به گزارش
جام جم آنلاین، از بین اسناد امضا شده، یادداشت تفاهم همکاری بین سازمان صداوسیمای ایران و آژانس دولتی خبر قزاقستان به همراه برنامه مبادلات فرهنگی بین وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ایران و وزارت فرهنگ و ورزش قزاقستان، دو تفاهمنامهای بود که جنبههای فرهنگی را بازتاب میداد. به این ترتیب شرایط همکاری دوجانبه در زمینه تولید محصولات فرهنگی مشترک میان ایران و قزاقستان فراهم شد. حال باید دید این فرصت قرار است چگونه از حالت بالقوه به حالت بالفعل تبدیل شود. در این زمینه ظرفیتهای متعددی وجود دارد که میتوان به برخی از آنها اشاره کرد.
از جمله نقاط مشترک فرهنگی مردم ایران و قزاقستان گرامی داشتن جشن نوروز است. حتی ۶۲سال ممنوعیت برگزاری نوروز توسط اتحاد جماهیر شوروی نتوانست مردم قزاقستان را از برگزاری این جشن باستانی باز دارد. در آداب و رسوم نوروزی مردم این کشور ظرفیتهای قابل توجهی مشاهده میشود که به فرهنگ ما نیز نزدیک است و میتوان از آن در تولید محصولات فرهنگی مختلف مانند کتاب (اعم از پژوهشی یا داستانی)، فیلم (مستند یا داستانی)، سریال و نمایش استفاده کرد. یکی از این موارد، قصهها و افسانههای مرتبط با جشن نوروز است. در قزاقستان شب پیش از نوروز «شب قزیر» نام دارد.
بر اساس افسانهها در این شب پیرمردی به نام قزیراتا (پدر قزیر) که نمادی از گرما و روشنایی است در دشتهای وسیع قزاقستان قدم میزند و به اطراف نظر میافکند. هنگام برخورد نگاه او به زمین، سنگهای بزرگ بلافاصله خرد میشوند و سوز و سرما از بین میرود. یکی از کارهای مهم قزیراتا در شب قزیر آب کردن سنگ آبی سمرقند است. امری که موجب فرا رسیدن بهار میشود. در واقع پدر قزیر شباهت فراوانی به شخصیت «عمو نوروز» در قصههای کهن ایرانی دارد. به کمک همکاریهای مشترک فرهنگی میتوان این دو شخصیت افسانهای را در داستانهای فانتزی جدید و بهروز گرد هم آورد تا شانه به شانه یکدیگر به جنگ زمستان سرد و تاریک بروند و گرما و روشنایی بهار را برای مردم به ارمغان بیاورند.
اگر کار حساب شده و قدرتمندی در این زمینه صورت گیرد، عمو نوروز و قزیراتا میتوانند به نمادهای مشترک نوروز در نزد مردم ایران و قزاقستان تبدیل شوند و در قالبهای گوناگون و متنوعی نظیر عروسک یا شخصیتهای انیمیشنی به خانههای آنها بیایند. در واقع میتوان همان تصویر نمادینی را از آنها ارائه کرد که مردم غرب از بابانوئل ارائه دادهاند.
افسانه واپسین روزهای سال
یکی دیگر از باورهای قدیمی مردم قزاقستان که ریشه در تمدن سغد و قصهها و افسانههای کهن مربوط به آن دارد، نبرد خیر و شر در روزهای پایانی سال است. در گذشتههای دور ساکنان سرزمین فعلی قزاقستان باورهای مشترکی با ایرانیان داشتند و تقویم آنها به ۱۲ ماه ۳۰ روزه تقسیم شدهبود. پنج روز پایانی سال، که در ایران پنجه نامیده میشد، در این سرزمین اولی آرا نام داشت و مردم باید در این روزها احتیاط پیشه میکردند.
به این دلیل که نبرد بین خیر و شر موجب نازک شدن مرز میان دنیای زندگان و مردگان میشد و ممکن بود اهالی این دو دنیا ناخواسته به دنیای دیگر وارد شوند. این قبیل قصهها و افسانهها سوژه مناسبی برای ساخت محصولات فرهنگی است و نباید اجازه داد به همین راحتی در گوشهای خاک بخورند. گسست موجود میان مردم دو کشور موجب شدهاست بسیاری از اهالی ایران و قزاقستان از نقاط مشترک فرهنگی خود بیخبر باشند. به عنوان مثال شاید کمتر کسی بداند در موزه دولتی قزاقستان واقع در شهر آلماتی، نسخهای نفیس از شاهنامه فردوسی به زبان جغتایی، نسخهای نفیس و مصور از خمسه نظامی با قدمت بیش از ۵۰۰ سال و نسخهای خطی از قرآن مربوط به قرن ششم قمری که توسط کاتبان ایرانی کتابت شدهاست، نگهداری میشود. میتوان با ایجاد تورهای گردشگری دوطرفه که از جذابیتهای تفریحی برخوردارند، شرایطی را فراهم آورد تا مردم دو کشور بتوانند با اشتراکات فرهنگی یکدیگر بیشتر آشنا شوند. اگر تلاشی برای از میان برداشتن این گسست فرهنگی صورت نگیرد، قطعا دیگران به جای ایران آن را پر خواهندکرد.
