با نگرشی پویا ناگزیریم از نگاه فرهنگ شناسان پیشین که برداشتی متحجر و ثابت و پر خلل از مفهوم ساختار وفرهنگ داشتند، فاصله بگیریم.
باید براهین رخداد تغییر درساختارها و نیز فرهنگها و ساختارهای فرهنگی را در فرآیند حیات اجتماعی و مناسبات با جهان جدی پنداشت.
کنش اجتماعی نوی ما، زایشهای نو،تحولات درونی و بیرونی، تحولات وجه مادی و معنوی و نوع تعامل ما با جهان و....همواره در حال تحول بوده و همه اینها ساختار فرهنگی ما را دچار تغییر میکند.
رابطه امر ثابت و سنگ بنای یک ساختار و ساختار فرهنگی با سیمای متغیر آن هم در حال دگرگونی است.
نسبت یک جامعه معین با سنگ بنای فرهنگیاش و خود این پایه دیرنده و نسبتا پایدار هم در حال تحول بطئی است.
چه از منظر تغییر پایهها و ارکان به مرورو چه از نظر عمیقتر شدن ادراک این پایهها و تحرک وجوه پایدارش از ناخودآگاه فرهنگی به قلمرو خودآگاه آن، این دگرگونی فرهنگ و حرکت آن قابل پژوهش است و نیز آن که نقش آگاهی و اراده و تصمیم انسانی در زمان مشخص در تحول عناصر فرهنگ چه وزنی دارد و نسبت آن با ارکان پایا و خارج از اراده ما و تحولات فراتر از برنامه و اراده یک نسل یا چند نسل و بیشتر چیست؟
مثلا در ایران ما یک فرهنگ و ساختار فرهنگی مدید داریم که برخلاف تصور، سیال و دارای گوناگونی و سرشت تحول پذیر بوده است و ضمنا دارای وجوهی ماناست که به ضمیر جمعی و حافظه تاریخی ملت و مردمی بستگی دارد و طی قرنهای طولانی شکل گرفته است.
ویژگی« اینِ آن دیگر» که بهعنوان نیروی کهن و شگفت درونی این سرزمین برای هضم حقیقتهای ارزشمند از آن نام بردهام و طی قرنهای طولانی از زمان مهاجرت آریاییها در این سرزمین با موقعیت پل گونه پرورده شد،راز حیات طیبه ماست.
در متن عناصر کهن روح فرهنگ ایرانی،انقلاب اسلامی هم به نوبه خود تحول مهمی در وجوه گوناگون فرهنگ پراکنده ایرانی پدید آورده است که بررسی آن پژوهشی تفصیلی می طلبد اما حتی این تحولات نوی انقلابی اگر تکیه به ریشههای بس اصیل و دارای پایداری فطری چون فرهنگ توحیدی کهن و علایق حق طلبی و باطنی گرایی و معارف نوری و اسلام اهل البیتی (ع) نداشت، امکان پیروزی و دوام نمییافت البته قابل انکار نیست که روح فرهنگ هم میتواند تغییر کند و حتی قوم و ملت و مردمی با روح ایمانی به مرور به عصیان بگروند و مشمول عذاب الهی و نابود شوند و پایدارترین خصلت فرهنگیشان،تغییر یابد. بنا به این ویژگی هم ایده تغییر فرهنگ پذیرفتنی است و هم نقش اراده یک اجتماع در تزکیه فرهنگی و اراده زدودن خرافههای فرهنگی و جانشینی فرهیختگی اجتماعی، ثمر بخش تواند بود و وجوه بیمار ساختمان فرهنگی قابلیت مهندسی خرده ریز و تعمیر دارد. انقلاب اسلامی به تحول ساختار فرهنگی قایل است.
