جبهه اپوزیسیون قصد دارد از طریق نفوذ و نفوذیها، با شکل دادن به جنبشهای غیرخشونتآمیز، ساماندهی و هدایت آنها، راهبرد براندازی را درچارچوب تئوری فروپاشی اجتماعی به اجرا بگذارد. تئوری فروپاشی اجتماعی که درفضای جنگ نرم طراحی شده بهعنوان تئوری توافقی جریان برانداز در داخل وخارج کشور با سرعت درحال اجراست. این تئوری علاوه برظرفیت لازم برای همگرایی جریانهای برانداز، از پتانسیل لازم برای اغوای افکارعمومی و جذب حداکثری نیز برخوردار است.
تئوری فروپاشی (تغییرات ازلایههای میانی یا تغییرات اصلاحی) که از خرداد۷۶ به بعد فرصت طراحی و پیاده سازی پیداکرد بهزعم طراحان آن در مقایسه با دو الگوی دیگر تغییر یعنی انقلاب خشونت آمیز، اعتراضهای خونین و «تغییر از بالا» از بالاترین شانس موفقیت برخوردار است. جهتگیری اصلی این الگو، فعال کردن بخش میانی جامعه بهویژه جامعه زنان از طریق تقویت نهادهای مدنی، اصناف، رسانههای بهاصطلاح مستقل، احزاب، با تاکید بر حقوق شهروندی، آزادی حجاب، آزادی روابط زن و مرد، انتخابات آزاد، آزادی بیان و... با هدف فراهم کردن زمینه براندازی بدون خشونت و خونریزی است.
در تئوری فروپاشی (تغییرات از وسط یا تغییرات اصلاحی)، سه مدل براندازی تجربه شده تاریخی یعنی براندازی حاکمیت کلیسا، فروپاشی حاکمیت اسلام در اندولس و فروپاشی اتحادجماهیر شوروی، باز سازی و لحاظ شده است. وجه مشترک راهبرد غرب در سه مدل یاد شده، شورش علیه مبانی دینی، تحریف گفتمان بنیادین، تغییر در نظام ارزشی و نمادها و المانهای مبتنی بر دین در جوامع مورد هدف بود که توسط دو عامل «نفوذ و نفوذیها» بهعنوان مؤثرترین ابزار موفقیت غرب در راستای فروپاشی اجتماعی به اجرا گذاشته شد؛ بنابراین مدل براندازانه غرب موسوم به «نفوذ براندازانه اجتماعی» چند شاخص اصلی دارد؛ اولا حرکتها و اعتراضها بهصورت مسالمت آمیز (خشونت از پرهیز) طراحی شده است که در آن بهجای تصرف نهادهای کلان قدرت، بر تصرف نهادهای ریز قدرت تمرکز دارد. از این رو امکان شناسایی و مهار کامل آنها تا حدودی ناممکن است و آگاهسازی اجتماعی را نیز نسبت به آن دشوار است. این شیوه درشکل اعتراضهای مسالمتآمیز و کمپینها مشاهده میشود، مانند استفاده از روشهای کمخطر برای اجرای مهندسی مطالبات همچون شکل جدید اعتراض مثل حرکتهای نامتعارف در خیابان، حضور غیرمنتظره درخیابان، تبلیغ رفتارهای هنجارشکنانه، حضور با پوشش و رفتاری خلاف اراده حاکمیت و .... درراهبرد هیبردی (ترکیبی) اپوزیسیون و غرب علیه جمهوری اسلامی ایران که با الگوگیری از مدل براندازان حاکمیت کلیسا، اندولس و شوروی سابق طراحی شده است، «مبارزه خُرد فردگرایانه با سیستم و گفتمان حاکم، جایگزین مواجهه مستقیم خشن شده است. طراحان این راهبرد بر این عقیدهاند که کار ما دگرگونی ساختار قدرت است که در نتیجه، تغییر «نهادهای کلان قدرت» را نیزممکن میسازد.
از شیوههای اجرایی این تاکتیک که از آن بهعنوان «هنر حضور» و سیاسی کردن امورفرهنگی برای مبارزه با حاکمیت یاد میشود، تبدیل موضوعاتی مانند حجاب و پوشش خانمها به ابزار سیاسی علیه کلیت حاکمیت است؛ بنابراین درتئوری نفوذ براندازانه اجتماعی بهجای براندازی حزبی یک حاکم، هجمهها متوجه براندازی ارزشهای بنیادین و شیوه حاکمیت میشود. نمونه انضمامی این عمل سیاسی، تضاد نوع پوشش و بیحجابی برخی از زنان جامعه با معیارهای استاندارد حجاب از سوی حاکمیت است. راهبرد فروپاشی نظام سیاسی از طریق فروپاشی اجتماعی که در دستورکار جریان نفوذ و نفوذیهای دارای وجاهت علمی، سیاسی و خاندانی قرار گرفته است، برمهمترین و مؤثرترین عنصر اجتماعی یعنی زنان و مسائل مرتبط با آنها تمرکز دارد.
در این مدل رفتاری که براندازی از طریق انقلاب زنان از آن یاد میشود، برفروپاشی اجتماعی بهعنوان مقدمه فروپاشی سیاسی تصریح شده است. طراحان این راهبر در پیادهسازی آن بر چند اقدام معین برای شکل دادن جامعه زنان معترض تمرکزدارند:
تبدیل موضوع زنان و خانواده به یک چالش سیاسی از طریق تغییر در نگرش و منش دینی جامعه با تمرکز تغییر در نگرش دینی زنان.
تشکیل انجیاوهای زنان، ترویج و حمایت از آنها با هدف ایجاد شبکههای مبارزاتی با بهره گیری از مهندسی مطالبات جامعه زنان، براساس مبانی غربی و مدل فمینیسم.
چالشآفرینی از طریق شکل دادن به جنبش اپوزیسیون زنان از طریق سیاسی کردن مسائلی مانند: حجاب، عفاف، حق طلاق، ارث، تمکین زن از مرد و تعدد زوجات...
حمایت از فعالان زن معارض، سوژه سازی از میان زنان، چهره سازی، الگوسازی و لیدرسازی برای جامعه زنان ایران مطابق شاخصهای غربی از زنان با هدف تبدیل جامعه زنان بهعنوان پیاده نظام مناسب در ایجاد نافرمانیهای مدنی و تقابل حداکثری با حاکمیت.