از همه چیز خبر دارند ولی خودشان را به آن راه زده و حرفهایی میزنند که مرا اذیت میکند.
چرا این کار را میکنند؟
متاسفانه در دوره و زمانهای هستیم که موفقیت بعضیها بعضی دیگر را خوشحال نمیکند. البته منظورم همه نیست. مردم واقعا از بردهای ورزشکاران خوشحال میشوند. آنها مهربان هستند. منتها در این دوره و زمانه آدمهایی هستند که حسادت میکنند و از برد دیگران خوشحال نمیشوند.