حتی می توان شاهد بود کنشهای جزیی و جزیی از کنش این انقلاب، چالش بزرگی در چرخه معنا شناختی فرهنگ ایرانی پدیدار کرده. مثلا اختصاص جمعه آخر ماه رمضان به روز قدس تأثیر وسیعی بر فرهنگ ملی و منطقه ای و جهانی باقی نهاده و تأثیر آن از قلمرو فرهنگ سیاسی فراتر رفته است.
کافی است توجه کنیم این آیین نو پدید فرهنگی انقلاب امام(ره)، با خود عطف آگاهی به مهم شمردن وجه ناعادلانه غصب فلسطین و بیتالمقدس را در جامعه بلکه منطقه و جهان و روابط بینالمللی مطرح کرده است البته مبارزه مردم فلسطین اساسا بیارتباط با موجودیت جمهوری اسلامی و دفاع فطری ملتی تجاوز شده و مظلوم برابر ظلم از پیش وجود داشت اما نگاه اسلام ناب محمدی و فرهنگ عدل موعود (عج) یعنی فرهنگ منتشر در انقلاب امام(ره)، فرهنگ خود را در دل فرهنگ ایرانی مردم ایران و فرهنگ مسلمانان منطقه در نگاه به مسأله فلسطین حاکم کرد و فرهنگهای تسلیم طلبانه یا جاهلی مثل پان عربیسم یا رادیکالیسم چپ روانه یا فرهنگ ملحدانه را تحت قیادت خود در آورد.
فرهنگ همگرایی با مردم مظلوم فلسطین و انزجار از جنایت ها وخشونت مستمر و تجاوز و نژادپرستی رژیم غاصب اسرائیل را با نگاه باورمند به عدل جهانی و نفی بهانه های بنی اسرائیلی غصب، توسعه داد.
برداشت قرآنی اسلام ناب عدالتخواه از حتمیت وعده الهی، دال بر شکستپذیری و عذاب سرنوشت عصیانگرانه گروهی از بنیاسرائیل را که دنبال سامری رفتند و امروز در قالب صهیونیستهای سامریگونه به تکرار تاریخ میپردازند، ترویج کرد.
با خود رفتار زبانشناختی / و معرفتی تازهای از اهمیت قبله نخست اسلام، مسجدالاقصی برکت داده شده و محل معراج رسول اکرم و پیامآورختمیمرتبت ا... صلواتا... علیه و آله منتشر کرد، یادآوری معنای هستیشناختی معراج و شهود و شهادت آن وجود نورانی را بر کل هستی مطرح و این فرهنگ انقلاب، افشا کرد که شیاطین با اشغال قدس چگونه تلاشی موذیانه برای محو این مکان مستند پیامبری خاتمالنبیین(ص)، شروع به توطئه وحشیانه و غصب و نسلکشی کردهاند تا سرزمین معراج را از دست مسلمانان به در آورند و این آیین فاش کرد در مسیرگریز از وعده الهی با همه خشونت چگونه کوشیدند تا مانع تحقق تقدیر جهان و قطعیت انتظار برای غلبه و اجرای اسلام و عدل جهانی به وسیله موعود دین محمد(ص) شوند که معراج و مسجدالاقصی گواه آن است و استکبار متفرعن از هراس میکوشد این مکان را حبس و ذکر وعده الهی را در آن محو و سرنوشت آینده موعود معراج را نفی و پردهپوشی کند.