زنده کردن مشاهیر تاریخی
بخشی از فرهنگ مشترک مردم ایران و قزاقستان در مشاهیر و شخصیتهای تاریخی خلاصه شده است؛ یعنی کسانی که مردم هر دو سرزمین به آنها احترام میگذارند. برخی از این اشخاص شهرت بیشتری نسبت به دیگران دارند و نام آنها برای مردم آشناتر است. فارابی را میتوان در ردیف همین دسته از افراد قرار داد. او که اکنون به عنوان یکی از نخستین فیلسوفان ایرانی پس از اسلام شناخته میشود، بنابر برخی روایات در شهر اترار که اکنون درون مرزهای قزاقستان قرار دارد، متولد شد. از همین رو فارابی نزد مردم این کشور جایگاهی بلند دارد و حتی تصویر او روی اسکناسهای قزاقستان نیز مشاهده میشود. بازتاب ابعاد مختلف زندگی این مشاهیر در قالب محصولات فرهنگی، فرصت مناسبی برای همکاریهای مشترک فراهم میکند. در کنار فارابی که فرد کاملا شناخته شدهای است میتوان به افراد کمتر شناخته شدهای نظیر شاکریم خدابردیف اشاره کرد.
البته او در قزاقستان شناخته شدهاست و شاید در ایران تا حدی گمنام باشد. خدابردیف که علاوه بر سیاست دستی هم در هنر و ادبیات داشت به تاریخ و فرهنگ ایران به خصوص زبان فارسی بسیار دلبسته بود و به عنوان یکی از کارهای ماندگار خود اشعار حافظ را به زبان قزاقی ترجمه کرد. بخشهای مختلف زندگی این چهره سرشناس قزاق سوژه مناسبی برای خلق آثار مکتوب نظیر رمان و آثار تصویری مانند سریال یا فیلمهای داستانی و مستند است.
به ویژه آنکه خدابردیف در جنبش استقلالطلبانه آلاش به رهبری علیخان بوکیخان نیز شرکت داشت و این بخش از زندگی او بار دراماتیک فراوانی برای به تصویر کشیده شدن در برابر دیدگان مخاطبان سینما و تلویزیون دارد. مسلما ساخت محصولات فرهنگی بر اساس زندگی این مشاهیر بسیار بهتر از تولید آثار جعلی و بیهویتی نظیر فیلم تومیریس است. در مجموع مواردی که در مطلب پیش رو به آن اشاره شد تنها بخشی از ظرفیتهای فرهنگی مردم ایران و قزاقستان است که میتوان از آن برای همکاریهای مشترک بهره گرفت.
همکاری فرهنگی با اقتضائات سیاسی
حدود سه سال قبل فیلمی به نام «تومیریس» به کارگردانی آکان ساتایف در قزاقستان ساخته و اکران شد که آلیا نظربایف، دختر رئیسجمهور سابق قزاقستان یعنی نورسلطان نظربایف تهیهکننده و سرمایهگذار آن بود.
این فیلم پرخرج که اتکای چندانی به رخدادهای واقعی تاریخ نداشت و تصویر ناخوشایندی از کوروش هخامنشی و ایرانیان ارائه کردهبود، در قزاقستان چندان مورد استقبال تماشاچیان و منتقدان قرار نگرفت و حتی نتوانست نماینده این کشور در مراسم اسکار باشد.
ساخته شدن چنین فیلمهایی بر دو نکته مهم تاکید میکند. نخست آنکه اگر پای مقاصد سیاسی در میان باشد عدهای حاضر به سرمایهگذاری کلان برای ساخت آثار سینمایی یا تلویزیونی هستند؛ و دوم اینکه اگر ما پای خود را از تولید محصولات فرهنگی کنار بکشیم، دیگران جایمان را پر خواهندکرد و نتیجه نهایی ارائه تصویری نادرست از تاریخ و فرهنگ ما خواهدبود. با اندکی درایت میتوان این سرمایهها را جذب کرد و به تولید محصولات مشترک سینمایی و تلویزیونی با هنرمندان اهل قزاقستان اقدام کرد.
تولیداتی که بر مبنای فرهنگ مشترک مردم این دو سرزمین ساخته شدهباشند و درصورت برخورداری از قدرت و جذابیت لازم به طور حتم مورد استقبال آنها قرار خواهند گرفت.
منبع : روزنامه جام جم