یکی از دلایل متوسط بودنم در مهارت زبان انگلیسی را ترمهای آموزشی طولانی و روشهای خستهکننده آموزش زبان در کلاسهایی دانستم که در آنها ثبتنام و شرکت کرده بودم و به همین دلیل آنها را ناتمام گذاشته و در بازه زمانی دیگری، سراغ کلاس دیگری رفته و باز هم آن را رها کرده بودم. همه ما میدانیم که خیلی از مهارتهای مختلف (مثل زبان، رانندگی، شنا و...) فرار هستند و اگر در زندگی روزمره در ارتباط با آنها نباشیم، از خاطرمان خواهند رفت. البته زبان، در سطحی عمیقتر و بالاتر از مهارتهای دیگر قرار دارد. زبان با فرهنگ و ارتباطات یک جامعه در ارتباط است. یادگیری و تسلط بر آن مستلزم فهم و درک فرهنگ جامعهای است که مردمانش با آن زبان گفتوگو میکنند.
زبان و فرهنگ
یادم میآید که یکی از اساتید معروف ادبیات، سرکلاس به ما گفت: من هیچوقت یاد نگرفتم که به زبان انگلیسی یا روسی یا هر زبان دیگری حرف بزنم اما در ترجمه و در نوشتن به این زبانها تسلط کامل دارم. علت را جویا شدیم، اینطور ادامه داد که زبان بهدلیل ارتباط نزدیکش با فرهنگ، وجوه مختلف دارد. من میدانم که هیچگاه به کشوری دیگر نخواهم رفت و نیازی به گفتوگو و محاوره انگلیسی نخواهم داشت اما در ترجمه و در نوشتن که مورد استفاده روزانه و هدف من است، باید تسلط داشته باشم. استاد دیگرم در دانشگاه تسلط کامل به دو زبان فرانسه و انگلیسی در گفتوگو داشت اما در ترجمه و نوشتن ضعیف بود؛ چرا که تجربه زیستهاش در محیطی که زبان فرانسه یا انگلیسی، زبان غالب مردم است، زیاد بود. بنابراین هدف از یادگیری و در واقع پاسخ به این سؤال که«ما چه نیازی به یادگیری زبان داریم؟»، برای پا گذاشتن به مسیر یادگیری زبان خیلی مهم است.
از طرف دیگر، زبان انگلیسی بهعنوان زبان جهانی اول در میان بیشتر جوامع شناخته شده است. در عصر جدید ارتباطات و مبادلات اقتصادی و صادرات و واردات کالاهای مختلف (مثل اسباببازیها) فهم و تسلط بر زبان انگلیسی تا این حد ضروری است که برای اینکه بدانیم کدام وسیله چطور کار میکند، نیازمند فهم زبان هستیم. این به آن معناست که فارغ از هدف اصلی برای یادگیری عمیق و کامل زبان، یک هدف فرعی اما گسترده برای یادگیری زبان داریم و آن این است که اصطلاحا بتوانیم گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم و نیازمند این نباشیم که برای خواندن نوع استفاده یا مصرف یک وسیله، دارو یا مواد خوراکی، زنگ بزنیم و از مثلا دخترخالهمان که معلم زبان است، بپرسیم. گرچه همین مسأله هم ارتباط نزدیکی با این دارد که ما شناخت درست و دقیق از علت نیاز خود به یادگیری زبان داشته باشیم. مسأله ما اینجا، این نبود که بخواهیم در سبک زندگی خانواده ایرانی، آموزش زبان انگلیسی یا زبانهای دیگر را آسیبی برای هویت ملی خود بدانیم؛ بلکه مسأله این است که با شناخت هدف و چرایی یادگیری زبان، انتخاب درستی برای چگونگی فراگیری آن داشته باشیم که در زمان و هزینه خود صرفهجویی کرده و به بهترین نتیجه برسیم.
زبان در خانه
محیط، فرهنگ و والدین نقش مهمی در یادگیری و تسلط زبان کودکان به دور از استرس و فشار و از طریق بازی، داستان، شعر و گفتوگو دارند. اینکه کودک و نوجوان در کلاسها با شروع به نوشتن(که اندازه بازی و شعر و داستان برایش جذابیت ندارد) وارد یادگیری شود، با مجموعه گستردهای از واژگان نامأنوس زبان مواجه شود، یا گرامر در سطوح مبتدی تا پیشرفته را یاد بگیرد که هیچکدام برایش فایدهای نداشته باشد و در گفتوگوی روزمره که بخش عظیمی از آن را در خانه و با والدین خود میگذراند، هیچ استفادهای نشود و کاربردی نداشته باشد، باعث میشود که انگیزه یادگیری زبان پایین بیاید و کودک و نوجوان یک دوره کلاس را بهطور کامل تمام نکند.
نکته آخر اینکه نوع نگاه به آموزش زبان در کشور ما از سطوح خرد (خانواده و والدین) تا کلان(کنکور و دانشگاه)، نگاهی آزمون گرایانه است، در حالیکه زبان برای برقراری ارتباط بین اعضای یک جامعه است و نباید یک نگاه تکبعدی به آن داشت.
منبع: ضمیمه چاردیواری روزنامه جامجم
در یادداشتی اختصاصی برای جام جم آنلاین مطرح شد
یک کارشناس روابط بینالملل در گفتگو با جامجمآنلاین مطرح کرد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد
در گفتگو با جام جم آنلاین مطرح شد