انقلاب اسلامی در ایران با زایش مجدد این فرهنگ نو در دل فرهنگ ایرانی و نفی سرشت و ساختار پیرامونی بر ایران، که شیطان بزرگ تحمیل کردهبود، فاش کرد چگونه به وسیله اولین غاصبان، نفی حق ولایت و امامت بنا نهاده شد؛ و با شهادت مکرر ۱۳ معصوم (علیهم السلام) به وسیله خلفای غاصب، سعی شد از تقدیر الهی غلبه جهانی دین اسلام بر کفر و شرک و نفاق ممانعت به عمل آید و مانع تحقق حکم خدا و اسلام ناب شوند؛ چراکه جهان جاهلانه هنوز آماده پذیرش عدل موعود نبود و ماجرای سقیفه بنیساعده و به آتش کشیدن خانه اهلبیت(ع) و عاشورا و زهر و سیاهچال و ترفند ولایتعهدی و محبس عسکر و تبعید در اردوگاه و سرنوشت غیبت حجتبنالحسن العسکری، مهدی موعود.... همه نشانی از همین غصب بوده که امروز به وسیله غاصبان صهیونیست و همسویی قلبی و عملی و عینی همدستان وهابی و اسلام جعلی شیوخ نفتی، ادامه داده میشود تا روح معراجی اسلام منتظر را از پیروزی نهایی موعود بازدارند.
میبینیم چگونه یک کنش فرهنگی مثل راهپیمایی در روزی نامگذاری شده به اسم روز قدس، به حیات نوی فرهنگ منجر میشود و تغییراتی موجوار پدید میآورد و چالشها و تکاپوی تازه برمیانگیزد تا جایی که حاملان فرهنگ همسو با غاصبان و کافران و شیطان بزرگ و مدرنیت، و اذناب روشنفکر قدرت جهانی، درون همین جامعه ایران با این تحول تازه توسعه فرهنگ دادخواه، به مخالفت برمیخیزند و شعار نه غزه نه لبنان سر میدهند و هراس خود را از فرهنگ حقخواهی ایران اسلامی و توسعه منطقهای آن با برداشتی متحجر و ثابتانگار و ارتجاعی و ایران باستانی، بیان میکنند و استکبار جهانی با بسیج اذناب داخلی و اپوزیسیون خارجی میکوشد در مردم ایران همین فرهنگ شریف عدالتخواهانه را هدف قرار دهد و تودههای آلوده به وسوسهشیطانبزرگ، قشر مسرف و طبقه متوسط غربگرا را به مانع همگرایی با مقاومت مظلومانه فلسطین و هر جای دیگر جهان اسلام و کل جهان، مثل یمن و لبنان و عراق و افغانستان و سوریه و...تبدیل کند.
اینها وجه نشانه شناختی و تجربی و زنده این حقیقت است که پس فرهنگ دستخوش تغییر تواند شد و میشود. فرهنگ در ایران هم طی انقلاباسلامی در معرض گرایشها و چالشهای مختلف دادگرانه یا ضدعدالت، استقلالطلبانه و آزادیخواهانه یا غربگرا و شرقگرا و وابستگیپذیر و....ایمان محور یا نیستانگار و پوچگرا، فسادانگیز یا فساد ستیز، راستیطلب یا دروغپرداز بودهاست.
حال پرسش آن است که اگر فرهنگ ها هم در معرض تغییر ساختار هستند،کنش آگاهانه انسانی، ملت، حکومت و نخبگان چه سهمی در این تغییر دارند؟ موضوع تغییر ساختار مریض سلطهپذیری در اقتصاد و نهاد علم و سیاست جامعه ما از جمله پرسش بزرگ امروزی ماست.
میدانیم فراتر از حوزه فرهنگ، از تکالیف انقلاب اسلامی، تغییر ساختار پیرامونی جامعه ایران همچون الگویی برای مسلمانان و مستضعفان جهت نفی سیطره ساختاری قدرت استکباری جهانی بر زندگیشان بودهاست. پس بیاییم به معنای تغییر ساختار جدیتر و علمیتر بیندیشیم.
من باز در متن تجربه زیسته به این مسأله معنای علمی و دچار سوءتفاهم ژورنالیستی و عامیانه «ساختار» و موضوع تغییر ساختار نهادهای جامعه امروزیمان چه نهاد اقتصاد و چه سیاست و چه فرهنگ و اجزای آن چون ساختار صدا و سیما و سینمای ایران و...خواهمپرداخت.
میراحمد میراحسان - شاعر و پژوهشگر / روزنامه جام جم
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد